چالش let's talk « انگیزه نیاز نیست...این ها را امتحان کنید » + صوت فارسی

@a.bayani

سلام مژده خانوم مرسی از نظرتون.

بله برای موفقیت خیلی چیزا نیازه. و بخوایم دسته دسته کنیمش خیلی میشن.

ولی اینکه از تعهد و مصمم بودن حمایت بیشتر مهمه من نظرم برعکسه.

مثلا تو دو تا چیز من تجربه داشتم نظرمو میگم.

  1. بدنسازی: من 15 سالگی اولین بار پامو گذاشتم باشگاه بدنسازی. یه بچه خجالتی، به شدت لاغر.

اون موقع شهریه باشگاهمون 8 تومن بود. ولی چون خب بچه بودم و روزی 500 تومن میگرفتم، پول کافی واسه باشگاه رفتن هم نداشتم. واسه همین باید پول تو جیبیمو جمع میکردم.
با یه دوستی به اسم راستین من باشگاهو شروع کردم. اون دوره من خیلی اهل نماز و روزه و… بودم و یادمه ماه رمضان ده روز بعدش شروع میشد.
خلاصه یه هفته تمرین کردیم و رفیقم گفت ماه رمضونه و چون روزه میگیریم من یه ماه نمیام. ولی من گفتم، من میرم تورو نمیدونم.

با اینکه روزه میگرفتم، بعد افطار میرفتم باشگاه و تمرینمو انجام میدادم. هفته ای سه جلسه. با خودم عهد کرده بودم که انجام بدم.
مدتی رفتم باشگاه و دیدم همه دارن مکمل مصرف میکنن و من حتی پول شهریه باشگاه هم نداشتم بدم. و حقیقتش علاقه ای هم نداشتم که پدرم رو به زحمت بندازم و ازش پول بگیرم. واسه همین با همون غذاهای خونه و … کارمو انجام دادم و بعد یک سال رشد کردم.

رفیقم ولی هنوز قرار بود بعد ماه رمضون برگرده باشگاه :joy:

مدتی گذشت و من به خاطر مشکل مادر زادم مجبور شدم دو سال تمرین نکنم. چند باری هم برگشتم باشگاه ولی ظاهرا تو اون سن دستم کشش نداشت.

به سن 18 رسیدم و دیدم لاغر شدم و بازم به خاطر تعهدی که داشتم برگشتم و تمرین کردم. این بار 5 سال. بدون هیچ مکمل و پول اضافه ای. نه که نخوام… پولی نبود.
حتی یادمه برای شهریه پول قرض میکردم ولی میرفتم ( اینارو نمیگم که بگم سختی کشیدم. دارم میگم تا قدرت تعهد رو بگم)

من 5 سال تمرین کردم. گاهاً با بعضی دوستام و اکثر مواقع تنها

نه حمایت مالی ای بود، نه حمایت شخصی ای ( دوستی بیاد کمکم کنه تمرین کنم) نه حمایت روحی ای که منو تشویق کنن برم باشگاه ( بلکه خونواده بخاطر مشکل دست من میگفتن کلا نرو باشگاه، پس نه زیاد بود)

که خب این موضوع تا 22 سالگی ادامه داشت و من این دفعه یه مشکل دیگه برام پیش اومد که خب یه مشکل نادر بود به اسم کین باخ.

الان 24 سالمه و دو سال از اون موقع میگذره. من تو 15 سالگیم 60 کیلو بودم و تو 22 سالگیم 95 کیلو.

الان 82 کیلو شدم. ولی میدونی چی تو سرمه؟ پول جمع کنم پلاتینمو در بیارم و دوباره برگردم باشگاه. تمامی این اتفاقات و مشکلات هم هنوز منو نتونستن از تعهدم برگردونن. هنوز شبا با فکر وزنه زدن و باشگاه رفتن میخوابم، چون دوست دارم سریع تر برگردم باشگاه.
میدونم کمی طول میکشه و عجله ای نیست. چون پلاتینم در بیارم باید 6 ماه استراحت کنم ولی بالاخره اون روز میاد چون هنوز بهش متعهدم.
هیچکس هم الان به من داره نمیگه برو باشگاه و باز هم هیچ حمایتی پشتم نخواهد بود. چیزی که تو قلب منه تعهدم به چیزیه که میخوام

درباره زبان هم زیاد صحبت کردم.

فقط یه نفر تو زندگیم یادمه بهم گفت برو دنبال زبان و اونم برادرم بود که خب اون موقع بچه بودم و قشنگ یادمه رو مبل نشسته بودیم و بحث زبان شده بود. بهش گفتم از عربی متنفرم. گفتش خب چی دوست داری؟ گفتم انگلیسی رو دوست دارم. گفت خب باشه دوست داری بری کلاس زبان؟ گفتم آره ( که کلا یادش رفت منو بفرسته :joy: البته همون حرفاش برام عزیز بود و شاید تلنگری برای سرنوشتم)
این موضوعات گذشت. من یادمه همیشه به خط های انگلیسی به شیوه جذابی نگاه میکردم. متن انگلیسی میدیدم ذوق میکردم. بازی مزرعه دار رو هر روز بازی میکردم و خیلی از میوه ها و سبزیجات رو به انگلیسی به شکل ناخودآگاه یاد گرفتم.

تو مدارس هم نمرات خوبی داشتم ولی خب نمیدونم دقیقاً چی ازشون یاد گرفتم.
گذشت و اومدم دانشگاه. 18 سالم بود و از استاد زبانمون پرسیدم که چطور زبان یاد گرفته. کلاس رفته ؟ گفت نه من همشو خونه یاد گرفتم و…
گفتم میشه منابع معرفی کنید و اونم منابع زیر رو معرفی کرد:

اینترچنج، آکسفورد پیکچر دیکشنری، جملات کلیدی آقای منوچهر سرخابی، کتاب گرامر که اسمشو یادم نیست.

خلاصه من با کلی ذوق از پدرم پول گرفتم و رفتم کتابخونه اونا رو 60 تومن خریدم.

آوردم خونه و اصلا نمیدونستم کدومو بخونم. بین اینا خب پیگپر دیکشنری آکسفورد هم تصویر داشت و هم اینکه ترجمه. همونو کم کم خوندم.

حدود 10 صفحه رو تو 5 هفته خوندم و یه چیزای کوچیکی ازش یاد گرفتم ولی خب گذاشتم کنار چون خب نمیدونستم دارم چیکار میکنم و کلا اون تعهد و نظم رو نداشتم.

20 سالم شد و بخش دانشگاهمون یه کلاس راه انداختن برای یادگیری زبان. رفتم و اونجا با یکی از دوستام شرکت کردم. اونجا هم از قضا یکی از دوستان بعد یک ترم رفت که بعداً بیاد :joy::joy::joy:

خلاصه که هیچی دو ترم گذشت و خب هر ترم 80 بود و این دفعه از پدرم پول میگرفتم.

ترم دوم یه استاد خوبی داشتیم و من ازشون خیلی خوشم میومد البته فامیلیشون رو فراموش کردم ولی اسم کوچیکشون سارا بود. کلا انگلیسی صحبت میکرد تو کلاس و تلاش میکرد برامون تنوع ایجاد کنه. البته چون بقیه زبان آموزا هیچی نمیفهمیدن رفتن زیرابشون رو زدن و ایشون ترم بعد رفت و ما موندیم و ترم سه و یه استاد که منو یاد پدر ژپتو مینداخت.

گفتم من دیگه کلاس نمیام و رفتم. ( همون موقع بود که با یه دوست افغانی تو اینترنت آشنا شدم، اون دوره یاهو و فیس بوک خیلی باب بود و همه استفاده می کردن. همونجا شروع کرد انگلیسی صحبت کردن و منم جوابشو فارسی میدادم. البته نه که همشو بفهمم. سر آخر نشستیم و درباره ای جی هوگ مثل آدم فارسی حرف زدیم :grin: و گفت وقتت رو برای کلاس و کتاب ها و… هدر نده چون بهت چیزی نمیرسونن. این عقیده اون بود. یه مدت از new method استفاده کردم و گذاشتم کنار… )

که خب اینا همه شکست های من تو زبان بودن. یه جورایی دنبال یه بهونه بودم که بگم اه این خوب نیس اون خوب نیست بیام بیرون.

این حرف اون دوست افغانی تو ذهنم موند و 2 سال پیش اردیبهشت. درست زمانی که دیگه نمیتونستم باشگاه بدنسازی برم با خودم گفتم از ای جی هوگ شروع کنم. با دانش زبانی نصفه و نیمه ای که از تجربه های گذشته زبانیم داشتم شروع کردم.

از new method شروع کردم و از سطح 2 خوندم. تا پایان تابستون میخوندم ولی اگه مهمونی میومد یا قرار بود بریم بیرون یه استراحت شیک و مجلسی تریپ کارمند اداری به خودم میدادم.

که رسیدم به پاییز و کامپیوترم خراب و شد و بالاجبار اومدم سراغ گوشی و با زبانشناس شروع کردم. البته نخریدمش چون بیکار بودم و دست و بال خالی و خب یه پسر وقتی 22 سالش میشه تابلو نیست از پدر پول بگیره آیا؟ ولی خب نسخه رایگان اون موقع می شد از منابع داخلش استفاده کرد. من البته لایتنر و این جنگولک بازیا رو پیاده نمیکردم :joy: فقط همون متن و صوت بود کافی بود برام که آزاد بودم. الان نمیدونم فعال هست یا نه.

هر چند آقای @hnaseri یه روز اومد پی وی و گفتش اپلیکیشن رو نصب داری ؟ گفتم آره و خودش فعالش کرد و من تمام امکاناتش برام باز شد :grin:

از همون موقع هر روز انگلیسی قدرت رو خوندم و همون بحث تعهد که تو وویسم گفتم رو پیاده کردم. هر روز بدون استراحت زبان خوندم.

خب تو این مورد هم من رو حمایت نکرد کسی ( البته اگه محبت آقای ناصری رو بزاریم کنار) و خب بازم خودم تصمیم به انجام گرفتم و خودم پیش رفتم. پدر و مادر بنده خدا من هم مثل همه پدر مادرا دوست داشتن بچشون یه شغل امن داشته باشه و مواظب خودش باشه. واسه همین اصرار داشتن که برم حسابدار شم و اینا رو دنبال نکنم. چون برام نون و آب نمیشه ( که البته شد :wink: )

با این حال میخوام بگم تعهد شاید هزار برابر حمایت اهمیت داره. لا اقل برای من این مورد صادق بوده.

ببخشید یکم طولانی شد. منو که میشناسید توضیح بخوام بدم جواب کوتاه نداریم :joy: همه چی طولانی و رو مخه :grin:

سلام بر امیر حسین گل

الیوت هولس

elliott hulse

کانال کمپ قدرت

کانال سوال جواب چیزای روزمره.

چاکرتیم شاه :rose::rose:

مرسی آقا حجت گل:rose:

17 پسندیده