امروز با دو فاکتور مهم با شما هستیم که صد البته از انگیزه مهم تر هستند.
انگیزه موتور هر شخصیه؟ مطمئنید؟
پس این ویدئو رو ببینید.
و اگه فرصتی شد از این به بعد برای دوستانی که شاید نتونند ویدئو رو متوجه شن یه وویس فارسی هم ضبط میکنم و ایده هارو به فارسی هم باهاتون به اشتراک میزارم. شاید به کارتون بیاد و بتونید بهتر تو بحث ها شرکت کنید
سلام آقاکامبیز بزرگوار.صحبتاتون بسیار عالی بود.من مدت کمیه با زبان شناس آشنا شدم ولی طی همین مدت کوتاه از شما وبقیه دوستان خیلی انرژی میگیرم و مصمم هستم حتتتما یادگیری زبانو ادامه بدم.لطفا همیشه از تجربیاتتون برامون بگین .ممنون ومثل همیشه موفق باشین
و بنظرم
حمایت شدن خیلی بیشتر نیازه
چون
وقتی بدونی هستن افرادی که واسه تلاشات ارزش قائلن صدددد درصددد انگیزه آدم هزار برابر میشه
و
اونموقه س که واسه رسیدن به تصمیمات مصمم تر میشی و خودبخود تلاش آدم بیشتر میشه
اما وقتی حمایت از بین بره …
طول میکشه دوباره برگردی به انگیزه اولیه ت
طول میکشه تا ریکاوری بشی و اون انرژی که باید رو دوباره بدست بیاری
من این موضوع رو تجربه کردم
سخت بود
اما تونستم دوباره بلند شم و روی پاهای خودم وایسم
انگیزه مهمه
مصمم بودن عالیه
نظم باید باشه
اما
حمایت نیازه
و به مرور متوجه شدم که هیچکس جز خودم نمیتونه بهم کمک کنه
درسته
داشتم حامی هایی که واسه رسیدن به اهدافم کمکم کردند و
مسیر درست رو راهنماییم کردن
و واقعا بهشون مدیونم و ازشون ممنونم
اما یادگرفتم که
اونی که به همراهیش نیاز دارم فقط خودم هستم…
وویس و ویدیوتون هم خیلی خوب بود آقا کامبیز
موفق باشید
بله برای موفقیت خیلی چیزا نیازه. و بخوایم دسته دسته کنیمش خیلی میشن.
ولی اینکه از تعهد و مصمم بودن حمایت بیشتر مهمه من نظرم برعکسه.
مثلا تو دو تا چیز من تجربه داشتم نظرمو میگم.
بدنسازی: من 15 سالگی اولین بار پامو گذاشتم باشگاه بدنسازی. یه بچه خجالتی، به شدت لاغر.
اون موقع شهریه باشگاهمون 8 تومن بود. ولی چون خب بچه بودم و روزی 500 تومن میگرفتم، پول کافی واسه باشگاه رفتن هم نداشتم. واسه همین باید پول تو جیبیمو جمع میکردم.
با یه دوستی به اسم راستین من باشگاهو شروع کردم. اون دوره من خیلی اهل نماز و روزه و… بودم و یادمه ماه رمضان ده روز بعدش شروع میشد.
خلاصه یه هفته تمرین کردیم و رفیقم گفت ماه رمضونه و چون روزه میگیریم من یه ماه نمیام. ولی من گفتم، من میرم تورو نمیدونم.
با اینکه روزه میگرفتم، بعد افطار میرفتم باشگاه و تمرینمو انجام میدادم. هفته ای سه جلسه. با خودم عهد کرده بودم که انجام بدم.
مدتی رفتم باشگاه و دیدم همه دارن مکمل مصرف میکنن و من حتی پول شهریه باشگاه هم نداشتم بدم. و حقیقتش علاقه ای هم نداشتم که پدرم رو به زحمت بندازم و ازش پول بگیرم. واسه همین با همون غذاهای خونه و … کارمو انجام دادم و بعد یک سال رشد کردم.
رفیقم ولی هنوز قرار بود بعد ماه رمضون برگرده باشگاه
مدتی گذشت و من به خاطر مشکل مادر زادم مجبور شدم دو سال تمرین نکنم. چند باری هم برگشتم باشگاه ولی ظاهرا تو اون سن دستم کشش نداشت.
به سن 18 رسیدم و دیدم لاغر شدم و بازم به خاطر تعهدی که داشتم برگشتم و تمرین کردم. این بار 5 سال. بدون هیچ مکمل و پول اضافه ای. نه که نخوام… پولی نبود.
حتی یادمه برای شهریه پول قرض میکردم ولی میرفتم ( اینارو نمیگم که بگم سختی کشیدم. دارم میگم تا قدرت تعهد رو بگم)
من 5 سال تمرین کردم. گاهاً با بعضی دوستام و اکثر مواقع تنها
نه حمایت مالی ای بود، نه حمایت شخصی ای ( دوستی بیاد کمکم کنه تمرین کنم) نه حمایت روحی ای که منو تشویق کنن برم باشگاه ( بلکه خونواده بخاطر مشکل دست من میگفتن کلا نرو باشگاه، پس نه زیاد بود)
که خب این موضوع تا 22 سالگی ادامه داشت و من این دفعه یه مشکل دیگه برام پیش اومد که خب یه مشکل نادر بود به اسم کین باخ.
الان 24 سالمه و دو سال از اون موقع میگذره. من تو 15 سالگیم 60 کیلو بودم و تو 22 سالگیم 95 کیلو.
الان 82 کیلو شدم. ولی میدونی چی تو سرمه؟ پول جمع کنم پلاتینمو در بیارم و دوباره برگردم باشگاه. تمامی این اتفاقات و مشکلات هم هنوز منو نتونستن از تعهدم برگردونن. هنوز شبا با فکر وزنه زدن و باشگاه رفتن میخوابم، چون دوست دارم سریع تر برگردم باشگاه.
میدونم کمی طول میکشه و عجله ای نیست. چون پلاتینم در بیارم باید 6 ماه استراحت کنم ولی بالاخره اون روز میاد چون هنوز بهش متعهدم.
هیچکس هم الان به من داره نمیگه برو باشگاه و باز هم هیچ حمایتی پشتم نخواهد بود. چیزی که تو قلب منه تعهدم به چیزیه که میخوام
درباره زبان هم زیاد صحبت کردم.
فقط یه نفر تو زندگیم یادمه بهم گفت برو دنبال زبان و اونم برادرم بود که خب اون موقع بچه بودم و قشنگ یادمه رو مبل نشسته بودیم و بحث زبان شده بود. بهش گفتم از عربی متنفرم. گفتش خب چی دوست داری؟ گفتم انگلیسی رو دوست دارم. گفت خب باشه دوست داری بری کلاس زبان؟ گفتم آره ( که کلا یادش رفت منو بفرسته البته همون حرفاش برام عزیز بود و شاید تلنگری برای سرنوشتم)
این موضوعات گذشت. من یادمه همیشه به خط های انگلیسی به شیوه جذابی نگاه میکردم. متن انگلیسی میدیدم ذوق میکردم. بازی مزرعه دار رو هر روز بازی میکردم و خیلی از میوه ها و سبزیجات رو به انگلیسی به شکل ناخودآگاه یاد گرفتم.
تو مدارس هم نمرات خوبی داشتم ولی خب نمیدونم دقیقاً چی ازشون یاد گرفتم.
گذشت و اومدم دانشگاه. 18 سالم بود و از استاد زبانمون پرسیدم که چطور زبان یاد گرفته. کلاس رفته ؟ گفت نه من همشو خونه یاد گرفتم و…
گفتم میشه منابع معرفی کنید و اونم منابع زیر رو معرفی کرد:
اینترچنج، آکسفورد پیکچر دیکشنری، جملات کلیدی آقای منوچهر سرخابی، کتاب گرامر که اسمشو یادم نیست.
خلاصه من با کلی ذوق از پدرم پول گرفتم و رفتم کتابخونه اونا رو 60 تومن خریدم.
آوردم خونه و اصلا نمیدونستم کدومو بخونم. بین اینا خب پیگپر دیکشنری آکسفورد هم تصویر داشت و هم اینکه ترجمه. همونو کم کم خوندم.
حدود 10 صفحه رو تو 5 هفته خوندم و یه چیزای کوچیکی ازش یاد گرفتم ولی خب گذاشتم کنار چون خب نمیدونستم دارم چیکار میکنم و کلا اون تعهد و نظم رو نداشتم.
20 سالم شد و بخش دانشگاهمون یه کلاس راه انداختن برای یادگیری زبان. رفتم و اونجا با یکی از دوستام شرکت کردم. اونجا هم از قضا یکی از دوستان بعد یک ترم رفت که بعداً بیاد
خلاصه که هیچی دو ترم گذشت و خب هر ترم 80 بود و این دفعه از پدرم پول میگرفتم.
ترم دوم یه استاد خوبی داشتیم و من ازشون خیلی خوشم میومد البته فامیلیشون رو فراموش کردم ولی اسم کوچیکشون سارا بود. کلا انگلیسی صحبت میکرد تو کلاس و تلاش میکرد برامون تنوع ایجاد کنه. البته چون بقیه زبان آموزا هیچی نمیفهمیدن رفتن زیرابشون رو زدن و ایشون ترم بعد رفت و ما موندیم و ترم سه و یه استاد که منو یاد پدر ژپتو مینداخت.
گفتم من دیگه کلاس نمیام و رفتم. ( همون موقع بود که با یه دوست افغانی تو اینترنت آشنا شدم، اون دوره یاهو و فیس بوک خیلی باب بود و همه استفاده می کردن. همونجا شروع کرد انگلیسی صحبت کردن و منم جوابشو فارسی میدادم. البته نه که همشو بفهمم. سر آخر نشستیم و درباره ای جی هوگ مثل آدم فارسی حرف زدیم و گفت وقتت رو برای کلاس و کتاب ها و… هدر نده چون بهت چیزی نمیرسونن. این عقیده اون بود. یه مدت از new method استفاده کردم و گذاشتم کنار… )
که خب اینا همه شکست های من تو زبان بودن. یه جورایی دنبال یه بهونه بودم که بگم اه این خوب نیس اون خوب نیست بیام بیرون.
این حرف اون دوست افغانی تو ذهنم موند و 2 سال پیش اردیبهشت. درست زمانی که دیگه نمیتونستم باشگاه بدنسازی برم با خودم گفتم از ای جی هوگ شروع کنم. با دانش زبانی نصفه و نیمه ای که از تجربه های گذشته زبانیم داشتم شروع کردم.
از new method شروع کردم و از سطح 2 خوندم. تا پایان تابستون میخوندم ولی اگه مهمونی میومد یا قرار بود بریم بیرون یه استراحت شیک و مجلسی تریپ کارمند اداری به خودم میدادم.
که رسیدم به پاییز و کامپیوترم خراب و شد و بالاجبار اومدم سراغ گوشی و با زبانشناس شروع کردم. البته نخریدمش چون بیکار بودم و دست و بال خالی و خب یه پسر وقتی 22 سالش میشه تابلو نیست از پدر پول بگیره آیا؟ ولی خب نسخه رایگان اون موقع می شد از منابع داخلش استفاده کرد. من البته لایتنر و این جنگولک بازیا رو پیاده نمیکردم فقط همون متن و صوت بود کافی بود برام که آزاد بودم. الان نمیدونم فعال هست یا نه.
هر چند آقای @hnaseri یه روز اومد پی وی و گفتش اپلیکیشن رو نصب داری ؟ گفتم آره و خودش فعالش کرد و من تمام امکاناتش برام باز شد
از همون موقع هر روز انگلیسی قدرت رو خوندم و همون بحث تعهد که تو وویسم گفتم رو پیاده کردم. هر روز بدون استراحت زبان خوندم.
خب تو این مورد هم من رو حمایت نکرد کسی ( البته اگه محبت آقای ناصری رو بزاریم کنار) و خب بازم خودم تصمیم به انجام گرفتم و خودم پیش رفتم. پدر و مادر بنده خدا من هم مثل همه پدر مادرا دوست داشتن بچشون یه شغل امن داشته باشه و مواظب خودش باشه. واسه همین اصرار داشتن که برم حسابدار شم و اینا رو دنبال نکنم. چون برام نون و آب نمیشه ( که البته شد )
با این حال میخوام بگم تعهد شاید هزار برابر حمایت اهمیت داره. لا اقل برای من این مورد صادق بوده.
ببخشید یکم طولانی شد. منو که میشناسید توضیح بخوام بدم جواب کوتاه نداریم همه چی طولانی و رو مخه
حمایت شدن خیلی بهت انرژی میده وقتی میبینی تشویق میشی یا جلو چشم دیگرانی خیلی خوبه و باعث پیشرفتت میشه اما
نباید از همه این انتظارو داشته باشی مژده جونم چون پیدا میشن کسایی که یا نمیخوان یا خوششون نمیاد یا… و حمایتت نمیکنن. شاید خیلی وقتا میبینی کم اهمیت هم میدونن کاری رو که انجام میدی اما ببین واسه خودت چقدر ارزش داره و لذت ببر.
من خودم خیلی ضربه ها خوردم و حتی شاید واسه ی سری کارها مسخره شدم اما اهمیت نمیدم مثال زیاده بخوام بزنم که خیلی میشه اما هیچ وقت انتظار از دیگران نداشته باش که بتونی راحت زندگی کنی من همیشه به همه اینو میگم.
داستان زندگیتونو خوندم واقعااااا خیلی چیزا یادگرفتم,
واقعا به این میگن تعهد, واقعا باعث افتخار هستید, آفررررررین, کیف کردم از اینهمه قدرت و جسارت و صد البته آدمهای خوب بموقع کنارتون اومدن, و آدمهای خوب همه جا هستن,
براتون ارزوی سلامتی دارم اقا کامبیز, داستان زندگیتون تلنگری برای من بشخصه بود, منتظرم برای روزی که شما دوباره با سلامت کامل میرین باشگاه. و نزدیک اون روز…
و فهمیدم که زبان و ورزش برای من هم مثل نیرویی میمونه که ازم جداناپزیره و البته با دیدن حس تعهد و قدرت اراده شما درس خوبی گرفتم,
ادامه بدید با قدرت,
سلام بر اقا کامبیز گرامی
ممنونم از ویستون کامل گوش دادم . دقیقا بع نکات خوبی اشاره کردین از جمله اکسترنال موتیویشن
و اما در ارتباط باکامنتی که توش تجربیات زندگیتون رو گفتین
باید بگم که با خوندنش بیش از پیش به حضورتون در این تالار افتخار کردم.
به اینکه چقدر قشنگ از تعهد و پشتکاری که همیشه تو مقالات و لتس تاکا بهش اشاره می کنید ، در زندگیتون عملیش کردین. you are amazing.
بهترین ها رو براتون ارزومندم و امیدوارم همیشه شاهد موفقیت هاتون باشیم و از تجربیاتتون بهره مند شیم.
ALLAH bless you
کامبیز عزیز اگه داستان زندگی تو نمیخوندم هم میتونستم حدث بزنم …چون هیچ ادم موفقی بدون تعهد و پشتکار و بدون درس گرفتن از شکست هاش به جایی نرسیده …
یه روزی شاید منم داستان زندگی مو شهامت پیدا کنم و بگم البته به صورت لتس تالک البته باید یه مدت تو زبان هم پیشرفت کنم تا بتونم بهتر مثال بزنم…
تو یه کلام بگم عاشقتم:heart:
تو یکی از بهترین دوستامی که دوست دارم همیشه تو اوج ببینمش و افتخار کنم که رفیقمه…
Hi Mr kambiz.I listen to your voice. and I really enjoy like past.This is my view about that.Thanks for your paying attention.
I’ve never met/seen a strong person with an easy past.You are an ambitious person
you set high goals for yourself ,and you are hardworking, ( try for what you want hard).That’s very nice. I admire you . Although hardships may exhaust/exhausted you,they would make you as an insightful person and you would be thoughtful of your family,friends and other people to understand their problems.I wish the best for you. God bless your family and you. Thanks for sharing your ideas and thoughts.
حرف دلما زدی
یعنی هر کی میگه انگیزه ندارم میخوام بزنمش
البته من یکم شدیدترم معتقدم حتی انسان علاقه هاشا میتونه تغییر بده و به نظر من علاقه مزخرفه
علاقه ای که تو بسازیش اون علاقه علاقه ی معتبریه
انسان باید روی قدرتش متمرکز باشه
قدرت تغییر !!