چالش کتابخوانی زمستان 98 ❄

خب دیگه درست‌بشو نیست :joy:
مسولین باید اهمیت بدن به این امر که متاسفانه خیلی سهل‌انگارن. اصلا ما مردم عادت داریم بگیم وضع اینطوره و اونطوره. مدام به سطح کلان گیر میدیم. خب سطح کلان رو همین سطح خرد تشکیل داده. هرکسی در سطح خودش کارش رو درست انجام میداد، وضعمون بهتر بود. کاش کتابدارها یه کم به کتابداری اهمیت میدادن.

تهدید کارساز نیست، کتابخونه پاتوق نیست. باید کسی رو که فرهنگ کتابخونه رفتن نداره بیرون کرد. بازار که نیست بگیم طرف مشتریه باید باهاش مدارا کرد. کسی که میاد کتابخونه قرار نیست که نفعی برا اونجا داشته باشه. بود و نبود یه آدم بی فرهنگ تو کتابخونه چه تفاوتی ایجاد می‌کنه؟

7 پسندیده

اصل قضیه اینه حجم متن بالا و سنگین بود و ما فکر نمی‌کردیم سخت باشه، من فشار کاری روم بود دیر تحویل آقا فرزاد @Farzad_Poodineh دادم اونم بنده خدا مجبور بود سریع جمعش کنه که هیچوقت نگفت چقدر ترجمه هام داغون بود :sweat_smile::sweat_smile::sweat_smile: و کاری که قرار بود آبان تحویل داده بشه فکر کنم اردیبهشت تحویل داده شد، ولی خدایی خیلی متنش سنگین بود

6 پسندیده

:joy: یاد این بیت شعر افتادم
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را

:joy: اشک حلقه زد تو چشام

7 پسندیده

:joy: :joy:

من از فشاری که روم بود شبا تجسم میکردم از دوره رو نمایی شده :joy: :joy: :joy:

6 پسندیده

سلام.
بچه ها شما به چه شیوه ای کتاب میخونید؟ و در کدوم سطح شروع کردین؟ من در قسمت داستان های بچگانه هستم منم میتونم کتاب بخونم یا همین داستان های بچگانه کافیه؟

5 پسندیده

سلام آقا عرفان @erfan23
تاپیک زیر خیلی میتونه براتون مفید باشه

و اینکه من فکر میکنم میتونید با کتاب های خیلی ساده شروع کنید و مشکلی نباشه

8 پسندیده

سلام
کتاب قبرستان فصل هفت قسمت اول مطالعه شد :blush:
واقعا که ذهن خلاق و عجیبی داره نویسنده
دقیقا فصل آخر کتاب که فکرشم نمیکنی ، یه چرخش داستانی و یه اتفاقی که اصلا انتظارشو نداری میوفته و تازه می فهمی چی به چی بوده :grin:
کتابای استفن کینگ هم همینطوره
و دقیقا این ویژگی یه داستان خوب و خوندنیه
خوندن این کتاب رو به همه دوستان پیشنهاد میکنم

16 پسندیده

منم در حال خوندن “کتاب‌های آغازین” هستم. کتابی آمیخته با غم و وحشت. زبان نوشتاری زیبایی داره.

یکی از تشبیهات زیبایی که بارها و بارها خوندمش :point_down:

“Not that I’m complaining. I like a fat goose as much as the next man, but sending an old fella like me wandering over half the country on a day cold as yesterday? Cold as the grave it was. As two graves!"

14 پسندیده

من متوجه منظورش نشدم :sweat_smile:
میشه شفاف سازی کنید

12 پسندیده

باید کتاب رو بخونید تا متوجه بشید :grimacing:. میگه هوا خیلی سرده، مثل قبر سرده، مثل دو تا قبر (یعنی دنیارم قبر در نظر گرفته).

12 پسندیده

حالا شد :+1::+1:
چه جالب
مرسی :heart_eyes:

13 پسندیده

سلام خدمت دوستان کتابخون :tulip:
متاسفانه و خوشبختانه این اولین فعالیت من در این چالشه
(داستانهای عربی)که بخشی از قصه های هزارو یک شبه

ش
م

18 پسندیده

سلام دوستان وقتتون بخیر
کتاب داستان عاشقانه تموم شد .
داستان خیلی جذابی بود ، راویش هم خوب بود

همگی موفق باشید :palms_up_together::palms_up_together::palms_up_together:

16 پسندیده

سلام دوستان گلم :hibiscus::tulip::bouquet::blossom::rose::tulip::hibiscus::sunflower::tulip::sunflower:

امروز کتاب نخوندم بجاش فیلم ارباب حلقه ها رو برای بار سی ام نشستم نگاه کردم و نگاه میکنم :wink::wink::wink:

1578923042852

:hibiscus::revolving_hearts::rose: ۲۳ دیماه ۹۸ :tulip::rose::revolving_hearts:

18 پسندیده

سلام . کتاب قبرستان تموم شد
داستان بسیار زیبایی بود
یه شعر که به عنوان لالایی برای شخصیت اصلی خونده شد خیلی قشنگ بود ، که باهاتون به اشتراک می ذارم

Sleep my little babby , oh Sleep until you waken

When you wake you’ll see the world , If I’m not mistaken…”

“Kiss a lover , Dance a measure,
Find your name And buried treasure…”

“Face your life Its pain, its pleasure,Leave no path untaken”

“Leave no path untaken,”
repeated Bod.
“A difficult challenge, but I can try my best.”
he said to his mother .

18 پسندیده

سلام دوستان
رمان اقیانوسی در انتهای جاده تموم شد. داستان عجیبی داشت و بسیار لذت بخش بود. مخصوصا که خود نیل گیمن راویش بود.

17 پسندیده

سلام دوستان کتاب گریس دارلینگ ازسری کتابهای خیلی ساده رو خوندم
داستانش برام جذاب نبود اما توصیف های زیبایی داشت که میتونستی مثل فیلم تصورش کنی

17 پسندیده

سلام دوازده ساله است

9 پسندیده


فصل پنجم مجموعه بدبیاری :grin:

18 پسندیده

سلام دوستان
برای بار دوم ک داستان رو خوندم
هم با لغات جدید بیشتر اشنا شدم و هم فهمم از داستان بیشتر شد
داستان معمایی زیبایی بود
اینکه با دقت در یک نامه ک به صورت تایپی هست متوجه این شد ک ناپدری خودشو یک مرد جوون جا زده و دختر بخاطر دید کم (shortsight) متوجه نشده ناپدری هستش…
و اینکارو کرده ک بتونه هم از مادر این دختر و هم از خود دختر پول بدست بیاره ک در اخر تقریبا رسوا شد…

15 پسندیده