خب دیگه درستبشو نیست
مسولین باید اهمیت بدن به این امر که متاسفانه خیلی سهلانگارن. اصلا ما مردم عادت داریم بگیم وضع اینطوره و اونطوره. مدام به سطح کلان گیر میدیم. خب سطح کلان رو همین سطح خرد تشکیل داده. هرکسی در سطح خودش کارش رو درست انجام میداد، وضعمون بهتر بود. کاش کتابدارها یه کم به کتابداری اهمیت میدادن.
تهدید کارساز نیست، کتابخونه پاتوق نیست. باید کسی رو که فرهنگ کتابخونه رفتن نداره بیرون کرد. بازار که نیست بگیم طرف مشتریه باید باهاش مدارا کرد. کسی که میاد کتابخونه قرار نیست که نفعی برا اونجا داشته باشه. بود و نبود یه آدم بی فرهنگ تو کتابخونه چه تفاوتی ایجاد میکنه؟
اصل قضیه اینه حجم متن بالا و سنگین بود و ما فکر نمیکردیم سخت باشه، من فشار کاری روم بود دیر تحویل آقا فرزاد @Farzad_Poodineh دادم اونم بنده خدا مجبور بود سریع جمعش کنه که هیچوقت نگفت چقدر ترجمه هام داغون بود و کاری که قرار بود آبان تحویل داده بشه فکر کنم اردیبهشت تحویل داده شد، ولی خدایی خیلی متنش سنگین بود
سلام.
بچه ها شما به چه شیوه ای کتاب میخونید؟ و در کدوم سطح شروع کردین؟ من در قسمت داستان های بچگانه هستم منم میتونم کتاب بخونم یا همین داستان های بچگانه کافیه؟
سلام کتاب قبرستان فصل هفت قسمت اول مطالعه شد
واقعا که ذهن خلاق و عجیبی داره نویسنده
دقیقا فصل آخر کتاب که فکرشم نمیکنی ، یه چرخش داستانی و یه اتفاقی که اصلا انتظارشو نداری میوفته و تازه می فهمی چی به چی بوده
کتابای استفن کینگ هم همینطوره
و دقیقا این ویژگی یه داستان خوب و خوندنیه
خوندن این کتاب رو به همه دوستان پیشنهاد میکنم
منم در حال خوندن “کتابهای آغازین” هستم. کتابی آمیخته با غم و وحشت. زبان نوشتاری زیبایی داره.
یکی از تشبیهات زیبایی که بارها و بارها خوندمش
“Not that I’m complaining. I like a fat goose as much as the next man, but sending an old fella like me wandering over half the country on a day cold as yesterday? Cold as the grave it was. As two graves!"
سلام دوستان
برای بار دوم ک داستان رو خوندم
هم با لغات جدید بیشتر اشنا شدم و هم فهمم از داستان بیشتر شد
داستان معمایی زیبایی بود
اینکه با دقت در یک نامه ک به صورت تایپی هست متوجه این شد ک ناپدری خودشو یک مرد جوون جا زده و دختر بخاطر دید کم (shortsight) متوجه نشده ناپدری هستش…
و اینکارو کرده ک بتونه هم از مادر این دختر و هم از خود دختر پول بدست بیاره ک در اخر تقریبا رسوا شد…