سلام دوستان کتابخون
کتاب «خدایا اونجایی؟ منم مارگارت» در قفسه نوجوانان خوندم سطح داستان نسبتا ساده ای بود راحت تونستم بخونم.
نمیدونم چرا هرشب خواب میبینم تو زیبوک کتاب اضافه شده؟!
اجازه قانون شکنی دارم؟ خارج از زیبوک هم کتاب میخونم
کتاب مصور
The adventures of Tintin
جلد اول رو خوندم خیلی خنده دار بود و برای سرگرمی خوب بود.
یک کتاب هم از رولد دال به نام
The enormous crocodile
متن داستان خیلی ساده و راحت بود یکساعته تمومش کردم. این هم داستان جالبی داشت.
دوستان منم کتاب sens and sensibility رو تموم کردم
کتاب آروم و خوبی بود
راویش هم خانم بودن که بنظرم خیلی خوب قصه رو روایت کردن
داستان اصلیش مربوط به دو خواهر بود که وقایع احساسی براشون رخ میده و هر کدوم به شیوه ی خودشون بااون قضیه برخورد میکردن
کتابی بود که احساس شخصیت های داستان خیلی به احساس ما امروزی ها نزدیکه
این چندروز مشغول خوندن کتابی با عنوان فیلیپ مارلو؛ کارگاه خصوصی/Philip Marlow private detective بودم.
کتابی 5 ساعته از “سلسله کتاب های سطح بندی شده” ی زیبوک.
تقریبا همون نظر قبلی که در مورد کتاب کارگاه لنی سامویا داشتم، اینجا هم صادقه
و شامل 3 داستان کاملاً مجزا
امیدوارم شما هم همچنان حس خوبی رد داشته باشید از خوندن کتابای انتخابی تون؛ و اگه ندارید، به زودی تو مسیر تجربه کردنش بیافتید
شما هر راهی رو در زندگی انتخاب کنید ممکنه باز از نتیجهش راضی نباشید. هرکدوم رو که انتخاب کنید ممکنه حسرت اونی رو بخورید که انتخاب نکردید. پس سعی کنید فرصتهای پیش رو به موقعیتهایی تبدیل کنید که خوشحالی رو براتون به ارمغان بیاره.
با خوندن کتاب “بازماندهی روز”، دیدم رو نسبت به زندگی، تا حدی بازنگری کردم. هدف نهاییم از زندگی چیه و تا چه حد باید از خودم توقع داشته باشم که به اون هدف برسم، و اینکه اگه به اون هدف رسیدم و باز خوشحال نبودم، سرخورده نشم و باز به راهم ادامه بدم.
Now, look, mate, I’m not sure I follow everything you’re saying. But if you ask me, your attitude’s all wrong, see? Don’t keep looking back all the time, you’re bound to get depressed. And all right, you can’t do your job as well as you used to. But it’s the same for all of us, see? We’ve all got to put our feet up at some point. Look at me. Been happy as a lark since the day I retired. All right, so neither of us are exactly in our first flush of youth, but you’ve got to keep looking forward.’ And I believe it was then that he said: ‘You’ve got to enjoy yourself. The evening’s the best part of the day. You’ve done your day’s work. Now you can put your feet up and enjoy it. That’s how I look at it. Ask anybody, they’ll all tell you. The evening’s the best part of the day.’
After all, what can we ever gain in forever looking back and blaming ourselves if our lives have not turned out quite as we might have wished?
سلام دوستان کتابخوان امیدوارم پر از انرژی و حس خوب باشین ⚘
بالاخره بعد چند هفته تونستم کتاب بخونم دلم واقعا تنگ شده بود کتاب داووسن گریک رو شروع کردم راوی امریکن و خیلی خوب میخونه
یک سوال شما کتابی را که زبانشناس دشوار پیش بینی کرده را خواندید، آیا برایتان سخت بود و درک اش شما را به سختی انداخت، خیلی دوست دارم از این تجربه بیشتر توضیح بدید
دشواری این کتاب نه به لغاتشه نه به اصطلاحاتش بلکه در ساختار جملات و زبان نوشتاری نویسنده است. کتابی بسیار ادبی با ساختارهایی که مختص خود نویسنده است و من تو کتابهای قبلی که خوندم اصلا باهاش برخورد نکردم. البته یکی دو فصل رو که خوندم ساختارش تقریبا دستم اومد و هرچه به اواخر کتاب نزدیک میشدم فهمش راحتتر میشد. البته اینم بگم که خوندن همچین کتابی حتی ترجمهی فارسیش سخته چه برسه به انگلیسی و نیازمند تمرکز بالایی است.
سلام دوستان کتابخون
کتاب جین ایر از مجموعه کتابهای پیشرفته، داستانی جذاب با فایل صوتی 3:14 و راوی بریتیش و خوندم. البته فایل صوتی خیلی کیفیت نداره ولی داستان اونقدر جذاب بود که با همون هم ادامه دادم.
جِین ایر (به انگلیسی: Jane Eyre) معروفترین رمان شارلوت برونته
این رمان دربارهٔ زندگی دختری به نام جین است که در کودکی مادر و پدر خود را از دست میدهد و پس از ناملایماتی که از بستگان نزدیکش میبیند به پرورشگاه سپرده میشود و در محیط خشک و خشن پرورشگاه بزرگ میشود. او سپس با سمت معلمی به خانهای اشرافی میرود، ارباب خانه (آقای راچستر) به تدریج به او علاقهمند میشود،[۱] ولی جین میفهمد که او قبلاً ازدواج کرده و همسر او که حالا دیوانه است در طبقه بالا همان خانه زندگی میکند. جین که دل شکسته میشود از خانه میگریزد و کشیشی با خواهرانش او را بیهوش مییابند و از او نگهداری میکنند و کشیش کمکم به جین علاقهمند میشود، ولی شبی (در ذهن خود) صدای راچستر را میشنود، سپس به دنبال او میرود و میفهمد که همسر دیوانه راچستر خانه را آتش زده و راچستر در حال نجات دادن او بینایی خویش را از دست دادهاست. سرانجام جین نزد راچستر میرود و با وی ازدواج میکند و پس از مدتی بینایی راچستر بازمیگردد و آنان صاحب یک پسر میشوند. اطلاعات بیشتر کتاب در ویکی پدیا :
سلام من هم قبلا این کتاب رو تو زیبوک خوندم اما خیلی با صوتش کلنجار رفتم ولی خیلی دوسش داشتم
البته اشتباه من این بود که لغاتشو هایلایت نکردم و ابی مونده هنوز و کشش ندارم دوباره بخونم