والا من چون همه کار رو دلی انجام میدم زبان هم همین جوریه می دونم مهارت مهمی هست من ولی کلا اینجوری معتقدم که باید کار دلی باشه چون شاید زبان به هزار و یک دلیل مهم، اصلا مهارت باشه ولی علاقه نباشه فایده نداره من میتونم خیلی شکست می خورم ولی رشته یا کارم تا جایی که می تونم بر اساس کار دلی انجام میدم البته می دونید من فکر می کنم باید چیز هایی که دوست دارم رو در آغوش بگیرم شاید خندار باشه ولی من اینجوریه این نظر من
نگفتم علاقه نباشه. علاقه لازمه کار هست، ولی کافی نیست.
مخصوصاً، این تو یادگیری زبانی به غیر از انگلیسی، خودش رو بیشتر نشون می ده.
در مورد آلمانی، من خودم الان قشنگ دارم این قضیه رو احساس می کنم. خیلی سخت تر از زبان انگلیسی هست.
الان دیگه انگلیسی رو می زارم رو چشمام. چون سر آلمانی، یه موقع هایی قشنگ هنگ می کنم و سر تمرین تلفظ ها، بیشتر خندم می گیره. گرامر هم که هیچی …
ولی کلاً اگه می خوای تو هر زمینه ای حرفه ای بشی، صرفاً خوندن دلی، جواب نمی ده. باید تو فرایند یادگیری، جدی تر باشیم.
نقل قول نشد
من کاملا حرف شما رو تایید می کنم و قبول هم دارم جدی نباشی در یاد گیری همه چیز شکست حتمی من خودم واقعا چند بار شکست خودم ولی با انگیزه پیدا کردم همه چیز باید با استمرار و پافشاری یاد گرفت من برای همین انتخاب های دلی آنقدر ضربه خودم ولی چه کنم دیگه …
راستش من نمیتونم دقیق بگم درسته یا نه چون نمیدونم تو چه سطحی هستید
ولی خیلیها میگن دو تا زبان رو با هم نخونید بهتره ، مخصوصا اگه سطحتون پایین باشه
ولی من خودم به شخصه تو یادگیری قانون خودم رو دارم و به شرایط و روحیات خودم اعتماد میکنم
یه کاری رو که میخوام انجام بدم تست میکنم ، اگه ببینم از پسش بر میام ادامش میدم
مثلا برای یادگیری زبان ، اول میخواستم فرانسه بخونم . حتی چند سال پیش دیکشنریشم گرفتم و یک ماه تست کردم ، اما چون وقتم کم بود و احساس کردم داره بهم فشار میاد بیخیالش شدم
اما الان هم وقتم بیشتره هم به آلمانی علاقه دارم پس شروع کردم به یادگیریش و میخوام اگه خدا بخواد ادامش بدم
فرانسه هم بمونه بعد از اینها
من که فکر نکنم به غیر از انگلیسی و آلمانی، به یادگیری زبان دیگه، حتی فکر کنم.
خدایی سخته …
بچه ها
می گم ها … چقدر سخته با این وضعیت، زبان خوندن.
من که صدام درنمی یاد از گلو درد.
بعضی موقع ها، دیگه کم می یارم، حتی راه هم نمی تونم برم، بشینم یا بایستم …
دیروز یکم خوب شدم، امروز بدتر بدتر شدم …
بابا سه ماه پیش من همه اینها رو تحمل کردم، الان دوباره، مجبورم بدترش رو تحمل کنم.
خیلی ناراحت میشم این حرفها رو میشنوم ، مریضی خیلی چیز سختیه و فقط باید تحملش کرد
امیدوارم زود زود حالت خوب بشه و با انرژی فراوون دوباره بیای تالار
خواستم ریا نشه
من معمولا مهمترین تصمیمهای زندگیم رو تو شرایطی که دنیا منو تو تنگنا میزاره میگیرم
وقتی میبینم برای کسی یا چیزی زحمت میکشم و ارزش قائل میشم ولی بعد میفهمم فقط وقت خودم رو هدر دادم ، تصمیم میگیرم برای خودم ارزش قائل بشم و یه حرکت بزرگ میزنم
همون کاری که چند ماه پیش انجام دادم و با زبانشناس و شما دوستان خوبم آشنا شدم