مایه ی خوشحالیه اگر تلاش های من بتونه فکری برانگیزه، آرامشی ایجاد کنه، و یا امیدی بده.
دقیقا. ما تا مجبور نشیم معمولا تن به کاری نمیدیم و ذهن مون رو درگیر نمی کنیم. برای همه، مشغله های همیشگی آرزو می کنم، تا یه دفعه با یک سد بزرگ مواجه نشن. رشد آرام و مداوم، هم لذت بخشه و هم شدنی.
دوست عزیز! اگر می خواهید در زندگی واقع گرا باشید، باید روی خودکشی متمرکز بشید. تنها راه حل واقعی که از هر نظر درسته، همینه. بقیه اش میشه تمرکز بر نیمه ی پر لیوان و نادیده گرفتن و کوچک فرض کردن موانع و کمبودها. جلوتر نمیرم تا خودم به حرف خودم عمل کرده باشم.
این حرف رو از من داشته باشید. در آینده یا بهش عمل می کنید یا نمی کنید. اما فکر می کنم نتیجه ی سال ها بحث با افراد آگاه و مطالعات شخصی خودمه و حداقل از دید خودم یکی از واقع گرایانه ترین طرز تفکرهاست.
درود بر کامبیز عزیز! این تجربه تون یکی از درس های مهم در علم اقتصاد و همین طور تصمیم سازی است. خلاصه اش:
What is the sunk cost effect?
The sunk cost effect is the tendency for humans to continue investing in something that clearly isn’t working. Because it is human nature to want to avoid failure, people will often continue spending time, effort or money to try and fix what isn’t working instead of cutting their losses and moving on.
ممنون. یه چیز خوب یاد گرفتم امروز.
با این مطالب موافق نیستم. مغز ما داشته هامون رو بسیار کم ارزش و خورد می بینه و ناداشته هامون رو خیلی بولد می کنه. و … و … دو جایزه ی نوبل اقتصاد به بحث بی منطقی ذاتی انسان داده شده. کتاب های فکر کردن سریع و آهسته از دانیل کانامن و سقلمه از ریچارد تیلور نشون مون میدن که انسان واقع بین کیه و چه ویژگی هایی داره.
ما اینجا از همدیگه یاد می گیریم و خوشحالیم که دوستانی هستند که با مهربانی افکارشون رو به اشتراک می گذارند. شما هم همواره در تالار زبانشناس احساس راحتی کنید و همه ی افکارتون رو در معرض انتقاد قرار بدید تا دوستان به بهترین شکل باهاتون همراهی کنن. فقط همگی باید یک نکته رو رعایت کنیم و اونم این که اگر یه جا قانع شدیم، خجالت نکشیم از پذیرشش و از تغییر موضع دادن احساس بدی نداشته باشیم. هیچ خوشنویسی از روز اول خوب ننوشته و هر روز باید سیاه مشق کنه. در دنیای اندیشه ورزی هم باید مرتب سیاه مشق کرد تا چیزی یاد گرفت.
از این طرز تفکر خوشم اومد. حتی در شکست ها هم می تونیم مفید باشیم برای بعد از خودمون. اونایی که عمیقا دوست شون داریم.
جمله ی اول و آخر تون انتخاب شماست و می تونید همواره داشته باشیدش، هر چند پیشنهاد من جدا شدن از ایناست.
در مورد جمله ی وسطی تون من تردید دارم به درستیش. ما پذیرفته ایم که لیوان زندگی مون نیمه پره و سعی می کنیم از داشته هامون استفاده کنیم. یکی دیگه می تونه همیشه از نیمه ی خالی لیوان زندگیش همیشه ناراحت باشه. اینجا هیچ کدوم از ما درست یا غلط نیست. هر دو مون می دونیم که زندگی هامون کامل نیست. هیچ کدوم مون از دیگری واقع گراتر نیستیم. فقط بحث اینه که روی نیمه ی پر لیوان متمرکز بشیم یا نیمه ی خالی اون.
خیلی جمله ی خوبیه. قانع کردن خودمون به تمرکز بر نیمه ی پر لیوان که میشه همون امید به آینده و بهتر شدن.
تا زمانی که منصفانه و با احترام با دیگران وارد بحث میشید، نگران ناراحت شدن کسی نباشید. از این که سعی در لطیف کردن بحث ها دارید متشکرم.
شما از نظر من تمام استانداردهای ذاتی لازم برای مدل شدن رو دارید. اگر خارج از ایران بودید با همین یه عمر نون می خوردید. البته شغل آسونی نیست و خیلی سخت و رقابتیه.
اما شخصا سعی می کنم دنبال اینا نباشم. بیشتر دوست دارم از افرادی تقلید کنم که با تمام وجود می خندند. عکس ها و چهره شون برای من خیلی جذابه. یک نمونه ی معروفش اوباماست. ممکنه فاکتورهای زیبایی رو نداشته باشه، اما از نظر من لبخندهاش بسیار جذابه. من همواره سعی می کنم حالت چهره و رفتار بدن این افراد رو الگو قرار بدم و تقلید کنم. خیلی کند پیش میرم اما ادامه میدم. عکس پروفایلم هم تلاشی در این جهته. به قول انگلیسی ها:
Fake it unitil make it