متنی از: دکتر محمود معظمی
www.maktabekamal.com
قانون چهارم:
هر مشکلی در زمان خودش می آید، نه زودتر و نه دیرتر.
مشکل یک بچه سه چهار ساله را به یک رئیس جمهور و یا یک وزیر یا وکیل نمی دهند. مشکل وزیر و وکیل هم برای یک بچه سه چهار ساله پیش نمی آید چرا که موضوعیت ندارد.
اصلا تا شما وزیر نشوید و تا چنین مسئولیتی به عهده تان نباشد، مشکلات چنین سمت هایی را درک نخواهید کرد. وزیر و وکیل هم اگر خودشان را جای یک آدم معمولی قرار ندهند، مشکلات آنها را درک نخواهند کرد.
پس مشکل جایگاه خودش را دارد و در زمان خودش می آید. مسائل بلوغ وقتی برای من پیش آمد که به سن بلوغ رسیده بودم، مسائل ازدواج زمانی مطرح شد که من تصمیم به ازدواج گرفتم.
قبل از این زمان ها، مسئله بلوغ یا ازدواج برای من مطرح نبود. اگر ازدواج کرده و بچه دار یا نوه دار شده ام مسئله من دیگر ازدواج نیست، رسیدگی به بچه ها و نوه ها است.
قانون پنجم:
هر مشکلی متناسب توانایی های من است.
یادتان باشد وقتی مشکلی را به شما نشان می دهند، به این معنا است که شما توانایی حل آن را دارید! اگر این توانایی را نداشته باشید آن مشکل پیش نمی آید. اگر بر فرض پول ندارید، سلامتی تان در خطر است، با همسرتان مشکل دارید، با بچه هایتان مشکل دارید و یا هر مشکل دیگری… بدانید که زمان رویارویی با آن مشکل فرا رسیده و بدانید که می توانید حلش کنید!
قانون پنجم می گوید مشکلات همه قابل حل اند. میلیون ها انسان قبل از تو آن را حل کرده اند، میلیون ها انسان همین الان دارند حلش می کنند، میلیارد ها انسان هم در آینده حلش خواهند کرد و شما می توانید جزو یکی از آنهایی باشید که این مشکل را حل کرده اند.
همه مسائل قابل حل اند، فقط باید قیمتشان را بدهید. بعضی وقت ها قیمت آن یک مقدار سکوت است، یا یک مقدار مشورت است، یا کمی صبر و حوصله. باید ببینید در آن لحظه چه کار باید بکنید. حوصله کنید یا اقدامی بکنید؟ به هر حال چه صبر و چه سکوت و حوصله و چه اقدام، در نهایت باید کاری بکنید. پس بگردید آن کار را پیدا کنید. ولی باز هم یادآوری می کنم که صبوری یکی از راه حل ها است.
به قول شاعر :
چو در تاس لغزنده افتاد مور رهاننده را چاره باید نه زور.
اگر در وضعیتی بغرنج گیر افتاده اید، چاره جویی کنید، دنبال راه حل باشید. دعوا و مرافعه مسئله ای را حل نخواهد کرد که هیچ، مشکل را هم مشکل تر و پیچیده تر می کند.
قانون ششم:
مشکلات با راه حل می آیند.
هیچ مشکلی نیست که کلید و راه حل آن درست در کنارش نباشد!
یعنی هر مسئله ای، هر مسئله ای، که شما دارید، بدانید جوابش در کنارش است، نه هزاران یا میلیون ها کیلومتر آن طرف تر، درست در کنارش!
اجازه بدهید مثالی بزنم.
فکر کنید صندوقچه ای را با پست برای شما می آورند که داخل آن مقداری پول و جواهرات است، یا توانایی و امکانات. اگر قفل آن را باز کنید مسائلتان حل می شود، چرا که توانایی های تان و هر آن چه که برای حل مشکل تان لازم دارید داخل آن است. این صندوق که می آید، کلیدش هم در کنارش است. اما اغلب ما انسان ها اشتباهمان این است: این صندوق را بر می داریم می گذاریم زیر بغلمان، و نالان و گریان دنبال این و آن می گردیم که «من این مشکل را دارم، بیچاره شدم، چه کارشان کنم؟ … » در حالی که کلیدش را همان جا که صندوق را به ما دادند جا گذاشته ایم، به همین سادگی! غیر ممکن است مسئله بدون راه حل بیاید، غیر ممکن است!
همان طور که خدمت تان عرض کردم یک موقع راه حلش زمان است (صبوری).
زمانی هم راه حلش تحقیق و مطالعه و مراجعه به صاحب نظری است، ولی این نیست که راه حل نداشته باشد.
اگر به این مسئله باور پیدا کنید و به این قوانین اعتقاد داشته باشید، زندگی برایتان بسیار هموار خواهد شد. باور کنید!
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
این بیان حیرت انگیز بزرگ مرد ادب و شعر ایران «حافظ»، دقیقا وصف حال ما و داستان زندگی ما است. آب در کوزه است و ما دنبال آب می گردیم. یارمان در خانه است و راه افتاده ایم دنبال یار می گردیم!
چرا؟
برای این که یاد نگرفته ایم مسئله و مشکل با راه حل می آید. نپذیرفته ایم که این مسئله را من خودم می توانم حل کنم. نپذیرفته ایم که این مشکل و این مسئله پدیده زندگی است. یاد نگرفته ایم که این مشکل در زمان خودش آمده، آن را به فردا یا دیروز حواله ندهیم، گردن این و آن نیندازیم.
باید یاد بگیریم که راجع به مسائل و مشکلاتمان فکر کنیم. قبول کنیم که سکوت هم یکی از راه حل ها است. قبول کنیم که خود ما هم بعضا موجب پیدایش و نوع مسائل مان هستیم. به خاطر طرز نگرش و نگاه مان به خود، دیگران و دنیا این گونه مسائل برایمان پیش می آید. فرض کنید شما در کوه یا جاده ای حرکت می کنید، مسیرتان را عوض می کنید و می گویید: «حالا از این طرف بروم ببینم چه می شود! » می روید و ممکن است در بیراهه گیر کنید. پس این مشکلی که الان در آن گیر کرده اید، نتیجه تصمیم شما است، خودتان! تصمیمی که دو ساعت پیش یا دیروز یا شش ماه پیش یا پارسال یا… گرفته اید. خودتان موجبش هستید! خیلی وقت ها به جای اینکه مشکل تان را گردن دیگران بیاندازید، فرافکنی کنید، عیب جویی کنید، دیگران را ملامت کنید، و …، باید شجاعانه بایستید و از خودتان بپرسید: «من چه کار کرده ام که این مسئله به وجود آمده است؟ چه کار کرده ام که بچه ام معتاد شده است؟ چه کار کرده ام که خودم معتاد شده ام؟ چه کار کرده ام که الان همسرم می خواهد از من جدا شود؟ چه کار کرده ام که یک دوست خوب کنارم نیست؟ چه کار کرده ام که ثروت ندارم؟ چه کار کرده ام که تندرست نیستم؟ …»
اینها از مسائلی هستند که برای حل آنها من باید به خودم برگردم: «چه تصمیماتی گرفته ام؟ چه انتخاب هایی کرده ام؟»
اگر این را یاد بگیرم و مسئولیت بپذیرم، آن وقت است که کلید حل هر مشکلی در دست خود من خواهد بود. بی خود این سو و آن سو نرویم و سعی نکنیم دیگران را مسبب مشکلات خودمان بدانیم.
اگر من فکر های مخرب دارم، اگر قلبم ناراحت است، اگر خشم دارم، اگر از آدم ها متنفرم، اگر رنجش دارم، اگر معده ام دارد سوراخ می شود، اگر کمرم دارد می شکند، اگر پایم از کار افتاده، … باید بدانم که:
کلید ها راه حل ها بیشتر در خود من و همین جا هستند!
خیلی دور نروید، کلید همراه مشکل آمده است. این دردها نشانه هایی هستند از اتفاقات و یک سری از رفتار ها و طرز فکرهایی که مرا امروز به اینجا رسانده است. این ها خود به خود رخ نداده اند. اگر هم رخ داده اند به این دلیل است که من این راه را برای زندگی ام برگزیده ام.
کلید ها در وجود خود من است، آب در کوزه یعنی همین! یعنی در خودت غور کن، خودت را بپذیر، به خودت احترام بگذار و از خودت بخواه که مسئله را حل کنی. حتی اگر مسئله به دست دیگران حل می شود، این شما هستید که می بایست انتخاب کنید به دست چه کسی؟ چه هنگامی؟ و به چه طریقی ارتباط برقرار کنید.
در مورد توکل به خدا نیز نخست توجه داشته باشیم به این که ما در زمانی می بایست توکل کنیم که دیگر از خودمان کاری بر نمی آید.
مثلا سنجیده نیست اتومبیل خود را بدون حفاظت به حال خود رها کنیم و از خداوند بخواهیم که ماشین ما را تحت حفاظت خود قرار دهد. به عبارت بهتر: «با توکل زانوی اشتر ببند.»
دوم این که زمانی می بایست توکل کرد که به طور مثال تمام کارهایی را که می توانیم برای حفظ تندرستی خود انجام دهیم، انجام داده ایم و نزد بهترین پزشک رفته ایم ولی هنوز خطراتی در پیش هستند که دانش بشری به آن دست نیافته است. در این لحظه است که می توانیم از خداوند بخواهیم که ما را در مراحلی که در اختیار ما نیست و یا از درک و فهم ما خارج است، حفظ کند و تحت حفاظت خود قرار دهد.
مشکلات را بپذیریم و سهم خود را قبول کنیم و برای حل آنها مسئولیت بپذیریم. آن وقت است که درها به رویمان باز می شوند!
اگر در جاده ای در حرکتید سعی کنید از یک راهنما مسیر را بپرسید. اگر از راهی رفتید و فهمیدید راه به جایی نمی برید، یک تابلو بزنید تا دیگران هم نروند. تجربه تان را به دیگران بگویید.
مسئولیت بپذیرید و از همه مهم تر هر وقت مشکلی پیش آمد، بگویید: " خدا را شکر! " حتما با تعجب می پرسید چرا؟! پاسخ این است: برای این که حلش می کنید٬ می آموزید و از حل کردن آن لذت می برید! و زندگی یعنی همین! همه زندگی آن است که خاموش نمیرید.
مشکلات فرصت هایی هستند که آدم ها ارزش های خودشان را نشان بدهند، توانایی های خودشان را بروز بدهند. چقدر از خوردن غذا لذت می برید؟ چقدر از نوشیدن آب لذت می برید؟ چقدر از خوابیدن لذت می برید؟ بسته به این است که چقدر گرسنه هستید، چقدر تشنه هستید، چقدر خسته هستید! در حقیقت ارزش و میزان لذت تو در گرسنگی است، در تشنگی است، در خستگی است! خدا را شکر کنید که گرسنه اید! خدا را شکر کنید که تشنه اید! خدا را شکر کنید که خسته اید! چون لذت رفع نیاز برای شما بیشتر از یک آدم معمولی است. وقتی مشکل دارید خدا را شکر کنید، چون حلش می کنید و احساس بهتری نسبت به خودتان پیدا می کنید. همه آدم های موفق جهان آدم هایی هستند که از مشکلات نه تنها نمی ترسند، بلکه شجاعانه به استقبالشان می روند، حلشان می کنند و از حل آنها لذت می برند.
اگر دنبال زندگی بی دردسر هستید، من یک پیشنهاد به شما می کنم (و اول به خودم): آقای محمود معظمی! هر وقت دنبال یک زندگی بی دردسر بودی، برو در بیابان یک چاله بکن دو متر در یک متر، بخواب داخل آن و بگو رویت خاک بریزند! آن موقع است که دیگر مسئله ای نداری!
این را بدان که تا موقعی که زنده ای مسئله خواهی داشت و ارزش زندگی به این است که مسائلت را حل کنی. بدان که ارزش زندگی به این است که لذتت از حل مسائل باشد، نه بی مسئلگی!
با سپاس از فرزاد عزیز که با پیشنهادشان انگیزه ی سامان دادن این مقاله را ایجاد کردند.
@Farzad_Poodineh