مجموعه ارباب حلقه ها
The Lord of the Rings
این مجموعه بر اساس کتاب ارباب حلقه هانوشته جی آر آر تالکین ساخته شده
کتاب ارباب حلقه ها یک کتاب نمادین و خردمندانه است، شخثیت ها، موجودات و اتفاقات استعاره و تمثیلی هستند و میشه ازشون چیزهای زیادی یاد گرفت. خود کتاب سخت، پیچیده است و خوندنش آسون نیست.
دیدن این مجموعه کمک می کنه با فضای کتاب آشنا بشیم و بتونیم اون رو تصور کنیم. همچنین حتی اگه کتاب رو نخونیم از خرد و داستان های کتاب استفاده کرده و چیزهایی یاد بگیریم.
این مجموعه با سه گانه ارباب حلقه ها شروع شد، سه فیلم فوق العاده با کارگردانی پیتر جکسون
1
The fellowship of the Ring
2
The Two Towers
3
The Return of the king
.
بعد از این سه گانه ارباب حلقه ها، سه گانه دیگری ساخته شد بنام سه گانه هابیت
The Hobbit
شامل:
1
An Unexpected Journey
2
The Desolation of Smaug
3
Thd Battle of the five Armies
الان هم که یک سریال ساخته شده.
برای دیدن این مجموعه پیشنهاد می کنم به همین ترتیبی که معرفی شد ببینید.
این فیلم ها پر از شخصیت های مختلف و جالب هستند. اگه دوست داشتین راجع به هر کدوم کلی اطلاعات در اینترنت هست.
ضمنا آقای تالکین زبان شناس بود و زبان هایی که در فیلم می بینید مثل زبان الف ها، اورک ها و غیره رو ایشون خودش درست کرده و زبان های کاملی هستند و میتونید یاد بگیرید! بخصوص الان زبان الف ها خیلی رایج و محبوب شده و از سرتاسر جهان افرادی هستند که به این زبان ها تسلط دارند!
ای بابا ، چرا پاکش کردی .
می خواستم بیام بگم اون موقع مشتری داشتم، فقط خوندم و رد شدم.
ولی چه باحال تحلیل می کنی ، کلا می ری تو عمق فیلم.
چیزی نگفتم دیشب چون حالم حسابی بد بود، دل درد و سردرد با هم از لحاظ روحی هم خسته .
این فیلم هم که درد داشت نور علی نور شد.
برداشت آزاد بکنم، آدما از اونی که نشون می دن بیشتر درد دارن. بیشتر فکر دارن و ما اینو هیچ وقت از نگاهشون نمی فهمیم. وقتی پا حرفشون بشینی اون موقع می بینی چقدر درونش با بیرونش فرق می کنه .
به قول همسرم ،درونم خودمو می سوزونه بیرونم مردم رو .
یکی بود من گاهی بهش غبطه می خوردم، این قدر فعال، یه بار نشستم پا حرفاش ، وسط حرفاش گفت چند بار می خواسته خودکشی کنه . دارم از افسردگیش حرف می زنم ،چیزی که من اصلا هیچ اطلاعاتی ازش نداشتم و فکر می کردم آدما با رقص، پیاده روی و خوندن کتاب حالشون خوب میشه.
اون دختر تپله، افسردگی داشت و اون یکی نا اهل نه. هنر داشت، اعتماد به نفس ارائه اش رو نداشت.
اون یکی ، چون هیچ کسی رو نداشت رفته بود سمت اون کار ولی آخر فیلم گفت: من دیگه بی کس و کار نیستم .می بینی اهمیت این که یکی بهت توجه کنی چیه؟؟؟
از تیکه تیکه های خاطراتش فهمیدم که پدربزرگه به مامانش هم رحم نکرده ولی نمی خواسته . مامانش شاد بود. مشکلی نداشت ، برای چی خودکشی کرد؟؟؟ چون از خودی خورد؟ چون باورش نمی شد ؟
و چرا توی این فیلم فقط به بدبختی زن ها پرداخت، یا اشاره اش به اقایون کمتر بود؟ چه اونی که رئیس مدرسه بود و توانمند، چه اون دختر ضعیف ؟؟
حالمو بد کرد برای این جنبه اش . یعنی مردها آسیب پذیر نیستن؟
البته که راس فیلم ،همون معلم، خیلی فکر می کرد ولی چون نمی تونست کاری کنه گریه می کرد.
وسط سر و صدا دارم تایپ می کنم. احتمال ویرایش این متن هست.
نهایت یه چیزی بگم:
اگه کسی ته چاه هم باشه ،با کلی مشکل ، می تونه خودشو نجات بده به شرطی که بخواد. (دختر نااهله)فقط باید بگرده راهشو پیدا کنه و تنها اون راهی که می ره راه اصلی نیست. نشد، بپیچه یه جای دیگه، یه چیز دیگه
رو امتحان کنه.
داستان در آینده رخ میده. انسان در خارج از زمین هم دنیاهایی برلی زندگی ساخته. بنظر میاد طبیعت در کل زمین از بین رفته باشه، هیچ اثری از گیاهان و طبیعت در این فیلم نیست.
انسان ها برای جنگیدن، کار سخت در شرایط خطرناک و سخت و غیره ربات هایی آدم واره ساخته اند که بهشون ریپلیکانت میگن. ریپلیکانت ها ساخت اتحادیه تایرل هستند و قابلیت های بیشتری نسبت به انسان های معمولی دارند، هم در جسم و هم در ذهن. وجود ریپلیکانت ها روی کره زمین ممنوعه. ریپلیکانت های فراری و یا از رده خارج شده توسط نیروهای ویژه ای بنام بلید رانر بازنشسته می شوند (در واقع کشته می شوند. این اصطلاح بازنشستگی رو خود نیروها بکار می برند، شاید میخوان از زشتی و پلیدی کارشون کم کنن)
شش ریپلیکانت یک شاتل دزدیده اند و به کره زمین آمده اند. تمام ۲۳ سرنشین شاتل کشته شده اند. یک بلید رانر خوب مسئول تحقیق میشه اما اونم کشته میشه. دکارد یک بلید رانر قدیمی و کاربلد که اخراج شده دوباره به کار فراخوانده میشه.
فیلم قشنگ و خوش ساخته. صحنه آرایی ها عالیه. موسیقی فیلم هم کار ونجلیس مشهوره.نتیجه فیلم بسیار موفق بود و جز صد فیلم برتر جهان طبقه بندی شد.
عکس زیر سکانس مشهوری بنام اشک های زیر باران از اواخر فیلمه
در ادامه این فیلم، بلید رانر دوم هم ساخته شد.
Blad Runner 2049
2017، ایالات متحده
کارگردان دنی ویلنوو
یک ربات پیشرفته آدم واره بنام کی در اداره پلیس بعنوان بلید رانر کار می کنه. اون هم مسئول بازنشسته کردن بلید رانرهای فراری، خارج از کنترل یا از رده خارج شده است. در این میان اما اتفاقات خاصی رخ میده و کی رازهایی رو می فهمه.
دومی هم خوب بود، اما اولی یه چیز دیگه است.
لیست معرفی جالب و همراه با تحلیلی از یازده فیلم سامورایی
بعضی از فیلم های سامورایی فضای بسیار نا امید کننده ای دارند که البته با توجه به زمان و شرایطی که فیلم روایت می کنه قابل درکه
فساد حکام و اربابان، رشوه، دست درازی دزدان با خیال راحت و غارت های مداوم، قحطی، بیماری و گرسنگی در ادواری از ژاپن مسئله ای رایج بوده
اما در فیلم هفت سامورایی ساخته کارگردان فقید آکیرو کوروساوا که شاید بهترین فیلم این لیست باشه، این مفاهیم به شکلی تلطیف شده و با طنزی آمیخته شده که دیدن این مفاهیم رنج آور نیست. اما اگه چند بار ببینید متوجه تلخی پشت این طنز ها میشین، مثل جایی که کوکوچی ئو اسم خودش رو نمیدونه و یادش نیست، چون در سن خیلی کم خانواده اش رو از دست داده و مثل حیوانات ولگرد یتیم توی خیابان بزرگ شده
زبان شناس بخاطر قوانین کشور نمیتونه فیلم و سریال بدون سانسور بذاره. سریال فرندز رو بخوایم سانسور کنیم چیز چندانی ازش نمی مونه
بماند که زندگی کردن چند تا پسر و دختر بعنوان دوست و هم خانه کلا احتمالا مورد قبول نخواهد بود
کافی نت ها این سریال رو کامل دارند
تو اینترنت هم هست و به راحتی میتونید دانلود کنید
سلام ممنون بابت معرفی فیلم. قشنگ بود.
در خصوص شکستن صفحه شاید بشه اینطوری گفت:
مردی که پیانو میزد ( نقش اول فیلم یعنی Mr.1900) ، یک فرقی با خیلی ها داشت. هم توانایی ذاتی و استعدادش زیاد بود و هم یک درصدی مثله آدم فضایی ها بود. یعنی برای یک دنیایی بجز زمینی ها بود. ( یک تفاوت هایی داشت). برای استدلال این موضوع: مثلا قدرت یاد گیری پیانو بدون معلم رو داشت و دیگه قدرت خواندن درون آدم ها رو داشت. مثلا در اون شبی که برای مکس ( کسی که ترامپت میزد) تونست درون بعضی ها رو بخونه.
یکی از ویژگیهائیکه داشت هم این بود که بر خلاف ما زمیتی ها خیلی دوست نداشت معروف بشه و بره رو خشکی و پول دار بشه و با موسیقیش بترکونه . و وقتی برای اولین بار و آخرین بار اجازه داد که موقع نواختنش صفحه گرامافون ازش پر کنند ( که نمیدونست اصلا چی هست) وقتی صفحه پر شد و بعدش صفحه رو برای خودش بازپخش کردن و بهش گفتن حالا میشه میلیون ها تکثیر کرد و معروف و پولدار خواهد شد، فوری صفحه رو گرفت و گفت: نمیخواهم موسیقیم ازم جدا بشه (برای ما البته این حس جدایی معنی نداره ولی اون این حس رو داشت )
بعد ها که احساس جاذبه درونی نسبت به اون دختر پیدا کرد. تصمیم گرفت که این کار رو بکنه یعنی قسمتی از وجودش رو به دختره هدیه بده. یک بار روی عرشه که … نتونست و یکبار هم لحظه پیاده شدن دختره از کشتی . که باز هم نتونست . در اصل اتفاق اون ثانیه آخر توان خوب صحبت کردن رو از پسره گرفت ودر شلوغی جمعیت دختره بهش گفت : صدات رو نمی شنوم.
صفحه از همه چیز براش مهمتر بود ولی دختره براش از صفحه مهمتر بود و میخواست بهترین چیزش رو به دختره هدیه بده که نشد یا نتونست.
شکستن صفحه نمایش ناراحتی درونی آقای 19 از دست خودش هست. از ناتوانیش در …
نکته اینجاست: شمابا سوالتون مو رو از ماست کشیدی بیرون. یعنی:
قطعا بدون صفحه گرامافون قسمت زیادی از سناریوی فیلم عوض میشد. یعنی حذف صفحه از فیلم نامه غیر ممکن هست ولی شما درست میگی میشد صفحه در فیلم شکسته نشه و فیلم با صفحه سالم دنبال بشه، ولی شکستنش دو تا خاصبت داشت. هم رمانتیک تر کرد فیلم رو.و هم اینکه آخر فیلم پیرمردی که وسایل موسیقی خرید و فروش میکرد به مکس گفت: همچین هم بی خاصیت نبودی. چون مکس صفحه …
ببخشید طولانی شد.
کاملا درسته
چقدر ظریف و جذاب نکات رو در لحظه خلق آهنگی که روی صفحه گرامافون پر میشه بیان کردید. و دلیل شکستن صفحه رو تشریح کردید.
به احتمال قوی فیلنامه نویس و کارگردان هم همین دید رو داشتند.شاید.
بهرحال تحسین برانگیزو جالب بود!
اینکه گفته بودم “ولی شما درست میگی میشد صفحه در فیلم شکسته نشه” .
به خاطر این بود نگاه دومی هم مطرح هست که میگه : میشد صفحه رو نشکنه.
این موضوع به هیچ جایی از فیلم آسیب نمیرسوند. اتفاقا فیلم با تکیه به صفحه سالم جریان پیدا کرد. یعنی اون سمسار شکسته هاش رو میچسبونه و کل فیلم در همان اوایلش با پخش مجدد آهنگ از طریق صفحه چسبانده شده وارد داستان اصلی میشه.
فکر کردم(البته به اشتباه) در طرح سوالتون بطور ضمنی دارید میگید: چرا شکست و درحالیکه نباید میشکست.
میدونید نظر خودم هم اینهست که نباید میشکست.( نگاه با این عینک اینجوری میگه):
بله نباید میشکست. چون 1900 هم مثله خیلی مردهای ( و بعضی زن های ) دیگه، وقتی به چالش کشیده میشن و وقتی طعم شکست و ناکامی رو میچشند، سراغ زور ، خشونت، و شکستن و امثال اون میرن. کاری که خیلی وقت ها راه برگشت هم نداره. و کمتر (مثله بیشتر زن ها ) سراغ اشک ریختن میرن.
1900 میتونست صفحه رو دو دستی به سینش فشار بده و شاید چند قطره اشک نشان از قلیان احساساتش به دختره و تنها خاطره باقی مانده از دختره یعنی صفحه ( نامه عاشقانش) باشه. بعد هم همه فیلم یا همون زندگی 1900 ادامه پیدا میکرد.
فکر کنم شکستنش اشتباه بود.
1900 اشتباه بزرگی مرتکب میشه ولی راه برگشت داره.
1900 این توانایی رو داشت که بدون نگارش ملودی روی کاغذ، در یک لحظه آهنگ رو میساخت و درهمان لحظه مینواخت و البته حفظش هم میکرد. پس شانسی که میاره اون صفحه عملا نابود نمیشه چون 1900 اون رو حفظ هست.
1900 از اون به بعد دائم اون آهنگ رو اجرا میکرد. اگر چه فیلم این رونشان نداد.
میدونید چرا
صفحه گرامافون که شکسته بود و توسط مکس در جعبه پیانو گذاشته شده بود. پس چطور مکس ( در ابتدای فیلم ) با ترامپتش اون قطعه رو برای سمسار نواخت.
چون اون آهنگ و دختره قسمتی از وجود1900 شده بودند و نواختنش دائم تکرار میشد و مکس هم کم کم با شنیدنش حفظش کرده بود.
من از دیدن این فیلم خیلی لذت بردم. داستان فیلم درباره دو زن به نامهای ثلما و لوئیزه که قصد دارن یک روز برن ماهیگیری. اما در پارکینگ رستوران مردی که قصد تجاوز به ثلما رو داشته توسط لوئیز کشته میشه و این دو تصمیم میگیرن به کشور مکزیک فرار کنند و …
در این فیلم تبعیض جنسیتی علیه زنان و نگاه غالب مردسالارانه در جامعه به خوبی نشون داده شده و پایانی غیرمنتظره هم داره. تماشای این فیلم رو پیشنهاد میکنم.
این روزا که به هوش مصنوعی علاقهمند شدم دارم سریال westworld رو میبینم.
داستانش در مورد یه به اصطلاح پارک بزرگه که که در اون رباتهایی که کاملا شبیه انسان هستن زندگی میکنن. (به این رباتها میگن میزبانها) آدمهای پولدار که بهشون میگن میهمان تو این پارک خوشگذرونی میکنن.
میهمانها هر بلایی که بخوان میتونن سر این رباتهای نگونبخت بیارن و میزبانها نمیتونن کاری بکنن چون حافظه شون بعد از مدتی و در واقع بعد از هر داستانی پاک میشه.
داستان از اونجا اوج میگیره که بعضی از این میزبانها به خودآگاهی میرسن و شروع میکنن به قیام …
[quote=“mostafa.76, post:382, topic:74858”]
من از دیدن این فیلم خیلی لذت بردم. داستان فیلم درباره دو زن به نامهای ثلما و لوئیزه که قصد دارن یک روز برن ماهیگیری. اما در پارکینگ رستوران مردی که قصد تجاوز به ثلما رو داشته توسط لوئیز کشته میشه و این دو تصمیم میگیرن به کشور مکزیک فرار کنند و …
در این فیلم تبعیض جنسیتی علیه زنان و نگاه غالب مردسالارانه در جامعه به خوبی نشون داده شده و پایانی غیرمنتظره هم داره. تماشای این فیلم رو پیشنهاد میکنم.
سلام آقامصطفی
اومدم تشکرکنم ازتون بابت معرفی این فیلم زیبا.پس ازماههاتونستم با یه فیلم ارتباط بگیرم وتا آخرتماشاکنم.جالب بود که موسیقی متن فیلم روهم خیلی دوست داشتم.
بدلایلی چندسالیه که بندرت میتونم فیلم تماشاکنم مگه توسینما که اونم پیداکردن فیلمی که ارزش دیدن داشته باشه،تقریباغیرممکنه
میخوام دوباره ببینمش.
سلام مجدد آقامصطفی
خب من یه سرچی زدم تو اون لیست و فیلم خدمتکاراها رو دیدم،اگه اشتباه نکنم آقابهزادفبلاتوهمین تاپیک معرفیش کرده بودن،وکتابشم که بودیکاجان وشماخودتون توتاپیک کتابخونی پیشنهاد خوندنشو داده بودید.
مجدداازتون سپاسگزارم،خیلی ازدیدن فیلم لذت بردم ودوسش داشتم،امروزکلا رومودفیلم دیدن بودم انگار.بنظرم بازی بازیگر نقش آیبلین فوق العاده بودوخیلی باورپذیر.بااین فیلم هم خوشحال شدم وهم گریه کردم،خصوصا که ملهم ازواقعیتهای تلخ جامعه بود.
اما من مخالفم که چنین فیلمهایی رو فمینیستی بدونیم، داستانیه درباره ی انسانیت وبرابری، نه صرفا توجه به زنان.