۱۵ تا از تلخ ترین و غمناک ترین رباعیات خیام

این آقای خدادادی کارش حرف نداره،اصلا مبتکریه روش جدیدومنحصربفرددرآموزش موسیقی هست،اولین بارتویوتیوپ همین ویدئو روازش دیدم،البته بعدازآشنایی باهاش تو یه برنامه ی اسمشو نبر.:smile:
بهرحال ممنونم ازمعرفیش تو یه تاپیک جدیدازآقامصطفی،نمیدونم چراگذرم باینجانخورده بود.:pray:
@mostafa.76
امیدوارم هرجاودرحال انجام هرکاری هستید،حال دلتون خوب باشه وبزودی شما روتو تالار فعالترازقبل ببینیم.:rose::tulip:

2 پسندیده

چقدر این اطلاعات جالبند،فقط عزاداری کردن فیلهارومیدونستم،والبته دلفین هاکه خیلی باهوشن.

واقعا چه موجود بیرحم وخطرناکیه این جانوردوپا:pleading_face::pleading_face:

2 پسندیده

شاعر خیلی به دل من گفته

2 پسندیده

:ok_hand: :ok_hand:

2 پسندیده

دوستان نظر شما در مورد تجربه های نزدیک مرگ چیه؟ همین برنامه زندگی پس از زندگی، و حرفهای جالبی که مهمانها در برنامه میزنن، هر چند از صدا و سیمای ایران سخت میشه حرف راست شنید و حداقلش اینه که در جهت تبلیغ مذهب، جهت دهی شده ولی همین نوع تجربه ها رو میشه برای افراد خارجی هم تو اینترنت پیدا کرد. در کل فکر می کنید دروغه یا راست یا بخاطر فیزبولوژی مغزه؟ از نظر خودم که چیزایی که می گفتن مثل شنیدن صدا از هزاران کیلومتر دورتر و غیره اگر راست باشه، از توانایی مغز مادی قطعا خارجه و وجود چیزی شبیه روح می تونه تئوری بهتری باشه.

1 پسندیده

خیلی خوانش شما در عین تلخی ، زیبا بود
کاش می شد مثل کودکان زندگی کنیم زندگی صرفا یه بازیه بعضیا زیادی جدی گرفتند بعضیا هم فکر کردند هر بیشتر تلنبار کنند خوشبخت ترند
خوش بحال کسی که توی این دنیای پر از تلخی کامشو با خوشی های کوچیک شیرین کرد و این شیرینی رو به بقیه هم بخشید

2 پسندیده

سلام. با اینکه این مطلب ارتباطی به تاپیک نداره ولی چون مطرح کردید نظر خودم رو میگم.
این جور گزارش ها چند وقتی فکر منو هم مشغول کرده بود، ولی در پایان به این نتیجه رسیدم که به احتمال زیاد به علّت فیزیولوژی مغز انسان رخ میدن نه یک پدیده متافیزیکی. به دلایل زیر:

۱. اگر بپذیریم که این ادعا ها زندگی پس از مرگ را اثبات می کنند زیاد نباید خوشحال بشیم. به دلیل اینکه زندگی جاوید به هیچ وجه مطلوب نیست و سرانجام باعث ملال می شود. تصور کنید که میلیاردها میلیارد… سال ابدی روح شما در حال تجربه کردن باشد و این تجربه هم هیچ وقت به پایان نرسد (زندگی ابدی)، حتا تصورش هم برای من ترسناکه. این زندگی زمینی به دلیل اینکه روزی به پایان میرسه معنایی داره و باعث میشه که صبح از خواب بلند بشیم و هدف و برنامه زندگیمون رو دنبال کنیم. اگه زندگی پایانی نداشته باشه پوچ و بی معنیه و هیچ ارزشی نداره و اصلا هم خوشایند نیست. چون سرانجام به ملال ختم میشه.

۲. هیچ دلیلی وجود نداره که انسانها از سایر حیوانات متمایز باشند و انسان ها دارای روح و زندگی ابدی باشند ولی سایر حیوانات پس از مرگ برای همیشه از بین بروند. این جور باورها از دوران باستان که انسان رو اشرف مخلوقات و زمین رو مرکز جهان میدونست ناشی میشن و با پیشرفت علم دیگه هیچ جایگاهی ندارن. وقتی برای نمونه میمون و اسب و سگ و گربه می میرند بعیده که زندگی پس از مرگ را تجربه کنند، چرا انسان به عنوان یک پستاندار باید از این امر مستثنی باشد؟ وقتی یک آهو به دست یک شیر درنده با خشونت غیرقابل وصف کشته و خورده میشه فکر نکنم هیچ انسان عاقلی باور داشته باشه که این آهو به بهشت میره و اون شیر به دوزخ تا عذاب بشه. به همین صورت هیچ دلیلی وجود نداره که هزاران انسان که در میدان نبرد به خاک و خون کشیده میشن برن بهشت و قاتلان اونها برن جهنم. هیچ عدالتی در جهان نیست و قانون طبیعت نبرد برای بقاست و انسانها هم متأسفانه مشمول این قاعده هستن. تنها فرقی که میان انسانها و سایر حیوانات وجود داره اینه که مغز انسان تکامل بیشتری یافته و قادر به انتقال دانش از راه زبانه، همین. ولی این کجا و برخورداری از روح مرگ ناپذیر کجا.

۳. بیشتر انسانها با عرض پوزش باید بگم که لیاقت زندگی پس از مرگ رو ندارن (خودم هم از این دسته ام). چون هر انسانی قبر زنده هزاران حیوان بیگناهه که بطور وحشیانه ای سلاخی شدن. اون مرغ و گاو و گوسفند بیچاره چه گناهی کردن که برای پر شدن شکم حیوانی به نام انسان به وحشیانه ترین شکل ممکن کشته بشن؟ انسانها آفت کره زمین اند و بعید هم نیست که سرانجام زمین به دست اونها نابود بشه. انسانها حتا به نوع خود هم رحمی ندارن و با انواع و اقسام سلاحهای کشتار جمعی آماده لت و پار کردن همدیگه اند. کافیه شما بودجه نظامی کشورها رو با بودجه حفظ محیط زیست مقایسه کنید. بعید میدونم که اون افرادی که به اصطلاح تجربه نزدیک مرگ داشتن هیچ کدومشون گیاهخوار مطلق باشن. به همین جهت ادعای اونها هیچ حجیتی نداره. تنها کسانی که لیاقت زندگی پس از مرگ رو دارن برخی و (نه همه) افراد گیاهخوار هستند. انسانهای والایی مثل بودا.

۴. تجربه چند انسان هیچ حجیت معرفت شناختی برای دیگر انسانها ندارد و منجر به کسب یقین نمیشود.

۵. این نکته پنجم رو لطفا با دقت بیشتری بخونید. من چندتا از این روایت های تجارب نزدیک به مرگ رو در صدا و سیما دیدم. پر از روایت های خرافه آمیز و با جهت گیری های سیاسی بودن و به هیچ وجه قابل اعتماد نیستن. مثلا تو یکی از برنامه ها آقایی میگفت که در خلال تجربه اش رفته و با یکی از سربازان کشته شده در سوریه (مدافعان …) ملاقات کرده. اینجا نمیتونم وارد بحث سیاسی بشم ولی برای یک شخص آگاه همین یک اشاره کافیه. یا مثلا در یکی از برنامه ها خانمی حکایت میکرد که از جهنّم مخوف! بازدید کرده و انواع و اقسام شکنجه های وحشتناک رو دیده. مثلا یک شخص دست های زشت و کریهش چند متر طول داشته (یا حضرت فیل!) و فرشته به اون خانم توضیح داده که این شخص در دنیا مال مردم رو به ناحق میخورده. (یکی نیست بگه که آخه شکنجه شدن این شخص و هزاران نفر مثل او در جهنم فرضی چه فایده ای داره؟ حال اون ستمدیدگان بدبخت خوب میشه؟ اونها ادب میشن؟ از این جور خرافات مسخره در روایت های این تحربه گرها فراوان یافت میشه و بشدّت اعتبار روایت اونها رو زیر سوال میبره. هیچ آدم عاقلی این خرافات عجیب و غریب رو نمی پذیره.

۶. بسیاری (البته نه در صدا و سیما) را دیده ام که ادعای دیدار با بدن بعدی خود را داشته اند (باور به تناسخ). در ادیان شرقی از این جور ادعا ها فراوانه و این تناقض فاحش در تجربه ها باعث شک و تردید میشه. وقتی مسلمانان یک جور تجربه نزدیک به مرگ دارن، مسیحیان یک جور دیگر و پیروان ادیان شرقی هم به گونه ای کاملا متفاوت، شما به نقش فرهنگ و باور دینی در پیدایش این گونه تجربه ها پی می برید و در اصالت همه اونها تردید جدّی وارد می کنید.

۷. و نکته مهمتر اینکه بسیاری از دانشمندان و عصب شناسان منشأ این پدیده ها رو مغز میدونن و نه یک نهاد متافیزیکی. به عبارت دیگر این تجربه ها نوعی هذیان و توهّم مغزی اند که براثر کاهش فشار خون به مغز و مرگ سلول های مغزی در هنگام مردن به وجود میان. جالبه بدونید که اخیرا در آزمایشی نشون داده شده که مصرف برخی از داروها از جمله دارویی به نام ketamine حالات مشابه با تجربه های نزدیک به مرگ رو در افراد سالم به وجود آوردن. این آزمایش ها عقیده به منشا مغزی داشتن تجربه ها رو بیش از پیش تقویت میکنن. وقتی یک شخص سالم با مصرف یک داروی خاص این حالات براش پیش میاد بدون اینکه در حالت نزدیک به مرگ باشه، شما به عنوان یک شخص بیطرف بیشتر در منشأ متافیزیکی اونها تردید میکنید.

اینها توضیحاتی بود که بنظرم باور به اعتبار این تجربه ها رو بشدّت زیر سوال میبره، چه برسه به اینکه جاودانگی روح یا زندگی پس از مرگ رو اثبات کنه. من معتقدم که در آینده دانشمندان به توضیح خوبی درباره این حالات خواهند رسید. فعلا وظیفه ما اینه که مطابق وجدان خودمون زندگی کنیم و به برنامه های یک نهاد دولتی که با پول مردم اداره میشه و بارها و بارها دروغگو بودنش ثابت شده اعتماد نکنیم. اون موردی هم که درباره شنیدن صداهای دور گفتید منو یاد برخی از فیلسوفان ایده باور انداخت که مخالف ماتریالیسم هستن (حتا فیلسوف خداناباوری مثل شوپنهاور هم مدافع فلسفه ایده آلیسم بود). شاید حق با این فیلسوفان باشه که جهان رو یک هشیاری (Consciousness) و مانند عارفان هندی کثرت رو توهم یا مایا میدونن و معتقد به نوعی وحدت وجود (بدون نیاز به باور به زندگی پس از مرگ و وجود خدای متشخص انسانوار) هستند.

به هر حال بهتره درباره این مسائل زیاد فکر نکنیم و این زمان حال و زندگی زمینی رو غنمیت بشمریم که چه بسا تنها زندگی داده شده به ما باشه و به توصیه جناب خیّام عمل کنیم که به زیبایی چنین سروده:

در پردۀ اسرار کسی را ره نیست

زین تعبیه جان هیچ‌کس آگه نیست

جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست

می خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست

4 پسندیده

خواهش میکنم.
از نوشته زیباتون خیلی لذت بردم. :hibiscus: :rose:

2 پسندیده

شاد و سلامت باشید و روز به روز بیشتر از قبل بدرخشید

2 پسندیده

بزنم به تخته برای این انرژی فوق العاده و پرکاری شما آقا مصطفی
در مورد ربط این مساله با تاپیک خوب ربطش اینه که خیلی از ما مثل خیام بزرگ و البته به اندازه وسع و دانش خودمون دنبال معنا هستیم و به هر چیزی چنگ میزنیم که شاید معنای جدیدی برای زندگی پیدا کنیم،
من هم قبول دارم که این نوع تجربیات شخصی دلیل محکمی نمی تونه برای سایرین باشه مگر برای خود تجربه گر. و همیشه یکی از سوالات بزرگی که ذهن منو مشغول کرده اینه که اگر این دنیا محل آزمایش و رشد برای دنیا یا دنیاهای دیگری هست چرا خالق دلایل منطقی و کافی در نهاد خود بشر یا بیرون از اون قرار نداده که اصلا نیازی به ارسال پیغمبران نباشه که نتیجه اش جنگ و خونریزی های مذهبی و هزاران مشکل دیگه بشه،

ولی به نظرم با وجود همه اینها باز بهتره در مورد دانسته های فعلی تعصب نداشته باشیم و همواره ذهن خودمونو باز بزاریم برای دریافت دانش های مادی و معنوی جدید، چرا که دانش بشری حتی در مورد دنیای مادی واقعا در حد هیچ در هیچه و دنیا می تونه خیلی پیچیده تر و بزرگتر از چیزی باشه که بشر و علم تا کنون درک کرده، هرچند بدترین نوع تعصب هم همون تعصب مذهبیه ولی در جهت عکس یا در هر چیزی هم می تونه تعصب مانع دریافت حقیقت بشه، البته اگر حقیقتی وجود داشته باشه.
ودر پایان بهتره این بحث ادامه پیدا نکنه تا تاپیک از مسیر منحرف بشه، فقط از روی کنجکاوی اون مطلب تجربه نزدیک مرگ رو پرسیدم که ببینم نظر خاصی وجود داره یا نه.

4 پسندیده

خواهش میکنم. شما بزرگوارید.
بله حق با شماست. تعصب در هر جایی نادرست است و داشتن ذهن باز و پذیرا بسیار واجب.
با این حال به باور من باید نسبت به منابعی که از اونها کسب دانش میکنیم مواظب باشیم و تا حد امکان از منابع بیطرف استفاده کنیم.
ممنون از شما دوست عزیز. :rose: :hibiscus:

4 پسندیده

بنده بهیچ وجه نمیخوام نظرم رو به کسی تحمیل کنم یا حتی پیشنهاد کنم و غیره
اما تجربیات شخصی خودم باعث شده زندگی پس از مرگ رو باور داشته باشم
اما شخصا صدا و سیما رو یکی از منابع دروغ و فریب میدونم و اساسا نگاه نمی کنم، چند سالی میشه نه صدا و سیما دیده ام و نه برنامه های ماهواره ای
هر فیلم و مستندی بخوام دانلود می کنم می بینم و از بازی های این جماعت بدور نشسته ام :sweat_smile:

3 پسندیده

دقیقا. اگر حقیقتی هم باشه آدمی فقط خودش با ذهن آزاد باید جستجو کنه و دیگران نمی تونن بهش بدن.

2 پسندیده

ابیاتی از ابوالعلای معرّی، شاعر و اندیشمند پرآوازه عرب درباره زندگی:

أَمّا اليَقينُ فَلا يَقينَ وَإِنَّما

أَقصى اِجتِهادي أَن أَظُنَّ وَأُحدِسا

اما یقین، چون وجود ندارد پس بهترین سعی و کوشش من به گمان و حدس منتهی می شود.

سَأَلتُ عَقلي فَلَم يُخبِر وَقُلتُ لَهُ

سَلِ الرِجالَ فَما أَفتَوا وَلا عَرَفوا

از عقل پرسیدم جوابی نداد، به او گفتم از مردان بپرس، آنها نیز ندانستند و فتوا ندادند.

إِنَّما نَحنُ في ضَلالٍ وَتَعلي

لٍ فَإِن كُنتَ ذا يَقينٍ فَهاتِه!

ما که در گمراهی واقع شده ایم و برای خود دلیل می تراشیم، تو اگر صاحب یقینی حقیقت را نشان بده.

فَهَل قامَ مِن جَدَثٍ مَيِّتٌ

فَيُخبِرَ عَن مَسمَعٍ أَو مَرى

آیا تاکنون مرده ای از خاک برخاسته است تا از شنیده ها و دیده های خود خبری دهد؟

عَرَفتُ سَجايا الدَهرِ أَمّا شُرورُهُ
فَنَقدٌ وَأَمّا خَيرُهُ فَوُعودُ

إِذا كانَتِ الدُنيا كَذاكَ فَخَلِّها
وَلَو أَنَّ كُلُّ الطالِعاتِ سُعودُ

اخلاق روزگار را شناختم، مصیبتش نقد است و خیرش وعده و نسیه.
اگر دنیا چنین است پس آنرا بدور افکن، و لو اینکه تمام طالع تو مسعود باشد.

أَلا إِنَّما الدُنيا نُحوسٌ لِأَهلِها

فَما في زَمانٍ أَنتَ فيهِ سُعودُ

آگاه باش که دنیا برای مردمش نامبارک است و زمانی که تو در آن خوشبخت شوی وجود ندارد.

دُنياكَ دارُ شرورٍ لا سرورَ بها
وليسَ يَدري أخوها كيفَ يحترسُ

دنیای تو کانون بدبختیهاست و شادی ای در آن نیست. دوستدار دنیا نمی داند چگونه باید خود را حفظ کند.

إِنَّما هَذِهِ الحَياةُ عَناءٌ

فَليُخَبِّركَ عَن أَذاها العِيانُ

زندگی چیزی جز رنج نیست و حوادث تو را از آزار آن باخبر می کنند.

وَقَد بَلَونا العَيشَ أَطوارَهُ

فَما وَجَدنا فيهِ غَيرَ السّقاء

تمام حالات زندگی را آزمودیم و غیر از بدبختی چیزی در آن نیافتیم.

وَالعَيشُ سُقمٌ لِلفَتى مُنصِبٌ
وَالمَوتُ يَأتي بِشِفاءِ السَقام

وَالتُربُ مَثوايَ وَمَثواهُمُ
وَما رَأَينا أَحَداً مِنهُ قام

زندگی برای انسان بیماری دردناکی است و مرگ برای درمان این بیماری می آید.
جایگاه من و شما خاک است، کسی را ندیدیم که از این خاک برخیزد.

لَقَدِ اِستَراحَ مِنَ الحَياةِ مُعَجَّلٌ
لَو عاشَ كابَدَ شِدَّةً في دَهرِهِ

مرگ زودرس به مردان راحتی می بخشد، زیرا اگر زنده بمانند باید از روزگار تحمل مشقت کنند.

مَوتٌ يَسيرٌ مَعهُ رَحمَةٌ
خَيرٌ مِنَ اليُسرِ وَطولِ البَقاءِ

مرگ ساده و نورسی که راحتی همراه داشته باشد بهتر است از ثروت و طول عمر.

تَعَبُ كُلّها الحَياةُ فَما أعْـ
جَبُ إلاّ مِنْ راغبٍ في ازْديادِ

إنّ حُزْناً في ساعةِ المَوْتِ أضْعَا
فُ سُرُورٍ في ساعَةِ الميلادِ

زندگی چیزی جز خستگی نیست و من در شگفتم از کسی که به دنبال افزون است.
اندوه زمان مرگ چندین برابر خوشحالی در زمان تولد است.

خَفِّفِ الْوَطْءَ مَا أَظُنُّ أَدِيمَ الْـ
أَرْضِ إِلَّا مِنْ هَذِهِ الْأَجْسَادِ

رُبَّ لَحْدٍ قَدْ صَارَ لَحْدًا مِرَارًا
ضَاحِكٍ مِنْ تَزَاحُمِ الْأَضْدَادِ

چون گام نهی آهسته نِه که می پندارم گستره زمین چیزی جز تن آدمیان نیست.
چه بسا گوری که بارها گور شده و از سرزیر کردن مردگان گوناگون دهان به خنده باز کرد.

نَمُرُّ سِراعاً بَينَ عُدمَينِ ما لَنا
لَباثٌ كَأَنّا عابِرونَ عَلى جِسرِ

شتابان میان دو عدم در گذاریم. بیهودگیست که درنگ می کنیم چنان که گویی میخواهیم از روی پلی گذر کنیم؟

و کیف أقضي ساعة بمسرّة/ وأعلم أن الموت من غُرَمائي

چگونه ساعتی را به شادمانی سپری کنم، در حالی که می‌دانم مرگ طلبکار من است؟

دَفَنّاهُمُ في الأَرضِ دَفنَ تَيَقُّنٍ
وَلا عَلِمَ بِالأَرواحِ غَيرَ ظُنونِ

ما مردگان را به یقین به خاک سپردیم، ولی آگاهی ما به روحها، گمانهایی بیش نیست.

خرجت إلى ذي الدارِ كُرهاً، ورِحلتي
إلى غيرِها بالرّغمِ، واللَّهُ شاهد

به اجبار به دنیا آمدم، خدا گواه است که رفتن از این دنیا نیز به اجبار خواهد بود.

ما بِاِختِياري ميلادي وَلا هَرَمي

وَلا حَياتي فَهَل لي بَعدُ تَخييرُ

نه زادنم به اراده من بود و نه پیری و فرجامم و نه همه هستی ام! آیا پس از این مرا اختیاری خواهد بود؟

على الولد يجني والدٌ، ولو أنهم
وُلاةٌ على أمصارهم، خُطباء

پدران (با تولید نسل) بر فرزندان جنایت می کنند، حتا اگر در آینده فرزندان آنها امیر و خطیب شوند.

وَأَرَحتُ أَولادي فَهُم في نِعمَةِ ال
عَدَمِ الَّتي فَضَلَت نَعيمَ العاجِلِ

وَلَو أَنَّهُم ظَهَروا لَعانوا شِدَّةً
تَرميهُمُ في مُتلِفاتِ هَواجِلِ

فرزندانم را در نعمت عدم که به نعمت دنیا برتری دارد آسوده گذاشتم. اگر آنها به دنیا می آمدند به بدبختی و سختی گرفتار می شدند و هلاک می گردیدند.

إِذا لَم تَكُن دُنياكَ دارَ إِقامَةٍ
فَما لَكَ تَبنيها بِناءَ مُقيمِ

أَرى النَسلَ ذَنباً لِلفَتى لا يُقالُهُ
فَلا تَنكِحَنَّ الدَهرَ غَيرَ عَقيمِ

اگر دنیای تو جای اقامت نیست چرا در آن بنای استوار ایجاد می کنی.
تولید نسل گناهی نابخشودنی است، بنابراین جز با زنان نازا ازدواج مکن.

وَإِذا الفَتى كانَ التُرابُ مَآلَهُ

فَعَلامَ تَسهَرُ أُمُّهُ وَتُرَبِّتُ

چون سرانجام آدمی خاک خواهد بود، چرا مادر، برای تربیت فرزند بیخوابی بکشد.

مَلَّ المُقامُ فَكَم أُعاشِرُ أُمَّةً
أَمَرَت بِغَيرِ صَلاحِها أُمَراؤُها

از زندگی ملول شدم، تا کی با ملتی که امیرانشان به نادرستی انجام وظیفه می کنند زندگی کنم.

فَأُفَّ مِنَ الحَياةِ وَأُفَّ مِنّي
وَمِن زَمَنٍ رِئاسَتُهُ خَساسَه

وای بر زندگی و وای بر من و بر روزگاری که اراذل و اوباش بر آن ریاست می کنند.

وَالأَرضُ لَيسَ بِمَرجُوٍّ طَهارَتُها

إِلّا إِذا زالَ عَن آفاقِها الأَنَسُ

به پاکی زمین امیدی نیست مگر زمانی که وجود انسان از کرانه های آن زایل گردد.

تَناسَلوا فَنَمى شَرٌّ بِنَسلِهِمُ

وَكَم فُجورٍ إِذا شُبّانَهُم عَنَسوا

زاد و ولد کردند و با نسل آنها بدی زیاد شد، اگر جوانان آنها ازدواج نمی کردند بدی به این حد نبود.

وزهّدني في الخلقِ معرفتي بهم،
وعلمي بأنّ العالمينَ هَباء

شناسایی مردم و آگاهی به اینکه جهان را اساسی نیست مرا به کناره گیری از خلق واداشت.

يَغدو عَلى خِلِّهِ الإِنسانُ يَظلِمُهُ
كَالذيبِ يَأكُلُ عِندَ الغِرَّةِ الذيبا

آدمی به دوست و همنوعش ستم می کند همانطور که گرگ هنگام گرسنگی همجنس خود را می خورد.

حَوَتنا شُرورٌ لا صَلاحَ لِمِثلِها
فَإِن شَذَّ مِنّا صالِحٌ فَهوَ نادِرُ

وَما فَسَدَت أَخلاقُنا بِاِختِيارِنا
وَلَكِن بِأَمرٍ سَبَّبَتهُ المَقادِرُ

پلیدی های اصلاح ناپذیری ما را در میان گرفته، اگر به ندرت کسی از ما صالح شد او در حکم نادر است.
اخلاق ما به اختیار فاسد نمیشود، بلکه تقدیر باعث فساد آن می گردد.

أَرى شَواهِدَ جَبرٍ لا أُحَقِّقُهُ

كَأَنَّ كَلّاً إِلى ما ساءَ مَجرورُ

شواهد نشان می دهد که جبر است، من حقیقت این جبر را نمی فهمم.
مثل اینکه تمام مردم بسوی بدی کشیده می شوند.

فَشاوِرِ العَقلَ وَاِترُك غَيرَهُ هَدَراً

فَالعَقلُ خَيرُ مُشيرٍ ضَمَّهُ النادي

با عقل مشورت کن و از غیر او بگریز، زیرا عقل بهترین راهنمای خوشبختی است.

خُذا الآنَ فيما نَحنُ فيهِ وَخَلِّيا
غَداً فَهُوَ لَم يَقدُم وَأَمسِ فَقَد مَرّا

حالی را که در آن هستیم دریاب و فردایی که هنوز نیامدست و دیروزی را که گذشته است فروگذار.

سأتبع من یدعو إلی الخیر جاهداً
وأرحل عنها، ماإمامي سوی عقلي

من از هر کسی که مرا به سوی نیکی فرا خواند، با کوشش پیروی می‌کنم و از این جهان، در حالی می‌روم که پیشوای من جز عقل من نیست.

4 پسندیده

جهان سِفله طبع و سِفله پرور، ابیاتی اندوهناک و بدبینانه در شعر و اندیشه حافظ:

سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست

زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی

سفله‌طبع است جهان، بر کَرَمَش تکیه مکن
ای جهان‌دیده، ثباتِ قدم از سفله مجوی

سِماطِ دَهرِ دون‌پرور ندارد شهدِ آسایش
مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورَش

من که دارم در گدایی گنجِ سلطانی به دست
کِی طمع در گردشِ گردونِ دون‌پَرور کنم

فلک به مَردمِ نادان دهد زِمامِ مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس

حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است
از غم روزگارِ دون، طبعِ سخن‌گزار کو

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیایِ دون بگذر
که یک جو مِنَّتِ دونان دو صد من زر نمی‌ارزد

غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد

تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی

حافظ مدار امید فرج از مدار چرخ
دارد هزار عیب و ندارد تفضلی

بر مهر چرخ و شیوه او اعتماد نیست
ای وای بر کسی که شد ایمن ز مکر وی

مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دُردی آمیز است

سپهرِ بر شده پرویزنی‌ست خون افشان
که ریزه‌اش سر کسری و تاجِ پرویز است

جهان پیر رعنا را ترحم در جِبِلَّت نیست
ز مهر او چه می‌پرسی؟ در او همت چه می‌بندی؟

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکُش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جانِ شیرینم

غمِ زمانه که هیچش کَران نمی‌بینم
دَواش جز مِیِ چون ارغوان نمی‌بینم

اگر نه باده غمِ دل ز یادِ ما بِبَرَد
نهیبِ حادثه بنیادِ ما ز جا بِبَرَد

اگر نه عقل به مستی فروکَشَد لنگر
چگونه کَشتی از این وَرطِهٔ بلا ببرد

فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دَغا ببرد

ز گِردِ خوانِ نگونِ فلک طمع نتوان داشت
که بی مَلالتِ صد غُصه، یک نَواله برآید

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کُنَدَم قصدِ دلِ ریش به آزارِ دگر

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم

آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند
تکیه آن به که بر این بحر معلّق نکنیم

تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی

به چشمِ عقل در این رهگذارِ پرآشوب
جهان و کارِ جهان بی‌ثُبات و بی‌محل است

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد
که این عجوز، عروس هزاردامادست

نشان عهد و وفا نیست در تبسمِ گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست

جمیله‌ایست عروسِ جهان، ولی هُش دار
که این مُخَدَّره در عقدِ کس نمی‌آید

عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی

آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم؟
به اختیار، که از اختیار بیرون است

می بیاور که ننازد به گلِ باغِ جهان
هر که غارتگریِ بادِ خزانی دانست

برات خوشدلی ما چه کم شدی یا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست

حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست

بدعهدیِ ایام چو دید ابرِ بهار
گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد

دریغ قافله عمر کـ‌آن‌چُنان رفتند
که گَردشان به هوایِ دیارِ ما نرسد

ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند

چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانی ها بسی زیر زمین دارد

بیفشان جرعه‌ای بر خاک و حالِ اهلِ دل بشنو
که از جمشید و کیخسرو، فراوان داستان دارد

ز جورِ کوکبِ طالع، سَحَرگَهان چشمم
چنان گریست که ناهید دید و مَه دانست

نمی‌بینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی

ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم از جور دور گردون است

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال تَرک دَستان گفت؟

باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم
آه از آن روز که بادَت گلِ رعنا ببرد

رهزنِ دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد

خوش عروسیست جهان از رهِ صورت لیکن
هر که پیوست بدو، عمرِ خودش کاوین داد

هر که آمد به جهان نقشِ خرابی دارد
در خرابات بگویید که هُشیار کجاست؟

۱۵ تا از بهترین و زیباترین غزل های حافظ

2 پسندیده

سلام حضور شما.

به تازگی مطلبی از یکی از نوشته های تولستوی به یادم اومد که دوسال پیش خوندم. تولستوی در رمان کوتاه سونات کرویتسر درباره همین موضوع صحبت میکنه و دیدگاهش رو درباره پرهیز ار رابطه جنسی میگه و هیچ مشکلی با انقراض نسل بشر نداره. گفتم این مطلب رو به شما بگم. حیف که به ترجمه فارسی کتاب دسترسی ندارم وگرنه متن اصلی تولستوی رو میذاشتم.

در کل به انقراض نسل بشر میشه به دو گونه نگاه کرد: یکی انسان گریزانه (misanthropic) که دیدگاه ابوالعلاست و بر ویرانگری ذاتی انسانها تأکید داره و دیگری انسان دوستانه (philanthropic) که استدلال میکنه که راه حل نهایی زدودن درد و رنج از زمین توقف تولید نسله، درست مثل سطح کره ماه که نه جنگی توش رخ میده، نه کسی از گرسنگی میمیره، نه ملتی از فقر و استبداد پژمرده میشن، نه کسی شکنجه و کشته میشه، نه پدری شرمنده زن و فرزندانش میشه، نه کسی از بیماریهای مختلف و افسردگی رنج میبره و در کل دیگه هیچ اثری از درد و رنج نیست و نخواهد بود.

به هر حال نسل بشر روزی منقرض خواهد شد و من خوشحالم که با پرهیز از تولید نسل وظیفه خودم رو در کاستن از رنج انجام دادم.

3 پسندیده

متن عربی این بیت ابوالعلا:

وَإِذا أَرَدتُم لِلبَنينَ كَرامَةً

فَالحَزمُ أَجمَعُ تَركُهُم في الأَظهُرِ

رینولد نیکولسون در کتاب Studies in Islamic Poetry این بیت رو به انگلیسی به این صورت ترجمه کرده:

If ye unto your sons would prove, By act how dearly them ye love, Then every voice of wisdom joins, To bid you leave them in your loins.

2 پسندیده

صحنه هایی از رنج وحشتناک در حیات وحش

برای اینکه بیشتر پی ببریم که در چه جهان زشت و پلیدی زندگی می کنیم خوبه که چندتا از صحنه های عریان رنج در طبیعت کور رو مشاهده کنیم. با این هشدار که این ویدیوها حاوی تصاویری بس دلخراش اند.

زنده خوردن بچه زرافه توسط شیرها:

زنده زنده خورده شدن آهوی کوهی توسط دو اژدهای کومودو:

ناله های دردناک بچه غزال هنگام خورده شدن توسط بابون:

زنده زنده خوردن فیل بیچاره توسط شیرها:

خرس قطبی در حال زنده خوردن فک:

اینها تنها چند نمونه از رنج و درد در طبیعت بود، تصور کنید که این صحنه ها هر روز و هزاران بار اتفاق میفتن و تا ابد هم ادامه خواهند داشت. کاش چنین جهانی هرگز به وجود نیومده بود. واقعا چرا باید حیوانات این همه رنج بکشن؟ چرا باید قانون طبیعت تنازع بقا باشه و باید بکشی تا زنده بمونی؟ انسان ها هم از این قاعده مستثنی نیستن و هرساله حدود ۷۰ میلیارد! حیوان بینوا برای مصرف گوشت اونها توسط انسانها سلاخی میشن. حتا میشه گفت که انسان از حیوان هم وحشی و درّنده تره، چون حیوان برای زنده ماندن مجبوره بکشه و تا اندازه هم میخوره و بقیه مردار رو برای کفتارها و لاشخورها میذاره، ولی انسان برای لذت و شکم بارگی گوشت میخوره و هیچ هم براش مهم نیست که در کشتارگاه ها چی رخ میده.

لذت و شادی هزاران و میلیون ها نفر هم نمیتونه ناله های حیوان در حال خورده شدن رو جبران یا توجیه کنه. فقط یک شیطان شرور و پلید و دگرآزار میتونه این جهان رو آفریده باشه، هرگز امکان نداره این جهان آفریده خدایی سراسر نیکی و حکمت باشه، به هیچ وجه.

2 پسندیده

درسته انسان برای طبیعت مضره اما مقصر انسان نیست و قرار نیست تاوانش رو انسان بده. دیدگاه الولعلا شاید کمی تندروانه باشه و نمی تونه مرجعی برای زندگی قرار بگیره. رنج انسانهایی مثل ابولعلا و فیلسوفان بزرگ دیگه شاید تاوان هوش و زکاوت و تفکر برتری هست که دارن. اما مهمتر از تفکر و هوش و سواد زاویه نگاه انسانه که محصول نهایی تفکر و زندگی هست. ممکنه این زوایه نگاه از خانواده یا جامعه یا مطالعه یا تفکر شخصی تاثیر بگیره. و ممکنه زاویه نگاه یک فیلسوف خیلی باسواد بد و زاویه دید یک پیرمرد روستایی بیسواد خوب باشه. که منجر به حال بد یا همون رنج یا حال خوب یا همان لذت میشه.

1 پسندیده

اینارو گفتم که بگم رنج دو جوره . یکی رنجی که واقعا وجود داره مثل یک بیماری درناک یا گرسنگی که نمیشه توجه رو ازش برداشت و باید راهی پیدا کرد و دیگری رنجی که از توجه به کاستی ها و زاویه نگاه ایجاد میشه. نمونش هم زیاده مثلا افرادی از یک خانواده که در شرایط مادی و محیطی یکسان هستند اما یکی مدام گله و شکایت می کنه و ناراحته و دیگری در همون شرایط شاده.
شکی نیست که اگر با دیدگاه عقلانی محض به موضوع نگاه کنیم بدون شک دنیا نه تنها جای هراسناکی هست بلکه کل زندگی و خود طبیعت هم بی معنی و بیخود به نظر میرسه، پس نیازه که به این چایی تلخ مقداری شکر اضافه کنیم که قابل خوردن باشه. این شکر همون زاویه دید و نقطه توجه ماست. این که توجه ما به کدوم سمت باشه مهمتر از واقعیت موجود هست. مثلا اگر توجه به سمت نعمتها مثل سلامتی و هر چیزی که احساس خوبی به انسان میده باشه خب حالش خوب میشه و اگر توجه به سمت کاستی ها از جمله کاستی های مادی، درونی ، احساسی یا کاستیهای طبیعت باشه حال بدی به انسان دست میده. در اکثر موارد این توجه به موارد منفی هست که مشکل اصلی هست.
بعنوان یک مثال از زاویه دید، حرف من به افرادی که از بی پولی یا نداشتن ماشین یا کمبودهای مادی می نالن اینه که بهشون می گم حاضری بیل گیتس کل پولش رو بهت بده و در برابر جوانیتو بهش بدی یا نه چشم یا نه اصلا نه دو دستاتو بدی که جواب همه منفی هست یعنی فقط یک دست یا پای ما از ثروتهای تمام دنیا بالاتره و کمبودهای غیر ضروری نباید باعث قصه و رنج بشه چون کل ثروت و قدرت دنیا شبیه یک اسباب بازی فیک هست، ما اصل ها رو داریم. شاید اینها روانشناسی زرد حساب بشه اما واقعا در حال آدم تاثیر داره.

1 پسندیده