می گویند در این جهان اندازه خوشی بر میزان درد چربش دارد، یا دست کم توازنی بین این دو برقرار است. باشد، اگر خواننده مایل است به اجمال به صحت و سقم این عقیده آگاه شود بگذار تا بین حال دو حیوان که یکی در حال دریدن و خوردن دیگری است قضاوت کند!
اگر تلاش کنید آن میزان رنج و محنت و ادبار را که خورشید در رگ و ریشه زندگی می ریزد به تصور آورید، تصدیق خواهید کرد که چه بسا بهتر بود خورشید بتواند روی زمین هم به قدر ماه، بسی اندک خالق پدیده زندگی باشد، که بسیار معقول تر می بود اگر اینجا هم چون آنجا سطحی یخ بسته و بی جان داشت.
اگر بنا بود که کودکان تنها بر اساس عقل سلیم و با رجوع به منطق به دنیا بیایند آیا تضمینی برای تداوم نسل بشر وجود می داشت؟ آیا انسان بر آن نسل بعد که می باید بار هستی را بر دوش کشد بسیار دل نمی سوزاند؟ در هر حال قادر نبود و بر خود هموار نمی کرد که آن بار را با خونسردی بر نسل بعد تحمیل کند.
(آرتور شوپنهاور، درباب آلام جهان، ترجمه رضا ولی یاری)