وقتی ما رو به چنیگز خان مغول شباهت میدین
انتظار دارین قوه خلاقیتم نصفه شبی شادگونه باشه
والا .
اون قبلیه که رمانتیک بود همون عشق شوهر قد بلنده
وقتی ما رو به چنیگز خان مغول شباهت میدین
انتظار دارین قوه خلاقیتم نصفه شبی شادگونه باشه
والا .
اون قبلیه که رمانتیک بود همون عشق شوهر قد بلنده
آفرین عالی بود
عااااالی بود
متشکرم مژده خانوووم.
شما هم خیلییی عالی هستیی
پروفایل هم قابل شما رو نداره
چقدر عالی بود ایول. فقط کاش یخورده آروم تر میخوندی بعضی جاهاشو نفهمیدم
وویس روز سوم
وویس روز چهارم
وویس روز پنجم
وویس روز پنجم تلفیقی از داستان کوتاه نجات یافته از تایتانیک و داستان پناهجویی از سوریه با همین چالش فرانکیه.
ممنون که گوش میدید
خیلی خوب هستید شما، عالی چقدر خوب که داستانها رو تلفیق میکنید.
عزیزمی ای جان
چشم ایندفه اروم تر میخونم گلم
سلام مرحبا به سطح و خلاقیت شما:clap:
راستش من هیچ کدوم از دو داستان کوتاهی که فرمودینو نخوندم اصلشو ولی خیلی عالی که تلفیق میکنید مرحبا عزیزم
تصویر کمتر دیده شده از لولا
چه پایان آموزنده ای
عالی بود، خدا خيرت بده کلی خندیدم
تصویر کمتر دیده شده از لولا.
آخی گناااااداره زبون بسته
خیلی عالی بود
هم وویست
هم خلاقیتت
هم صدات
هم همه چی
احسنت
[quote=“ala, post:482, topic:6948, full:true”]
خیلی خوب هستید شما
[/quote]
خیلی ممنونم عزیزم.البته که به پای شما نمبرسم
خیلی ممنونم عزیزم از تعریفتون
این رو آوردم تا به عمق فاجعه عدم تناسب پی ببریم
انشالله همیشه بخندی عزیزم.ممنون که گوش دادی
تا درس عبرتی باشه برای بقیه بره ها با یه قورباغه ازدواج نکنن بعدش هم نرن دریانوردی خب ممنونم بابت انرژیهای مثبتی که فرستادی
ویس دوم,
ویس سوم
ویس چهارم
اینم ویس پنجم,
بچه ها ویس پنجم برام سخت بود چون به جا استفاده کردن بعضی از عبارات رو نمیدونستم, در اواخر داستانم جمله مارک فراموش کرده بود رو نمیدونستم چه ساختار گرامری داره, حدسی یه چیزی گفتم.
به هر حال ایراداتی داره اما تلاشم رو کردم.
راستی من برای ویس اخرم داستانم رو نوشتم و از رو خوندم برام سخت بود بداهه بگم, ایشاله تو چالشهای بعدی بیشتر تلاش میکنم.
شرمنده سرما هم خوردم صدام گرفته
چقدر روون با لحجه و تلفظ خوب بیان میکنی, خیلی لذت بردم, به نظرم خیلی تمرین داری, تجربیاتت رو در اختیار ما هم قرار بده,
@sam79 ویس شما رو هم شنیدم شما هم عالی هستین و معلومه حسابی تمرین دارید.
سلام به همگی
ویس روز پینجم باز گویی بدون متن با کمی تغییر داستان
سلاام @YoKambiz
خیلی عالی بود
در واقع بیشتر از اینکه داستانو بشنوم ، سرگرم صداسازی و اکتتون بودم
voice5
وقت نشد تغییرات اعمال کنم
سلام دوستان، آخرین وویس من در چالش ششم. داستان رو سعی کردم تغییر بدهم ولی برای ارائه اش خیلی متمرکز نبودم بخاطر دخترم نشد. ممنون که گوش میدید.
Franki was an actor and his wife, Lola, was an actress. One day they invited for a summer
festival. They had to show a play without specific plot. But they didn’t have time enough to
design a good plot. Loal said ' we must succeed to improve our lifestyle, so we need to have a
good plot.' Franki said ' we can just wing it.' Lola looked concerned. Franki said ' don’t
worry , we'll get by as always.' you're phlegmatic' lola said.' And you are impatient, you see.'
Franki said. The day came and they were late because they were stuck in traffic for half an
hour. Lola said' I feel stress as I have butterflies in my stomachache'. Suddenly it dawned on
Franki that they clould play their own life. A story about a couple that man was phlegmatic
and woman was impatient. When they went on the stage, people stood to clap them. It led;
lola's stress cut down and became calm. Finally their ending show associate with happiness
for both. Franki said ' I told you everything would be ok, just you must be self-confident and
call upon your force'. 'That’s true, you're right. But you are really lucky devil.'
Phlegmatic: خونسرد
have butterflies in my stomachache': دلشوره داشتن (مثل اینکه پروانه ای توی شکم داره بال بال میزنه تعبیر خودم)
lucky devil : خوشانس