سلام دوباره خدمت دوستان گرامی.
خیلی خب می رسیم به یکی دیگه از کارهایی که تو گروه ترجمه انجام خواهیم داد.
یعنی ویراستاری.
در فعالیت گروه ما دو گونه ویرایش خواهیم داشت:
- ویرایش کتاب
- ویرایش مقاله
البته اگه ویرایش زیرنویس ها رو در نظر نگیریم.
شاید سوال باشه، خب ویرایش، ویرایشه دیگه، چرا موضوع رو گنده می کنی؟
آره ویرایش واسه همه ویرایشه واسه ما نه…
منظور؟
بزارید دونه دونه توضیح بدم:
ویرایش کتاب
خب مشخصاً کتاب رو حداکثر دو عزیز ترجمه خواهند کرد و یک یا دو عزیز دیگه ویرایش می کنند. هیچ بحثی هم توش نیست و چیز کاملاً مشخصیه. یعنی تو این زیرمجموعه ما مثل همه عمل می کنیم. یعنی متن رو روون می کنیم. تا جایی که ممکنه متن هم دست کاری نمیکنیم، مگر اینکه موجب شه بیان جمعمون کنن.
و اما میرسیم به مورد دوم یعنی:
ویرایش مقالات
کلا این تاپیک بحث اصلیش همین زیرمجموعه خواهد بود.
من تو زبانشناس همونطور که می دونید مقالات زیادی نوشتم، و کمک زیادی هم از آقای @hnaseri گرفتم. مقالات به اسم من خورد ولی واقعا همه ایده ها و نوشتار های من نبودن.
دوستان زیادی تو نوشتار های من نقش داشتن و همونطور که دیدید دوستان زیادی در اونها با من مشارکت داشتند. مثل خانوم @a.bayani که بیشترین همکاری رو بین بچه ها با هم داشتیم و دوستان دیگه ای مثل خانوم @fdoosti زحمت ضبط یکی از مقالات رو کشیدن.
جا داره از همه دوستان تشکر کنم.
خب تو این مدت که مشغول نوشتن، طراحی و دنبال هنر بودم، متوجه شدم مردم دنبال چیز معمولی و به قول بچه ها گفتنی Copy & Paste نیستن. مردم دنبال تفاوت هستند. چیزی که چشم ها رو به خودش جلب کنه، به ضمیر ناخودآگاه تلنگر بزنه و چیزی فراتر از یه متن که یه سری Fact توش باشه.
پس کم کم، و گام به گام نوشتار هامو تغییر دادم، از یه ترجمه تو خالی کم کم تبدیل به چیز جدید و جدید تر شد. احساس اضافه شد، صدا اضافه شد، عکس های مختلف اضافه شد و تغییر و تغییر و تغییر… ( و این تغییرات مطمئناً تا ابد ادامه خواهد داشت)
حالا اینجام که درباره هم تجریباتم صحبت کنم و هم اینکه بگم چطور باید بود و چطور نباید بود تا چشم ها به سمت نوشتار ما جلب بشه.
کتاب های داستان
تا به حال به نوشتار کتاب ها دقت کردید؟
کتاب های خوب همیشه شامل یک سری فاکتور هستند.
یه نویسنده زمانی می تونه مخاطب جذب کنه که نکات و پند ها رو در قالب یک مورد خاص و خلاقانه ارائه بده.
براتون مثالی میزنم:
کتاب Animal Farm رو مطالعه کنید. فرض کنید نویسنده میومد فقط تکنیک های کنترلی و اشتباهات و اخطار هایی که باید مردم بهشون توجه کنن رو مستقیم می گفت.
حوصله سر بر میشد، مگه نه؟
به جاش چه کار کرد؟
یه ایده خلاقانه به نام مزرعه حیوانات ایجاد کرد. هر حیوان رو به قشری از مردم توصیف کرد که زیر دست یه کشاورز زندگی میکردن. در هر فصل کتاب تکنیک ها و واقعیت هایی که نیاز بود رو توضیح و پیامد ها رو هم شرح داد که چطور از زندگی بد به زندگی بد تر میشه رسید.
ایده خلاقانه مزرعه حیوانات تازه یه کلیت موضوع بوده. دقت کردید نویسنده ها طوری یه متن رو مینویسن که شما خودتون رو تو اون محیط تصور کنید؟ به هر خط یه متن فکر کنید و حتی گاهی وقتا مو های بدنتون رو سیخ میکنن.
خب پس یه نوشتار میتونه اینقدر حیاتی و جذاب باشه. ولی این پایان کار نیست.
چرا نباید به ترجمه یک متن فقط متکی بود؟
خب ما در این باره صحبت کردیم که کپی کردن و ترجمه به هیچ وجه مناسب نیست. چون کاریه که همه می کنن و صد البته اگه یه متنی ترجمه بشه دلیل بر این نیست که به کار ما ایرانی ها بیاد.
مثلا اگه داخل متن طرف از اپلیکیشنی خاص صحبت کرده که خریدش برای ما ایرانی ها ممکن نیس، پس نیازه که به کل این موضوع بومی سازی بشه. از اپلیکیشنی صحبت بشه که جایگزین خوبی برای ما ایرانی هاست. یا حتی موضوعات خیلی ساده تر.
عنوان —> مقدمه —> پایان هر مقاله
خب مشخصاً هر مقاله شامل نکاتی مفید خواهد بود. ما قرار نیست اونها رو تغییر بدیم، فقط اگه تو متن نیاز به بومی سازی یا خلاقیت خاصی بود حتماً این کارو میکنیم که مخاطب جذب کنیم.
اما بحث عنوان، مقدمه و پایان هر مقاله جداست.
هر مقاله چشمکش رو از عنوان شروع میکنه. اگه عنوان جذب کننده باشه، مخاطب واردش میشه. پس نمره این قسمت 4/10 هستش
بعد مقدمست. در مقدمه شما احساس، تجربه، و هدف مقاله رو انتقال می دید.
مثلا اگه بحث درباره یادگیری زبان از طریق فیلمه، شما نمی نویسید:
فیلم دیدن همیشه یکی از راه های مفید برای یادگیری زبان بوده، چرا که در آن واژگانی استفاده میشه و…
( خداحافظ من اینو یه جا دیگه خوندم)
به جاش مثلا می نویسید:
فیلم، یه چهار ضلعی سرشار از هنر، احساس، تجربه، پند و درسه. هر کسی تجربه دیدن فیلم های مختلفی رو در زندگیش داشته، هر فیلم به یک شیوه ممکنه بر یک شخص تاثیر گذار باشه، ممکنه چشمای مارو پر از اشک کنه یا لبامون رو پر از خنده، ممکنه یه فیلم زندگی یک شخص رو تغییر بده و یا بت هایی برامون بسازه که تمام عمر اون شخصیت رو بپرستیم و طرفدارش باشیم.
فیلم ها بهترین سرگرمی در جهان هستند و سوال اینجاست آیا این سرگرمی می تونه برای یک زبان آموز مفید واقع بشه؟
اگه جواب بله هستش، چطور؟ آیا فیلم دیدن به تنهایی کافیه یا باید موردی رعایت بشه؟ ( و سوالات دیگه - که باید برحسب مقاله پرسیده شه)
در مطلب امروز به تمامی سوالات بالا پاسخ داده میشه و شما رو از مزایا یادگیری زبان از طریق فیلم ها آگاه خواهیم کرد. پس با ما همراه باشید.
خیلی خب. این استایل نوشتار منه. من این شیوه رو دوست دارم چون:
- یک تجربه از فیلم دیدن رو به طرف یاد آورد میشه
- احساس فیلم دیدن رو به طرف القا میکنه
- بنا به اطلاعات داخل مقاله، از خواننده سوالاتی پرسیده میشه که ممکنه جواب هاشو ندونه. در آخر ازش دعوت می کنم که ادامه مقاله رو برای پیدا کردن جواب بخونه.
- و در آخر کلیات مقاله رو در مقدمه می گنجونم که بگم چرا باید این مقاله خونده شه.
حالا با این اوصاف - شما استایلتون چیه؟ شما چه راهی برای جذب خواننده دارید؟ خلاقیت شما در چه زمینه ایه؟
از خودتون بپرسید، اگه من جای شخص خواننده باشم، بعد خوندن مقدمه ی خودم، ادامه میدم؟
مقدمه در مقاله نمره 3/10 میگیره
و خط پایان نشان دهنده پیام شما به مخاطبه. شما پیام یا تجربه ای از مقاله مورد نظر رو باهاشون به اشتراک میزارید و از وقتی که برای خوندن مقاله شما گذاشتن تشکر می کنید.
شاید پیام آخر، یه توت فرنگی روی کیک باشه که شما درستش کردید و احترام مقاله رو نشون بده و لبخندی رو لبای خواننده بیاره.
نمره پیام آخر درسته 1/10 میشه ولی به هیچ وجه کم اهمیت نیست.
نمره مطلب داخل مقاله هم 2/10 هستش.
حتی اگه فرض بر اینه که خودتون مترجم و ویراستار یه مقاله باشید به نظر من بهتره چیزی که نوشتید رو دو تا سه روز کنار بزارید. اشخاص هنری به این عمل میگن برگشت با چشم تازه.
شما وقتی دارید چیزی مینویسید، یا طرحی می کشید، چشمتون غرق در جزئیات میشه و ممکنه کلیات موضوع رو نبینه. واسه همین اگه کسی رو ندارید که براتون ویرایش کنه، حتماً کم از مقاله فاصله بگیرید و دوباره با چشم و ذهنی تازه به سراغش بیاید.
خیلی خب. فکر میکنم کافی باشه.
دوست دارم نظر شما رو بشنوم. اگه چیزی هست که دوست دارید در این بحث و گفتگو گفته بشه لطفاً بگید تا مقالاتمون رو بهتر و بهتر کنیم.
ممنونم از وقتی که برای خوندن این راهنما گذاشتید