به انگلیسی فکر کردن Thinking in English

مگوش رو میشناسم کارشون خیلی درسته خصوصا برای آزمون های بین المللی مث تافل. و این مقالشون رو هم خونده بودم. ممنونم که به اشتراک گذاشتید. :rose:

3 پسندیده

ممنون از خودتون
تاپیک جالبیه

فقط اینکه برای ماهایی که سطحمون بالاست فکر کردن به انگلیسی ساده تره، اما برای کسایی که تازه شروع کردن کار سختیه و باید به نظرم چیزهایی که از قبل بلدن رو در کنار مطالب جدیدی که یاد میگیرن بذارن
مثلا من الان ازجمله ی : I want that red apple on that huge table استفاده میکنم.
خب اول چک میکنم ببینم توی این جمله کدوم کلمه ها و عبارت ها رو بلدم و اون ها رو نگه میدارم و بقیه رو میرم از تو دیکشنری پیدا میکنم. و چک میکنم که این مطلب دقیقا چه چیزی رو داره بیان میکنه؟

مثلا من الان کلمه های (Red, Apple, Huge,that, table) رو بلدم. پس کلمه های ( Want, On, Huge) رو از دیکشنری پیدا میکنم و با کلماتی که بلدم ترکیب میکنم تا جمله مفهوم بیشتری پیدا کنه.

مسئله ی بعدی زمان افعال جمله ست، که اون رو هم میشه با یکم تحقیق و تفحص پیدا کرد

در کل میخوام بگم که تا جایی که ممکنه حتی در سطح پایین هم از ترجمه ی کامل فارسی جملات استفاده نشه

10 پسندیده

چقدر تفاهم فکری؛احساس گریز از مرکزیت بهم دست داد با نظر خودم.
ولی من هم اگر چند سال تداوم زبان خواندم رو یک طرف کفه ترازو قرار بدم؛ و این چند ماه اخیر که انگلیسی واقعی رو در کفه دیگه قرار بدم. انگلیسی واقعی من رو بیشتر در انگلیسی و فکر کردن به انگلیسی غرق کرده چون بیشتر تجسم سازی از زندگی واقعی رو برام داشته.
نظر همراه شدن با شخصیت داستان هم برام جالب بود

11 پسندیده

این روشی هستش که من دارم استفاده می کنم و خیلی هم از این روش خوشم میاد و تکرارهاشو هم با انکی انجام میدم. خیلی هم عالیه. که به نظرم به روش آقای هوگ خیلی نزدیکه یا شاید همونه. :smiley:

6 پسندیده

آره واقعا دوره ی دوست داشتنی ایه، من الان درس اسباب کشی در کودکی قسمت دوم رو دارم میخونم
خنده های کریستین ته انرژیه

من هم همینطور، البته برای کتاب خوندن از روش گسترده خوانی استفاده میکنم (چون واقعا ظلمه که بخوای یک کتاب رو چند بار بخونی و کتاب های دیگه رو از دست بدی) و برای فایل های صوتی و فیلم هم از روش فشرده خوانی و تکرار استفاده میکنم (سریال فرندز و EnglishPOD و درس های انگلیسی واقعی)

8 پسندیده

اقا فرزاد میشه یه توضیح کامل تر از روش فشرده خوانی و گسترده خوانی بدین؟

5 پسندیده

سلام
این توضیح خلاصه شه

اگه خواستین بگید که بیشتر توضیح بدم

6 پسندیده

کاملا موفقم با شما. ولی من اون کتاب رو چن بار نمیخونم فقط یکبار و بعدش اون قسمت های مهمش رو در میارم و فقط روی اونا تکرار رو انجام می دم.

5 پسندیده

ایده ی خوبیه، اما به نظرم برای کتاب این حرکت خوب نیست
چون
بسیاری از کتاب ها در زمان قدیم نوشته شده اند و خیلی از اصطلاحات و بعضا کلماتشون در حال حاضر کاربردی ندارند و به طور کل منسوخ شده اند و شما با یادگرفتن اون ها چیزی به دست نمیارید که برای مکالمه یا صحبت کردن به دردتون بخوره (احتمال داره از کلمه یا عبارتی استفاده کنید که حتی طرف مکالمه تون گیج بشه، چون اون کلمه و عبارت رو تا به حال هیچ جا نه شنیده و نه دیده)

بنابراین توصیه میکنم اگه میخوای چیز جدیدی رو با روش تکرار یاد بگیری حتما از محتوای معاصر (50 سال اخیر) استفاده کن که بعدا بتونی تو مکالمه ها و نوشته هات ازشون استفاده بکنی

ترجیحا اینکا رو با فیلم و سریال انجام بده، چون از Slang ها و Phrasal verb های آپدیت درشون استفاده میشه

6 پسندیده

کاملا درست می فرمایین. منم حقیقتش تا حالا فقط با یه سری 4 جلدی که چاپ جدید (2014) این کارو انجام دادم. مابقی رو فقط با ترانسکریپت پادکست ها.

البته فایل های PDF مجموعه Effortless English هم برای این کار خیلی عالیه.

5 پسندیده

ممنون از شما :tulip:


3 پسندیده

ببینید من خودم زیاد تابع نظم نیستم متاسفانه
مثلا اگه ی جمله رو خوشم بیاد اینطور نیست بگم روزی ۴ بار تکرارش کن :grin: چون تا این جمله رو بگم احساس میکنم اجبار شده و رهاش میکنم
بازم علاقه تون باعث میشه ی سری جملات رو به ذهنتون بسپارید و بعد حول اونا جمله درست کنید
استیو کافمن میگه ی دیکشنری از لغات و اصطلاحاتی که علاقه دارین درست کنید و حول محورشون جمله بسازید
حالا لازم نیست که برای شروع جملات زیادی داشته باشید فقط نحوه کاربردشون در لحظه به فکرتون میخوره
مثلا من این جمله رو از یکی از کتابا خوندم و خوشم اومد ازش و داخل ذهنم نگه ش داشتم
I shall persuade the people to rebel against you
خب اگه به معنیش دقت کنید متوجه میشین که کاربرد همچین جمله ای برای من خییلی خیلی کمه
چون من فعلا نمیخوام مردم رو علیه کسی به شورش وادار کنم :joy::joy:
ولی قسمت i sall persuad ش خیلی به کارم میاد
امیدوارم منظورمو رسونده باشم

8 پسندیده

چقد خوب
پس از قدرت انگلیسی واقعی رو در اولویت میذارم :heart_eyes::heart_eyes:

7 پسندیده

منظورتون رو کاملا متوجه هستم.

من فک میکنم اگه این ساختاری که بهش نیاز دارین (I shall persuade) به نوعی باهاش درگیر نباشین در طول زمان، امکان داره در خاطره تون خیلی کمرنگ بشه

به بیان دیگه هر چه بیشتر باهاش درگیر باشین احتمال اینکه در ذهنتون فعال بمونه و به موقع خودش بتونه از حافظتون فراخوانی بشه برای استفاده در صحبت کردن یا نوشتن، بیشتره.

ینی شما تا زمانی که در یک محیط انگلیسی زبان قرار نگرفتین باید مرتب مواظب دانسته هاتون باشین و اجازه ندین به عبارات به صورت منفعل در بیان در ذهنتون و اونارو حتی الامکان فعال نگه دارین.

7 پسندیده

کل جمله شاید ولی این قسمت کاربردیش قطعا تقویت میشه
بعد اینکه به مرور زمان کلی جمله جدید جایگزین هم میشه
و اینکه به مرور زمان دیگه لازم به حفظ جمله نیست و مغز راه خودشو پیدا میکنه

6 پسندیده

اینی که میگین رو در بلندمدت قبول دارم ینی حداقل 3 یا 4 سال و به شرطی که تمرین کردن به صورت مداوم ادامه داشته باشه.

7 پسندیده

پیشاپیش خوش اومدی به این تاپیک آقا کامبیز

6 پسندیده

موضوعی بسیار خوبی انتخاب شد و من هم با توجه به مطالعات و تجربیاتی که داشتم یه سری موارد رو خدمتتون عرض میکنم.

بیاید به زبان انگلیسی از زاویه مهارتی نگاه کنیم. چون زبان یک مهارت محسوب میشه.

بنا به کتاب تسلط آقای رابرت گرین هر شخص برای رسیدن به تسلط در یک مهارت سه فاز رو باید طی کنه:

  1. کار آموزی : یک شخص از صفر شروع کرده و وارد پروسه یادگیری اون مهارت میشه. معمولا زیر دست یک نفر یاد میگیره یا از موادی برای یادگیری استفاده می کنه
  2. فعال - خلاق: تو این پروسه شخص مورد نظر با پایه های اون مهارت آشنایی داره و حالا وقتش رسیده که دست به کار بشه و از اونها استفاده کنه و موارد جدید رو تجربه کنه. که این تجربه معمولا از آزمون خطا میاد
  3. تسلط: یک شخص هنوز پتانسیل آموختن داره، ولی تجربیات کافی برای حسی کار کردن رو داره که اصطلاحاً بهش می گن intuition

که این پروسه مدت زمان طولانی ای خواهد طلبید.

حالا یک زبان آموز رو ما وارد این پروسه می کنیم و به بررسی این موضوع می پردازیم. یک زبان آموزی که در فاز اول یادگیری قرار داره بدون شک نمیتونه به انگلیسی فکر کنه چون پایه های لازمه رو نداره. نه دایره لغات کافی داره، نه با آوا و اینتونشن زبان مربوطه آشناست، نه گرامر های پایه ای رو میدونه و فقط و فقط در حال ساخت پایه هستش. پس کسی که در این فاز هست بدون شک نباید به انگلیسی فکر کردن فکر کنه. چون به جز نا امیدی و اذیت شدن چیزی به بار نمیاره.

بعد از اینکه ریشه زبان ساخته شد و یک زبان به فاز دوم رسید، حالا وقتشه از زبان مربوطه استفاده کنه. این یعنی تمرکز در کنار ورودی به خروجی هم پرداخته بشه. یعنی مکالمه و ارائه زبانی. همونطور که توضیح کتاب آقای گرین بهش اشاره شد تو این فاز هم یک شخص باید تجربه کنه و با چنگ زدن به موارد مختلف دانش خودش رو افزایش بده. ولی چون همچنان دارای تجربه کافی نیست باز هم اون Intuition کافی رو نخواهد داشت که کار ها رو حسی انجام بده. پس تو این مورد هم نمیشه زیاد به فکر کردن به انگلیسی پرداخت ولی نمیشه گفت غیر ممکنه. بلکه شدنیه ولی با آزمون خطا.

و در پروسه آخر این شخص به قدر کافی مکالمه داشته و تجربه کسب کرده که حالا میتونه با intuition کافی کار کنه که یه جورایی میگن طرف استاد شده. که تو این فاز فکر کردن به انگلیسی کاملا در دسترسه.

حالا با گفته های بالا باید اول دونست شخصی که قصد داره به انگلیسی فکر کنه در چه فازی قرار خواهد گرفت. که میزان ممکن بودن رو در نظر بگیره تا بتونه بهترین برنامه رو بنویسه.

میشه فاز های بالا رو به موارد زبانی نیز تقسیم کرد:

  1. سطح ضعیف، معمولی

  2. سطح Fluent

  3. سطح مسلط

پیشنهادی که میشه به زبان آموز داد اینه که فازی که خودش در اونجا قرار میگیره رو در نظر بگیره، سپس کارهای لازمه رو انجام بده.

اگه در سطح ضعیفه پس باید بیشتر به ورودی ها بپردازه، اگه در سطح Fluent قرار داره به مکالمه در کنار ورودی بپردازه

تجربه شخصی من:

خب از اونجایی که ممکنه بدونید من کاملا self-taught هستم و مجبور بودم کاملا نیاز های خودمو، به کل خودم برآورده کنم. برای این موضوع تکنیک های زیادی رو برای فکر کردن به انگلیسی امتحان کردم و گاهاً برخی تکنیک ها رو خودم ابداع کردم ( البته نه که کاملا بشه به نام من زد، ایده تو ذهنم میومد ولی اینکه دیگران هم این کارو کردن رو نمیدونم)

بطور مثال برای مکالمه ( که معمولا تمرکز من هستش)

برای تسلط به گرامر های POV بازگویی داستان رو در قالب های مختلف امتحان می کردم. به مرور اوایل بسیار دشوار بود چرا که تازه شروع شده بود. بعد که روون تر شدم کارکتر هایی رو به داستان اضافه یا کم میکردم. خودم رو وارد داستان می کردم و … که کاری متفاوت تر انجام بگیره.
سپس تمامی موارد گفته شده رو در محدودیت زمانی انجام میدادم که تا جایی که ممکنه قسمت آنالیزی ذهنمو خنثی کنم. پس یه تایمر میزاشتم و شروع می کردم در محدودیت زمانی داستان رو بازگو کردن.

وقتی در محدودیت زمانی کاری رو انجام میدید مجبورید از حس بهره ببرید.

یا برای به خاطر آوردن لغات از تکنیک های لایتنر گفتاری که ساخته شده خودم بودن استفاده میکردم. به این صورت که به جای اینکه یه لغت رو در لایتنر چک کنم و بزنم می دانم یا نه، اون لغت رو با مترادف ها و لغاتی که در ذهنم بود شرح می دادم. با مثال هایی که میشد بزنم. اگه مثال و مفاهیمی که زدم به مفهوم کلمه نزدیک بود می زدم میدانم در غیر این صورت میزدم نمیدانم.

توضیح واژگان انگلیسی به انگلیسی این امکان رو به من می داد که ذهنم رو متمرکز به انگلیسی کنم و از فارسی استفاده نکنم.

اینا از قبیل تکنیک هایی بودند که من برای این منظور استفاده میکردم.

البته پیشنهادات بسیاری نیز میشه داد که همگی بسته به شخص مورد نظر و فازی که توش قرار میگیره داره.

کتاب خوندن بسیار عالیه.

مطالعه الگو ها و عبارات نیز پیشنهاد میشه چرا که وقتی بدونید مثلا کلمه ته دیگ به انگلیسی چی میشه دیگه سمت فارسی نخواهید رفت. پیشنهاد من کتاب The key sentences of English آقای منوچهر سرخابی هستش که بسیار کتاب خوبیه. ( البته من نخوندم هنوز)

کل مواردی که عرض کردم نتیجش میشه این که باید آماده سازی کافی رو ایجاد کرد تا انتظار اون بازده که فکر به انگلیسی هست رو ایجاد کنیم.

پس هر نقطه ضعف و چالشی وجود داشت رو باید پیدا کرد و روش کار کرد. هر چه به فاز تسلط نزدیک بشید مشخصاً قدرت فکر به انگلیسی شما افزایش خواهد یافت.

16 پسندیده

سلام.
حالا که آقا کامبیز ترتیب این توضیحات کامل و مفید رو دادن من هم راحت تر میتونم بگم که من به خصوص موقع رفتن به مدرسه اینجوری به انگلیسی فکر می کنم:
فرض می کنم یه چیز شده بهم (هر روز امکان نداره توی مدرسه هیچی نشه) مثلا قهر و دعوا و ایده و امتحان و حدس و مسابقه و آزمون و … .
من همیشه از قبل راجع به کلمات کلیدی که باید توی مدرسه به افراد مختلف طبق اتفاقات افتاده شده بگم دیروزش فکر میکنم. تصور می کنم فردا شده پیشبینی می کنم الان حسین می خاد بیاد به من بگه بیا اون کار رو انجام بدیم بعد من فکر می کنم که بگم نه بزار بمونه فردا بعد حسین میگه … و به همین ترتیب.
حالا من اومدم این ها رو انگلیسی می گم. اغلب در حمام و موقعی که روی تخت دراز کشیدم و هنوز عمیق خوابم نبرده (شب ها) این کار رو انجام می دادم البته نه کامل انگلیسی بعضی وقت ها نصفه نیمه انگلیسی فارسی می گفتم (البته توی دلم نه با صدای بلند). برخی اوقات نزدیک 3 دقیقه یا بیشتر انگلیسی حرف می زدم و بدون اینکه متوجه بشم میومدم میدیدم عههه! دارم فارسی حرف می زنم! این باعث شده بود من کاملا ناخودآگاه انگلیسی (هرچند توی دلم) رو حرف بزنم و اینگار که زبان native خودمه. یعنی غرق می شدم توش تا اینکه می خوابیدم. البته برای هر کس جواب نمی ده ها. ولی خوب مطمئن بودم که برای خودم بیخودی حرف نمی زنم و درست جمله رو می ساختم نه با کلمات بی ربط و اشتباه و غلط (حتی اگه غلط هم می گفتم جالب اینجا بود که خودم می فهمیدم و این باعث شد که من به حقیقت آموزش زبان با ضمیر ناخودآگاه ای جی هوگ پی ببرم.
با تشکر

6 پسندیده

من با این مورد موافقم. برای منم موثرتر بوده.

دقیقا سطح کتاب خیلی موثره.


یه موضوع دیگه هم که برای من موثر بوده, بصورت ناخوداگاه یا حتی توی خواب انگلیسی حرف میزدم و واقعا دلیل خاصی براش ندارم جز تکرار زیاد جملات ای جی, همون تقلید و سایه,
برای من موثر بوده و اینکه خیلی مهمه اطراف ادم از زبان پر باشه, تا میشه اطرافمون رو از انگلیسی پر کنیم و درگیرش بشیم یادمه یه مقاله ای هم در این مورد بوده ولی اسمش یادم نیست.

6 پسندیده