پدربزرگش گفت : “نه”
ناگهان، اونا یه ماهی بزرگ و زیبای نقره ای با خال های لوزی شکل صورتی و سبز گرفتن. پدربزرگ رابرت از خوشحالی پرید! . اون ماهی جادویی بود.
اونا شروع به پختن ماهی کردن و پدربزرگش رفت تا یه مقدار بیشتری چوب بیاره. او از رابرت خواست هواسش به ماهی باشه اما از اون چیزی نخوره.
با انگشتش لمسش کرد. پوپ! حباب ترکید. ماهی خیلی داغ بودو انگشتش رو سوزوند.
اووچ! انگشتش رو توی دهانش گذاشت.
وقتی پدربزرگش برگشت، دید یه چیزهایی تغییر کرده. پدربزرگش پرسید: " آیا به ماهی دست زدی؟"
رابرت گفت : “بله، آ…، متاسفم” .
پدربزرگش آهی کشید، یه آه خوشحالی و محکم رابرت رو بغل کرد.
سپااااااااااسگذارم از تشویق و دلگرمی شما جناب ناصری عزیز.
حتما . اونها را دوباره ادیت میکنم.
جهت ارسال دوباره که فرمودین، در همین تالار گفتگوی مربوطه ادیت کنم کفایت میکنه و یا اینکه باید در بخش ارسال ترجمه ، ارسال کنم؟
سپاسگزارم آقا هادی عزیز و بزرگوار
با راهنمایی های دوستان و مطالعه و تلاش بیشتر سعی میکنم بهتر بشم.
همچنان محتاج نظرات ارزشمند و اصلاحی شما دوستان هستم.
موفق باشید.
سلام. ترجمهتون خوبه. احسنت به شما.
یک نکته رو لازم دونستم بگم که وقتی کل ترجمه رو بصورت محاوره انجام میدین، باید یه سری مسائل محاوره رو رعایت کنید که با نوشتههای کتابی و رسمی تفاوت دارن. مثلا شما از حرف مفعولی “را” توی ترجمه استفاده کردین. در صورتی که اگر بجاش از “رو” استفاده میکردین، ترجمه یکدست میشد. کما اینکه یک جاهایی هم از “رو” استفاده کردین که به نظر بنده بهجا بوده.
میتونستن از یکی از اینها استفاده کنن. ایشون از دوتاشون استفاده کردن که یکدست بودن ترجمه و متن به هم خورده. درسته که سلیقهای هست اما نویسنده/مترجم باید مخاطب
و ردهی سنیش رو مدنظر قرار بده.
سلام به شما دوست گرامی
واقعا کارتون قابل تقدیره
ترجمه خوبی دارین و همین که سعی میکنید با زبان عامیانه باشه جالبش میکنه
فقط من با اجازه ی نظر در مورد همین عامیانه نوشتن بدم
اینجا بهتره اینطور بشه
پدربزرگ رابرت هرروز به ماهیگیری میرفت