معرفی کتاب های زیبوک One Hundred Years of Solitude by Gabriel García Márquez (صد سال تنهایی) 📱

سلام دوستان :rose:

در این تاپیک با معرفی صد سال تنهایی همراه شما هستم

این کتاب رو میتونید تو اپلیکیشن Zbook در بخش رمان های متن اصلی پیدا کنید. یا در لینک زیر ببینید:

:blue_book: نام کتاب: One Hundred Years of Solitude

:writing_hand: نویسنده این کتاب: Gabriel García Márquez

:date: سال انتشار اولیه: 1967

:books: صفحه ی Goodreads کتاب: لینک

عکس روی جلد کتاب

در مورد کتاب

One Hundred Years of Solitude is the story of seven generations of the Buendía Family in the town of Macondo. The founding patriarch of Macondo, José Arcadio Buendía, and Úrsula Iguarán, his wife (and first cousin), leave Riohacha, Colombia, after Arcadio kills Prudencio Aguilar after a cockfight, for suggesting Arcadio was impotent. One night of their emigration journey, while camping on a riverbank, José Arcadio Buendía dreams of “Macondo”, a city of mirrors that reflected the world in and about it. Upon awakening, he decides to establish Macondo at the riverside; after days of wandering the jungle, José Arcadio Buendía’s founding of Macondo is utopic.

Founding patriarch José Arcadio Buendía believes Macondo to be surrounded by water, and from that island, he invents the world according to his perceptions.[3] Soon after its foundation, Macondo becomes a town frequented by unusual and extraordinary events that involve the generations of the Buendía family, who are unable or unwilling to escape their periodic (mostly self-inflicted) misfortunes. For years the town is solitary and unconnected to the outside world with the exception of the annual visit of a band of gypsies, who show the townspeople technology such as magnets, telescopes and ice. The leader of the gypsies, a rough man named Melquiades, maintains a close friendship with José Arcadio Buendía who becomes increasingly withdrawn, obsessed with investigating the mysteries of the universe presented to him by the gypsies. Ultimately he is driven insane, speaking only in Latin, and is tied to a chestnut tree by his family for many years until his death.

Eventually Macondo becomes exposed to the outside world and the government of newly-independent Colombia. A rigged election between the Conservative and Liberal parties is held in the town, inspiring Aureliano Buendía to join a civil war against the Conservative government. He becomes an iconic revolutionary leader, fighting for many years and surviving multiple attempts on his life, but ultimately becomes tired of war and signs a peace treaty with the Conservatives. Disillusioned, he returns to Macondo and spends the rest of his life making tiny goldfish out of gold in his workshop.

The railroad comes to Macondo, bringing in new technology and many foreign settlers. An American fruit company constructs a banana plantation outside the town and builds their own segregated village across the river. This ushers in a period of prosperity that ends in tragedy as thousands of striking plantation workers are massacred by the Colombian army, an incident based on the real life Banana Massacre of 1928. José Arcadio Segundo, the only survivor of the massacre, finds no evidence of the massacre and the surviving townspeople refusing to believe that it happened.

By the novel’s end Macondo has fallen into a decrepit and near-abandoned state, with the only remaining Buendías being Amaranta Úrsula and her nephew Aureliano. Aureliano’s parentage is hidden by his grandmother Fernanda, and he and Amaranta Úrsula enter an incestuous relationship unknowingly. They have a child who bears the tail of a pig, fulfilling the lifelong fear of the long-dead matriarch Úrsula. Amaranta Úrsula dies in childbirth and the child is devoured by ants, leaving Aureliano the last member of the family. He decodes an encryption left behind in a manuscript by Melquiades generations ago. The secret message informs the recipient of every fortune and misfortune lived by the Buendía family’s generations. As he reads the manuscript, a hurricane destroys all trace of Macondo’s existence.

صد سال تنهایی نام رمانی به زبان اسپانیایی نوشته گابریل گارسیا مارکز که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد. تمام نسخه‌های چاپ اول صد سال تنهایی به زبان اسپانیایی در همان هفته نخست کاملاً به فروش رفت. در ۳۰ سالی که از نخستین چاپ این کتاب گذشت بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده‌است. جایزه نوبل ادبیات ۱۹۸۲ به گابریل گارسیا مارکز به خاطر خلق این اثر تعلق گرفت.

در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شده‌است که نسل اول آن‌ها در دهکده‌ای به نام ماکوندو ساکن می‌شود.

ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت‌های داستان به جادویی شدن روایت‌ها می‌افزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمده‌اند توسط افراد ناشناس از طریق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچه‌ها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است. به اعتقاد بسیاری او در این کتاب سبک رئالیسم جادویی را ابداع کرده‌است. داستانی که در آن همهٔ فضاها و شخصیت‌ها واقعی و حتی گاهی حقیقی هستند، اما ماجرای داستان مطابق روابط علّی و معلولی شناخته شدهٔ دنیای ما پیش نمی‌روند.

https://www.dideo.ir/v/yt/B2zhLYz4pYo

منتظر بازخوردهاتون هستم :heart:

12 پسندیده

این کتاب رو خیلی وقته دوست داشتم بخونم و اون موفع انگلیسیش نبود, الان دلم میخواد بخونمش اما ورژن انگلیسیشو. ممنونم برای معرفی

2 پسندیده

خواهش میکنم آتوسا خانوم

2 پسندیده

سلام

در نوجوانی واقعا مسحور این کتاب شده بودم. مخصوصاً یه جاهایی از داستان من رو یاد خاطرات مادربزرگم از کولی هایی که به روستاشون میومدن می انداخت. فضای کلی کتاب، روایت جادویی و تنهایی اورسولا خیلی خیلی من رو تحت تاثیر قرارداد.
خوشحالم که به همت دوستان خوبی که برای زیبوک زحمت زیادی می کشند تونستم این کتاب رو به انگلیسی هم بخونم.
احساسی که در من از خوندن کتاب برانگیخته میشد مثل وقتی بود که در نوجوانی متن فارسی رو میخوندم.

ممنون از شما آقا فرزاد عزیز
فقط اینکه این معرفی کلی اسپویلر داره که به نظرم اگه برای خواننده اسپویل نشه تجربه خوشایند تری از خوندن کتاب خواهد داشت.

Hear is some quotes from this masterpiece:

“Death really did not matter to him but life did, and therefore the sensation he felt when they gave their decision was not a feeling of fear but of nostalgia.”

“One minute of reconciliation is worth more than a whole life of friendship!”

“The heart’s memory eliminates the bad and magnifies the good.”

“The only regret I will have in dying is if it is not for love.”

3 پسندیده

سلام دوست عزیز
خواهش میکنم
خوشحالم خوشتون اومده :pray:

2 پسندیده

سال 92 شمسی فصل بهار فک کنم برج دومش بود دو سه هفته قبل از اینکه گارسیا مارکز فوت بکنه من این کتاب رو خوندم. اینقد این کتاب منو جذب خودش کرد که بمحض اینکه تموم شد دوباره خوندمشون. و الانم حتما تو برنامم خوندن این کتاب به انگلیسی هستش. شاهکار ادبی این کتاب. و همچنین نباید از ترجمه زیبای مرحوم بهمن فرزانه غاقل شد. بینهایت زیبا ترجمه کردن این کتابو.

4 پسندیده