سلام به همه دوستان زبانشناس.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
این قصیده کوتاه از رودکی رو که به او لقب پدر شعر فارسی داده اند چقدر دوست دارم! حدود یکماه پیش بود که به طور اتفاقی با این شعر آشنا شدم. واقعا چه جهان بینی زیبایی در این شعر نهفته است! بر ناپایداری روزگار و گذشت عمر افسوس می خورد، ولی همانند خیام عزیز که پس از او می زیست به اندوه نخوردن بر این جهان و بهره بردن از زمان حال توصیه می کند. به راستی که دنیا پوچ تر و مسخره تر از آنست که ارزش غصه های ما را داشته باشد! هرچند شاد زیستن در چنین دنیایی هم کار بس دشواری است، همانطور که در دو بیت پایانی شعر به زیبایی تمام به آن اشاره شده است.
امیدوارم از این سروده زیبا و پرمعنای جناب رودکی لذت ببرید.
شاد زی با سیاه چشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد
باد و ابر است این جهان، افسوس!
باده پیش آر، هر چه باداباد
شاد بودهست از این جهان هرگز
هیچ کس تا از او تو باشی شاد؟
داد دیدهست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه تا تو بینی داد؟
لینک مرتبط: Making the best of it (A reflection on life)
لینک مرتبط: رباعیات خیام درباره شاد زیستن و غصه نخوردن بر دنیا
خوانش اشعار زیبای رودکی با صدای پری زنگنه: