شور زندگی در این غزل زیبا از حافظ

سلام به دوستان زبانشناس. امیدوارم که حالتون خوب باشه.

چند وقتیه که تصمیم گرفتم فعالیتم رو در تالار کم کنم، اما دلم نیومد که این غزل دلنشین از حافظ رو که شور زندگی در تک تک ابیاتش موج میزنه در اینجا به اشتراک نذارم.

حافظ عزیز در این غزل انقدر شاد و سرمسته که حتا میخواد سقف فلک رو بشکافه و جهانی نو خلق کنه، جهانی بس زیباتر از این دنیای پست که به گفته خودش:

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

در بیت دوم هم که حماسه ای برپا کرده و خودش رو در حال جنگ با لشکر غم تصور میکنه:

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم :muscle: :muscle:

در بیت چهارم هم که دیگه کولاک کرده و به مطرب میگه ترانه ای بنواز تا با هم برقصیم و شادی کنیم:

چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم

سخنم رو کوتاه و شما عزیزان رو دعوت میکنم به گوش سپردن به موسیقی شاد و زیبای این غزل با صدای سینا سرلک. امیدوارم از آن لذت ببرید، باشد که حال خوش شما به دل ناخوش ما هم سرایتی کند و بنیاد غمش را براندازد. :pray: :hibiscus: :rose:

متن کامل غزل:

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم

نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم

چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش

که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز

بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد

بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه

که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم

سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز

بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

لینک های مرتبط:
غزلی خیام وار از حافظ با صدای استاد شجریان
تمام حکمت زندگی در این قصیده از رودکی خلاصه شده!

5 پسندیده

سلام آقا مصطفی
خوشحالم دوباره شماروتوتالارفعال میبینم.
خیلی دوست ونیازداشتم به شنیدن این غزل زیباازحافظ شیرین سخن،خصوصاکه به اسم خودم هم"صبا"درین غزل اشاره کرده.:blush:
هروقت از گوش کردن به موسیقی لذت میبرم،ازخودم می پرسم علت مخالفت عده ای از باصطلاع علما؟:thinking:باموسیقی چی بوده؟آیااونهاغیرعادی بودن/هستند که نمیتونندچنین حس وحال خوبی راباشنیدن موسيقی های اصیل(یاازهرنوعش)درک کنند،یاماها،واقعاجواب چیه وتفاوت درکجاست؟:thinking:
سپاسگزارم ازاشتراک این شعروصدای دوست داشتنی باما:pray::tulip::rose:

3 پسندیده

سلام صبا خانم بزرگوار.
ممنونم از لطف و محبت شما. :rose: :rose: :hibiscus: :hibiscus:

مشکل این به اصطلاح زاهدان که حافظ در اشعارش از هر فرصتی برای حمله به آنها و به آتش کشیدن خرقه زهدفروشی شان استفاده میکنه، اینه که چشم دیدن شادی مردم رو ندارند و منفعتشان در روضه خوانی و به گریه انداختن همیشگی مردم است تا با ترساندن آنها از یک دنیای خیالی، در این دنیا به کاسبی بپردازند و راحتتر بر انسانها حکومت کنند. شاید هم واقعا مریض احوالند.

به قول حافظ:

راز درون پرده ز رندان مست پرس

کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را

خواهش میکنم. خوشحالم که از محتوای این تاپیک لذت بردید. :hibiscus: :hibiscus: :rose: :rose: :pray: :pray: :pray:

2 پسندیده

در غزل زیر، چقدر ماهرانه احساس غم و شادی با هم در آمیخته اند. شاید خوانش زیر منظورم رو از این حس و حال بهتر بتونه نشون بده:

صحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است

وقت گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است

از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود

آری آری طیبِ انفاسِ هواداران خوش است

ناگشوده گل نقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد

ناله کن بلبل، که گلبانگِ دل افکاران خوش است

مرغِ خوشخوان را بشارت باد کاندر راهِ عشق

دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازارِ عالَم خوشدلی ور زان که هست

شیوهٔ رندی و خوش باشیِ عیاران خوش است

از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش

کاندر این دیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است

حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست

تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است

پ ن: ترانه بالا از کانال یوتیوب persian poetry برداشته شده که در لینک زیر معرفی اش کردم:

2 پسندیده

به نکته کلیدی واصلی اشاره کردید،واقعاهم کاروکاسبی اشون باغمگین وافسرده نگهداشتن مردم،خصوصانسل جوون،که نیازبه شادی بیشتری دارند،می گرده.
آدم افسرده فرصت وانگیزه ای واسه آنالیزکردن دنیای اطرافش نداره،وهمینم علت مهم مشکلات چنین جوامعی است،سرگرم کردن مردم باچیزهای سطحی وغیرواقعی بمنظوردورنگهداشتنشون ازوقایع واتفاقات تلخ اطرافشون.

2 پسندیده

خیلی زیباوعمیق هستنداین ابیات
متشکرم ازانتخاب واشتراک گذاری اشون:tulip::tulip::pray::pray:

2 پسندیده

بله واقعا. جالبه که در این غزل هم اسم شما ذکر شده.
خواهش میکنم. :pray: :pray:

2 پسندیده

بله،وواقعاهم حس خوبی بهم میده.
کلا به اسامی ومعانیشون خیلی علاقه مندم،علتشم نمیدونم ازکجاریشه گرفته،ویکی ازمواردی که به محض صحبت باافراد زبان آموز تواپلیکیشن lingbe ازشون میپرسم،معنای اسمشون هست،گاهی هم nickname هایی دارند که دلیل انتخابش واقعاجالب وجذابه،اونجاواسه حفظ زنجیره حتماهرروز بایدحدودا۷/۸ دقیقه بایه فردزبان آموز جدید ازطریق جواب دادن به یه تلفن random ،صحبت کنیم،بنظرم روش ومحرک خوبیه واسه صحبت کردن بانگلیسی یاهرزبان دیگه ای که درحال یادگیریش هستیم،گاهی مااون چنددقیقه روفقط درموردمعنای اسمهای همدیگه صحبت میکنیم.
بعضی‌ها معنی اسمشونونمیدونندومیگندحتماازوالدینشون میپرسندبعدازاتمام مکالمه.
یادمه پارسال اتفاقی بایه فردهندی هم صحبت شدم که معنای اسمش درزبان هندی "هوا"میشد،خب منم که باد صبام،:slightly_smiling_face:بیشترازدوساعت مکالمه امون طول کشید،چون ایشونم به طبیعت علاقه مندبودوماتکرارمیکردیم ،بادوهواهمه جا بایدهمراه هم باشند به شوخی البته،خیلی مکالمه ی خوب وبیادماندنی ایی بود.
یکی ازدوستام توlingbe یه خانم معلم برزیلی هست بنام Luciana،معنی اش میشه اولین اشعه های خورشید که در صبح ظاهرمیشوند،دقیقایادمه که شروع صحبتمون باهمین چیزابود،وبهش گفتم ماخیلی ازین نظر اشتراک داریم،هردومون صبحای زود پیدامون میشه،وجالبه که بدونیدنقاط اشتراک فکری،اخلاقی زیادی هم باهم داریم.
ایشون علاقه زیادی به یادگیری فارسی داره ودرواقع زبان اموزفارسی هست،خیلیم پبگبراوضاع اخیرکشورمون ویه دوست ساپورت کننده ی واقعی.
گاهی فکرمیکنم بین آدماواسامیشون بایسیری رفتارهاوخصوصیات شخصیتشون،ارتباط نزدیکی وجودداره،حتی اگه اسمشونوآگاهانه تغییرداده باشند.
نمیدونم تاچه حداین باورم میتونه درست باشه.
ببخشیدصحبتم طولانی شد.

3 پسندیده

چه تجربه های جالبی :heart_eyes: :heart_eyes:

2 پسندیده

عشق بازی حافظ با شراب.
در این غزل حافظ از به پایان رسیدن ماه رمضان اظهار شادمانی می کنه (در قدیم رسم بود که ماه رمضان درِ میکده ها را می بستند.) حافظ خطاب به متشرعان میگه که باده از خون رَز (انگور) ساخته میشه نه خون شما که اینقدر ازش فوبیا دارید!

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

می ز خُمخانه به جوش آمد و می‌باید خواست

نوبهٔ زهدفروشانِ گران جان بگذشت

وقتِ رندی و طرب کردن رندان پیداست

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورَد؟

این چه عیب است بدین بی‌خردی، وین چه خطاست؟

باده نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد

بهتر از زهدفروشی، که در او روی و ریاست

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق

آن که او عالِم سِرّ است، بدین حال گواست

فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم

وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟

باده از خون رَزان است، نه از خون شماست!

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود

ور بُوَد نیز چه شد؟ مردم بی‌عیب کجاست

1 پسندیده