ترجمه‌ی درس "شناور در فکری عمیق"

سلام دوستان. بالاخره ترجمه‌ی این درس تموم شد. اگر جاهایی بی معنی و نامفهوم بود تقصیر از من نیست تقصیر ای جی هست که جملاتشو بدون فعل رها می‌کنه :grimacing:
از خانم نیکنام عزیز @ala بخاطر پیگیریشون در درمورد معادل صحیح اصطلاح don’t throw the baby out with the bathwater تشکر میکنم. این معنی “حالا که می‌خواهی ابروشه برداری، مواظب باش چشمش را کور نکنی” کاملا درسته اما توی این متن معنی نمی‌داد بنابراین همون معادل تحت‌اللفظیشو توی ترجمه آوردم.

سلام، ای جی هستم، به درس این ماه خوش آمدید.

شناور در تاریکی. من آنجا بودم، در یک مخزن شناور، یک مخزن محرومیت حسی. پس، من در آب ولرم شناور بودم، دمایی در حد دمای پوستم.

مخزن کاملا تاریک بود، ۱۰۰٪ سیاهی. یک گوشبند پوشیده بودم، مخزن و اتاق هم عایق صدا بود. تنها صدایی که می‌شنیدم، صدای تپش قلب و خون خودم بود که می‌رسید به گوشم. اونجا دراز کشیدم، چشم‌هایم را باز کردم، اما سیاهی مطلق بود، هیچی.

در ابتدا، موجی از افکار در من به وجود آمد. افکار مختلف زیادی می‌آمدند، مغزم در حال مسابقه دادن بود. درست مانند زمان مراقبه. یک حسنش این است که من به اندازه‌ی کافی مراقبه انجام داده بودم که بفهمم این حالت، عادی است. می‌دانم که مغز ما، معمولا خیلی فکر می‌کند، تفکر، تفکر و افکار ناگهان ظاهر و ناپدید می‌شوند، ناگهان ظاهر و ناپدید می‌شوند. بنابراین یک نفس عمیق کشیدم و خودم را درون آب رها کردم، شناور در سیاهی و سکوت.

لحظه به لحظه، بدنم آرام و خاموش می‌شد، عمیق‌تر و عمیق‌تر و عمیق‌تر. و ذهنم آرام‌تر و آرام‌تر و آرام‌تر می‌شد تا اینکه در نهایت افکارم کاملا خاموش شد، هیچ فکری نبود. شناور در سیاهی و سکوت بدون هیچگونه فکری.

از نظر برخی این ممکن است ترسناک باشد. بعضی‌ها هم ممکن است آن را خسته‌کننده بدانند. اما من به شما خواهم گفت: این تجربه در واقع یکی از مهم‌ترین، شاید هم مهم‌ترین تجربه‌ی زندگی‌ام بود. حتی قوی‌تر از ریاضت و مراقبه‌ی شدیدی بود که در گذشته انجام می‌دادم. آنجا شناور بودم، آگاهی خالص، هوشیاری خالص، بدون تفکر.

سپس، یک تصویر داشتم. تصویر انفجار بزرگ به ذهنم آمد. انفجار بزرگ، فکر کنم همه‌ی ما در مورد آن شنیدیم. ستاره‌شناس‌ها به ما می‌گویند، فیزیک‌دان‌های نجومی به ما می‌گویند، که تمام عالم، همه چیز، بیلیون‌ها بیلیون کهکشان، این جهان تقریبا لایتناهی که ما داریم، همه‌ی آن‌ها در انفجار بزرگ پدید آمد. یک انفجار رخ داد و تمام جهان در یک لحظه متولد شد.

اکثر ما به نوعی آن را می‌پذیریم. دانشمندان آن را می‌پذیرند. من درمورد آن، زیاد فکر نمی‌کنم. اما آنجا که دراز کشیده بودم، به این فکر می‌کردم قبل از آن چه چیزی بوده است؟ قبل از انفجار بزرگ چه چیزی وجود داشته است؟ بنابراین، همه چیز از انفجار بزرگ، گسترش پیدا کرد. چه چیزی قبل از انفجار بزرگ رخ داده است؟ هیچی. اگر از دانشمندان و خیلی از فیزیک‌دان‌ها، فیزیک‌دان‌های نجومی و اخترشناس‌ها بپرسید، به این اشاره می‌کنند، درباره‌اش می‌نویسند. قبل از انفجار بزرگ چه چیزی بوده است؟ و اکثر آن‌ها می‌گویند هیچی، هیچی.

چه جالب، هیچی؟ دانشمندان راستگو، دانشمندان شایسته، می‌گویند نمی‌دانیم. اصلا نمی‌دانیم. و دانشمندان واقعا شایسته، دانشمندان واقعا راستگو، می‌گویند، ما نمی‌توانیم که بدانیم. ناشناخته است، هیچ راهی برای ما نیست که درباره‌ی قبل از انفجار بزرگ اطلاعات کسب کنیم. قوانین فیزیک عمل نمی‌کند، به کار نمی‌آید، قبل از انفجار بزرگ قوانین فیزیک آنجا نبوده است. ناشناخته است‌، یک راز ناشناخته.

و وقتی، مدتی درباره‌ی آن فکر می‌کنید، نه اینکه به آن اهمیت ندهید، نه اینکه آن آن را کنار بگذاری، چه جالب، انفجار بزرگ، بله، بله…‌. اگر واقعا به آن فکر کنید، خارق‌العاده است. منظورم این است که من متحیرم که دانشمندان وقتی درمورد آن حرف می‌زنند چطور می‌توانند اینقدر درمورد آن خونسرد باشند، خارق‌العاده است.

به این فکر کنید، حالا در فیزیک طبیعی، به ما گفته می‌شود، حداقل در کلاس فیزیک من، به من می‌گفتند، در دانشگاه، به من می‌گفتند، ماده نه به وجود می‌آید و نه از بین می‌رود. و درواقع ما باید بگوییم انرژی ماده، چون شما می‌توانید ماده را به انرژی و انرژی را به ماده تبدیل کنید. اما ماده، شئ است، شئ سخت است. چیزهایی که می‌توانیم ببینیم، احساس کنیم و اندازه بگیریم و البته انرژی. درست است؟ نور، پرتو و همه‌ی این چیزها.‌ حالا، بر فرض، به گفته‌ی فیزیک‌دان‌ها این‌ها نه به وجود می‌آیند و نه از بین می‌روند. و در عین حال به ما می‌گویند که همه چیز از عدم به وجود آمده است. آن‌ها این را خواهند گفت، چیزها ناگهانی ظاهر نمی‌شوند، ضمنا به ما خواهند گفت که تمام عالم ناگهان از عدم مطلق به وجود آمد. یک جورهایی خارق‌العاده است اگر به آن فکر کنید. عدم بود و ناگهان تمام آن انرژی و ماده و هرچیزی که تمام جهان را به وجود می‌آورد، اکنون ناگهان، چرا، به چه دلیل، ما نمی‌دانیم، ما نمی‌توانیم بدانیم.

چگونه این اتفاق افتاد؟ نمی‌دانیم. از کجا آمد؟ نمی‌دانیم. فقط به صورت ناگهانی همه چیز منفجر شد. چرا ناگهانی؟ چرا در آن زمان به طور ناگهانی، منفجر شد و جهان را به وجود آورد؟ چرا؟ نمی‌دانیم. نمی‌توانیم بدانیم. قابل دانستن نیست. خدایا، این خیلی بزرگ است. فوق‌العاده است. کاملا خارق‌العاده است. این عدم باید خیلی خارق‌العاده باشد. این عدم که تمام عالم را به وجود آورد.

و این مرا به فکر درموردیک تعلیم تائویی واداشت. آلن واتس کمی درمورد آن حرف می‌زند. و آن این است که ما یک بدفهمی داریم، یک فهم ضعیف. ما این کلمه‌ی "هیچ"، "عدم" را به اشتباه فهمیده‌ایم. خب؟ زیرا زمانی که در مورد "هیچ" حرف می‌زنیم، عالم از "هیچ" به وجود آمد. بودائی‌ها درمورد عدم و خلأ حرف می‌زنند، پیروان مکتب تائو هم همینطور.

اما او می‌گوید اگر به جهان بنگرید، آن را بهتر می‌فهمید. آن به معنی "غیر شئ" است، غیر شئ. بنابراین این عدم، یک "شئ" نیست. این چیزی است که به طور تحت‌اللفظی معنی می‌دهد، معنی مستقیم. این یک "چیز" نیست. یعنی چیزی غیر قابل لمس است. چیزی غیرقابل اندازه‌گیری است. اما به این معنی نیست که وجود ندارد. صحبت کردن درمورد آن در قالب زبان نمی‌گنجد.

این ناشناخته‌ی بزرگ، راز ناشناخته که تمام عالم را به وجود آورد، که تمام آفرینش نام‌های مختلفی داشته‌اند، که توسط افراد مختلف در سراسر جهان به آن داده شده است، تائو، دارماکایا، خدا، الله، زیست‌نیرو، هرچیزی که بخواهید اسمش را بگذارید. یک چیز خیلی خیلی قدرتمند است. و با این حال ما ارتباطمان را با این هیچ چیز از دست دادیم.

ما ارتباطمان را با این راز شگفت‌انگیز از دست داده‌ایم. من به آن معنویت، اعتقاد دارم به آن مذهب، مذهب، معنویتِ سازمان‌یافته است. معنویت چیزی فردی است. ارتباط شما با چیز خیلی بزرگتری است، درک شما از اینکه بخشی از چیز بزرگتری هستید. حداقل، جهانی با بیلیون‌ها بیلیون کهکشان و ستاره و سیاه‌چاله و همه‌ی این‌ها، اما این راز بزرگ تمام جهان را به وجود آورد. شما به آن نیز مرتبط هستید، در حقیقت جزئی از آن هستید.

پس معنویت، فهم فردی ما از آن است. مذهب نوعی سازمان است که پیرامون معنویت به وجود می‌آید.

متاسفانه مذاهب معمولا معنویت خود را از دست می‌دهند و خیلی سیاسی می‌شوند. و به همین دلیل، به دلیل جنبه‌ی سیاسی مذهب و به دلیل همه‌ی آن چیزهای وحشتناکی که سازمان‌های سیاسی انجام داده‌اند، جنگ و آسیب زدن به مردم، شکنجه کردن مردم و … که هنوز ادامه دارد، ، ما معمولا می‌گوییم "بچه را با آب کثیف وان، دور نینداز". این یک اصطلاح است. یعنی تصور کنید که دارید یک بچه را در یک وان کوچک، حمام‌ می‌دهید، آب کثیف است. و لازم است آب را دور بریزید. بچه را با آن آب دور نمی‌اندازید. بچه را نگه می‌دارید، قسمت خوب را، قسمت شگفت‌انگیز را، سپس آب کثیف را دور می‌ریزید. فقط قسمت بد را دور می‌اندازید. همه‌چیز را بخاطر قسمت بدِ آن دور نمی‌اندازید.

این هم مثل همان است. من فکر می‌کنم آن را در جهان مدرنمان داریم، ما معنویت را دور انداخته‌ایم. ما ارتباطمان را با آن راز بزرگ دور انداخته‌ایم. خیلی از مردم آن را از دست داده‌اند. حقیقتا به این دلیل که آن‌ها می‌خواهند همه‌ی چیزهای بدِ مذهب، مذهب سازمان‌یافته، سیاست‌های مذهب را دور بیندازند. آن‌ها سیاست‌های مذهب‌ را دوست ندارند، بنابراین همه‌چیز آن را دور می‌اندازند و آن ارتباط را با آن قدرت اسرارآمیز و شگفت‌انگیز از دست می‌دهند، که حتی علم نیز آن را تأیید می‌کند، آن یک راز است. شگفت‌انگیز است، شگفت‌انگیز.

چون ما آن ارتباط را از دست داده‌ایم، چون آن فهم را از دست داده‌ایم، چشم‌انداز را از دست داده‌ایم.‌ چشم‌انداز یعنی همانند یک هنر، یک نقطه‌نظر است و ما با چشم‌انداز می‌توانیم چگونگی مقایسه‌ی چیزها با چیزهای دیگر را ببینیم. ما به نوعی می‌توانیم این احساس را داشته باشیم که این یک چیز کوچک است، آن یک چیز بزرگ است.

زمانی که ما ارتباطمان را با راز عالی، بزرگ و عظیم از دست می‌دهیم، مجبور نیستید آن را خدا، تائو، بودا یا چنین چیزهایی بنامید، می‌توانید بگویید راز. حتی یک فیزیک‌دان نجومی آتئیست می‌ گوید این یک راز بزرگ است. چگونه همه‌ی این چیزها از "هیچ مطلق" به وجود آمد؟ این یک راز بزرگ است. و به دلایلی، این راز به ما قدرت می‌دهد، به ما چشم‌انداز می‌دهد.

وقتی این سطح عظیم و بزرگ را مورد ملاحضه قرار دهیم، به ما چشم‌انداز می‌دهد. ناگهان مشکلات کوچک جهان‌مان را کاملا متفاوت می‌بینیم. با رسانه، زمانی که بیش از حد تلویزیون می‌بینیم، اوضاع تغییر می‌کند. ناگهان چیزهای کوچک در ذهنمان بزرگ می‌شود.‌ کدام تیم قرار است برنده شود؟ یا کدام سیاستمدار را دوست داریم و کدام را دوست نداریم. همه‌ی این مشکلات کوچکی که آن‌ها دائما از طریق اخبار به ما نشان می‌دهند.

ما شروع به اندیشیدن می‌کنیم: "آن‌ها خیلی خیلی بزرگ هستند. این مشکلات… جهان وحشتناک است. خیلی بزرگ است." همه‌چیز می‌تواند بزرگ باشد. خیلی بزرگ چون ما چشم‌انداز نداریم. اما وقتی ذهنتان را به روی چیزی بزرگتر باز می‌کنید، این راز و رمزهای عالی و بزرگ، سپس ناگهان همه‌ی آن چیزهای داخل تلویزیون، اصلا بزرگ به نظر نمی‌آیند.

ناگهان می‌فهمید که حتی می‌توانید به آن‌ها بخندید. آن‌ها خیلی جزئی هستند. جزئی یعنی چیزی که خیلی کوچک و بی اهمیت است‌ همه‌ی آن چیزها در مقایسه با آن نیرو و رمز و راز عظیم که همه‌ی ما از آن می‌آییم خیلی جزئی است. همچنین مشکلات ذهنی مدرن ما، خوشحالی مدرن ما، ضعف مدرن ما، من فکر میکنم، با نبود هیبت در ارتباط است.

هیبت یک واژه‌ی مهم در انگلیسی است. یکی از واژه‌های محبوب من است. هیبت، به صورت آااا تلفظ می‌شود. هیبت چیست؟ هیبت یک احساس است. شاید قوی‌ترین احساسی است که داریم. هیبت آن احساسی است که زمان دیدن چیزی که در آن واحد عظیم، غول‌پیکر، زیبا و قدرتمند است، به ما دست می‌دهد. اکنون، به عنوان مثال، در یک مقیاس کوچک ممکن است به هیمالیا، بزگترین کوه جهان بروید.

شاید بخواهید به هیمالیا صعود کنید و به قله برسید و همه‌ی آن کوه‌های فوق‌العاده عظیم و آن زیبایی و آن اندازه و آن قدرت را می‌بینید و همه‌ی این‌ها به شما احساس هیبت می‌دهد. این احساس غرق شدگی است. و همانند یک درهم آمیختگی است. ترکیبی ار زیبایی، ترکیبی از قدرت، همچنین شامل تواضع هم می‌شود. تواضع، آنجا که ناگهان احساس کوچک بودن می‌کنید.

شما درون این زیبایی و قدرت عظیم، بزرگ و خارق‌العاده هستید. و ناگهان تا حدی احساس کوچک بودن می‌کنید. اما همزمان با ابهت، جالبی آن این است که احساس اتصال به آن چیز بزرگ و عظیم هم می‌کنید. پس، همزمان احساس ایمان و قدرت، تواضع با ایمان و قدرت، زیبایی، عظمت و روشن‌بینی می‌کنید. همه‌ی این‌ها با هم، هیبت است.

این احساس هیبت زمانی به من دست داد که به نپال رفتیم و به انتهای کوهنوردی‌امان رسیدیدم و آن حوزه‌ی کوهستانی بزرگ را با همه‌ی کوه‌های برف‌پوشیده در دوردست دیدیم. خیلی زیبا و خارق‌العاده و من درست هنگام نگاه کردن به آن، احساس هیبت کردم. مثل آن‌ بود که با آن ارتباط برقرار کنم، آن را درک کنم، این سیاره‌ی من است. من بخشی از آن هستم، از آن جدا نیستم. اما همزمان، احساس کوچک بودن در آن مکان عظیم، می‌کردم. خیلی زیبا بود، خیلی معرکه بود.

این احساس هیبت، شفابخش است. ما را شفا می‌دهد. بدون آن، پیش‌پا افتاده هستیم. کوچک و بی اهمیت می‌شویم، چون ما روی همه‌ی چیزهای کوچک و بی اهمیت تمرکز می‌کنیم. و ارتباطمان را با این چیزهای بزرگ، عظیم و قدرتمند فراموش می‌کنیم. بدون هیبت، خودپسند هم می‌شویم‌. خودپسند، یعنی خودبزرگ‌پنداری. "من خیلی بزرگ هستم، می‌دانید، مایه‌ی هیبت. درست است؟

اعتماد به نفس خوب است. لازم است به خودتان اعتماد داشته باشید. اما آن زمان که خود را برتر می‌پندارید، زمانی که می‌گویید "من بهتر از دیگران هستم. من خیلی عالی و بزرگ هستم". می‌دانید، این تکبر است. این عدم تواضع است.

همچنین می‌توانیم آن راه را در پیش بگیریم. اگر هیبت نداشته باشیم، به نوعی دچار خودپسندی می‌شویم، چون همه چیز پیرامون ما، به طور ناگهانی خیلی کوچک می‌شود و ما فکر می‌کنیم خیلی بزرگ هستیم چون به موفقیت‌های خودمان می‌نگریم، به یافته‌های خودمان می‌نگریم، و آن‌ها را خیلی بزرگ می‌پنداریم، چون بینش ما خیلی کوچک است.
اما وقتی دچار آن احساس هیبت می‌شوید، آن لحظه‌های هیبت، شما به آن لحظه‌ها در زندگی‌تان نیاز دارید. این برای همه‌ی اوقات نیست. اما شما به این لحظه‌ها نیاز دارید، می‌دانید، شاید حداقل سالی چند بار، جایی که ناگهان آن هیبت را تجربه می‌کنید، از یک طرف ترس و نگرانی‌‌تان از بین می‌رود، اما در آن واحد احساس تواضع می‌کنید.

متوجه می‌شوید، خب، من آنقدر بزرگ نیستم، این خارق‌العاده است. من آدم بدی نیستم اما، می‌دانید، آن به شما بینش می‌دهد. متوجه می‌شوید که چیز خیلی بزرگتری نسبت به شما و زندگی کوچکتان، وجود دارد. این قدرتِ هیبت است. من شما را ترغیب می‌کنم، هیبت شفابخش است. بسیاری از دردها و مشکلات را درمان می‌کند. وقتی این تجربه‌ی ناب از هیبت را داشته باشید، همانند این است که تمام چیزهای کوچک را شستشو می‌دهد. آن‌ها از بین می‌روند.

من این احساس هیبت را زمانی که در مخزن شناور، شناور بودم داشتم. در واقع، صادقانه بگویم، بارها این احساس هیبت را درون مخزن شناور، داشته‌ام. دوست دارم این عمل شناور بودن را انجام دهم. اکنون در ژاپن هستم پس نمی‌توانم آن را انجام دهم اما زمانی که به آمریکا برگردم، دوست دارم هر زمان که بتوانم شاید یک یا دو بار در هفته آن را انجام دهم. به این دلیل است که تعداد زیادی تجربه‌ی عالی از احساس هیبت، ارتباط با آن قدرت و راز را، در حین شناور بودن در مخزن، داشته‌ام.

من نمی‌دانم چرا مخزن این اثر را دارد اما این چیزی مربوط به … درواقع این مربوط می‌شود به اندیشه‌ی عمیقِ آرام کردن ذهن و این شما را به چیز خیلی خیلی خیلی بزرگتری متصل می‌کند. اما، این را می‌توانید در طبیعت نیز داشته باشید. بنابراین معمولا لازم است به درون حیات وحش بروید. اکنون برخی از افراد، اگه شخصی حساس هستید، ممکن است حتی هنگام قدم زدن در همسایگی‌اتان آن احساس هیبت را تجربه کنید، اگر خود را رها کنید کنید و ذهنتان را به فکر وا دارید.

اما من فکر می‌کنم برا اکثر مردم، بیشتر افراد پرمشغله، ما پریشان هستیم، رفتن به جایی فوق‌العاده زیبا، به‌غایت زیبا. می‌دانید، رفتن به جایی مانند پاتاگونیا یا بالا رفتن از آلاسکا یا هیمالیا، آن کوه‌های عظیم می‌توانند آن احساس را به وجود بیاورند. برای بعضی از مردم، رفتن به دریای آزاد نیز می‌تواند آن احساس را ایجاد کند. چون آن احساس عظمت هنگام بودن روی اقیانوس نیز وجود دارد. مخصوصا اگر در یک قایق کوچک باشید، واقعا آن را احساس می‌کنید. وقتی داخل یک قایق کوچک هستید، وسعت، عظمت و قدرت اقیانوس را احساس می‌کنید.

من گاهی هنگام کایت‌سواری دچار این احساس می‌شوم. روی اقیانوس هستم درحالی که باد قدرتمند بر کایتم می‌وزد. من آنجا تنها هستم. و می‌توانم قدرت باد را احساس کنم. می‌توانم قدرت اقیانوس را احساس کنم و دوباره به آن حس هیبت، آن زیبایی دست پیدا می‌کنم، با نگریستن به جزیره، خارق‌العاده است. این یک چیز شفابخش است.

ما آن را از دست می‌دهیم. هیچوقت آن را از تلویزیون به دست نمی‌آورید. هیچوقت آن را از کتاب به دست نمی‌آورید. باید بیرون بزنید، بروید به درون جهان و آن را ببینید. آن احساس هیبت را از آن عظمت و بزرگی، از آن راز، از آن زیبایی، کسب می‌کنید. این همان است که به شما آن احساس هیبت را خواهد داد.

بنابراین این ماه شما را ترغیب می‌کنم که به جستحوی تجربه‌ی هیبت بروید. می‌توانید از طریق مراقبه و دعا آن را انجام دهید. می‌توانید با رفتن به یک مکان زیبا، طبیعی و بزرگ و وسیع آن را انجام دهید. پیشنهاد می‌کنم به جایی وحشی بروید، سرزمینی رام نشده، صحرای واقعی. جایی که بتوانید قدرت، وسعت و عظمت طبیعت را احساس کنید.

حتی می‌توانید با اندیشیدن به این تجربه‌های خیالی مانند … درمورد عالم، تفکر درمورد انفجار بزرگ و همه چیز، بیلیون‌ها بیلیون کهکشان و ستاره که همه از یک چیز به وجود آمده‌اند و از قبل چه بوده‌اند؟ فقط به آن فکر کنید. چه چیزی پیش از آن وجود داشته است؟ چرا همه‌ی این‌ها از "هیچی" به وجود آمد؟ چه نوع "هیچی" به همه چیز زندگی می‌بخشد؟

فکر کنید فقط … به این راز فکر کنید، قرار نیست به یک پاسخ مستقیم برسید، به شما قول می‌دهم. این یک راز بزرگ است، این است که آن را اینقدر قدرتمند می‌سازد. اما در زندگی هم بسیاری از اوقات ما سعی می‌کنیم از چیزهای نامعلوم فرار کنیم. سعی می‌کنیم از راز و رمزها فرار کنیم. اما آن راز و رمزهای بزرگ آن چیزی است که باعث می‌شود ما، بیش از همه، انسان و زنده باشیم و به ما آن احساس هیبت را می‌دهد. اینچنین تجربه‌ی شفابخشی است.

این ماه به جستجوی هیبت بپردازید. همانند یک تکلیف درسی عجیب می‌ماند، اما همین است. این ماه در جستجوی آن باشید. در مورد آن به من بگویید. می‌بینمتان. فعلا خدا نگهدار.

==================
این تاپیک مربوط به درس« درسنامه اصلی » در نرم‌افزار «زبانشناس» است.
دوره: « برنامه ی VIP آقای ای جی هوگ » فصل: « شناور در فکری عمیق »

16 پسندیده

خیلی ممنونم از ترجمه ی بسیار عالی و دقیق شما. دارم میخونمش جالبه. اما همینجا یک نکته نظرم رو جلب کرد

من فیزیک بلد نیستم اما تا جایی که میدونم دانشمندان میگن برای اینکه انفجار بزرگ رخ بده بایستی قوانین فیزیکی از قبلش هم اونجا باشه. فیزیکدان های تالار لطفا شفافسازی بفرمایید :grin:

جمله رو متوجه نمیشم فکر کنم غلط نگارشی داره. :relaxed:

به عنوان شخصی که تعدادی از کوه‌های ایران رو رفتم این احساس رو تایید میکنم. کوه با اون همه عظمتش البته تواضع هم داره. یعنی اجازه میده ما آدمهای کوچیک روش قدم بذاریم. هم از لحاظ فیزیکی کوچیکتر هستیم هم از لحاظ سنی. یعنی اون کوه شاید میلیون ها سال اونجا به همون شکل بوده و گذر آدمهای کوچیکی مثل ما رو دیده و هنوزم خاضعانه داره اجازه میده ما این کار رو بکنیم. تصورش برام خیلی جالبه :slight_smile:

این عبارت هم سرچ کردم چیز جالبی هست . یعنی float tank . یه همچین چیزیه که میرید داخلش و ظاهرا عایق صدا هم هست. سکوت محض

تو ایران نداریم؟ :thinking: تجربه ی جالبی باید باشه. مخصوصا که ای جی با این آب و تاب تعریف کرده

9 پسندیده

خواهش میکنم. لطف دارید :pray:

منم بلد نیستم. فقط دو تا چیز بلدم یکی ترجمه، یکی هم اینکه هرچیزی دلیلی و توضیحی داره.

بله اشتباه نگارشیه. درون این … هستید :grimacing:

دقیقا همینطوره

یعنی ای جی با این تجربیاتش من یکی رو عقده‌ای کرده :rofl:

3 پسندیده

احسنت به شما
خسته نباشید عرض میکنم بابت زحمت ترجمه ی این دروس جالب و کاربردی

2 پسندیده

خواهش میکنم آقا مصطفی :pray:
فک کنم تو همین درس دو پنچر بشم از بس که درساش طولانیه :sweat_smile:

2 پسندیده

سلام پری جان خسته نباشی :sparkling_heart::clap::clap::clap::clap:

2 پسندیده

سلام. مرسی عزیزم :blossom:

2 پسندیده

احسنت پری خانوم
تبریک میگم بابت این پشتکار و دقت :pray::clap:

2 پسندیده

خیلی ممنون آقا فرزاد :blossom:

2 پسندیده

خسته نباشید پری خانوم.

من این درس رو روز اولی که به اپ اضافه شد مطالعه کردم و واقعا درباره موضوعی عمیق صحبت میکنه. چیزی فراتر از ما.

واسه همین این درس خیلی منو به فکر فرو برد و به مدیتیشن علاقه مند شدم. اینکه یه گوشه بشینید و ذهنتون رو خالی کنید از همه چی و سعی کنید با خودتون باشید و فکر کنید که دقیقا چرا من تو این دنیام و هدف از خلق من چی بوده و برعکس هدف من از اینجا بودن چیه؟

درس واقعاً خوبیه و ازتون ممنونم که اینو ترجمه کردید. پاینده و سرزنده باشید همیشه :tulip::tulip::tulip:

بعید میدونم باشه. چون کسی به این چیزا نمیپردازه به اون صورت.

از سمت دیگه دیدگاه خوبی نسبت به این ابزار داخل کشور نیس (این ابزار هم یک نوع مدیتیشن هست) و کسی هم اینارو نمیشناسه.

واسه همین بعیده کسی روش سرمایه گذاری کنه.

بیشتر از این دستگاههای آرایشی موجوده که میرید توش میخوابید سیاه میشید میاید بیرون. تهشم کسی که اون توش بوده فکر میکنه خیلی خوشگل شده.

1 پسندیده

ممنون بابت زحمتی که کشیدید …چرا به درس اضافش نمیکنید

1 پسندیده

خواهش میکنم آقا کامبیز. درس‌های ای جی واقعا همشون جالبن و لازمه ترجمه بشن. برا کسایی هم که انگلیسی نمی‌خونن یه نوع انگیزه میشه برا یادگیری زبان.

:sweat_smile:
دستگاه سولاریوم منظورتونه :grimacing:
هر چیزی که مربوط به آرایش باشه در کسری از تایم وارد کشور میشه.

3 پسندیده

خواهش میکنم :blossom:
اضافه کردم.
باید تایید بشه فک کنم ۲۴ ساعت طول بکشه

2 پسندیده

نمیدونم والا. فک کنم همونه. والا ما سولاریوممون مهتابی اتاقه :joy::joy::joy::joy:

4 پسندیده

سلام پری خانم
مثل ترجمه درس اول این یکی ترجمه هم بی نقص و عالی بود :clap::clap:
واقعا ممنونم ازتون :rose::rose:

2 پسندیده

خواهش میکنم خانم دوستی عزیز
نظر لطفتونه :blossom:

2 پسندیده

عالی بود و آموزنده و به فکر فرو برنده

خسته نباشید، گرچه با توجه به روحیه تون، قطعا سراسر لذت و انگیزش و تفریح بوده.

انصافا هر بدبختی و فلاکتی که توی دنیا به بار میاد، مسببش سیاستمداران قلدر معابی هستن که معنویت و انسانیت رو فدای اهداف خودخواهانه و کور و کثیفشون کردن

یعنی فقط کاش میشد دنیا رو حتی برای یک مدت کوتاه، بدون سیاست، بغل کرد.

5 پسندیده

مرسی. خوشحالم که پسندیدین

اصلا یادم رفته بود اینو در دست ترجمه داشتم. :sweat_smile:
خیلی با تاخیر ارائه شد. درس‌های ای جی واقعا لذت‌بخشن فقط این پکیج درساش کمی طولانیه و جملاتش بریده و بریده و عشقی اداش میکنه :rofl: کمی ترتیب دادن مطالب سخته.

ما یک مشت بازیچه‌ی سیاستمدارا هستیم و زندگیمونو کامل به باد دادن

2 پسندیده

ببخشید من چنتا غلط نگارشی و املاییشو تصحیح کردم. شما هم که زحمت کشیدید لطفا یه دور دیگه بخونید غلطاش برطرف بشه بعد دوباره ارسال کنین. ممنون میشم

2 پسندیده

چشم. مرور میکنم دوباره میفرستم

1 پسندیده