Hey guys!
به خونۀ من خوش اومدین ^______^
خواستم واسه دست گرمی یه ویس بذارم که ترسم بریزه، … ترسم انقـد ریخت که نزدیکه آبرومم بریزه① !
ویسِ شماره یک / دیباچه:
شیفتۀ این قورباغۀ ژاپنی و غمش شدم! تمام طول فصلو دمخورِ باتلاق بوده بیچاره! انداختمش بین گلای مردابی، … یه گُلم گذاشتم توو دستش که بهار بشه توو دلش!
زیادی قشنگه غمش … خنده دار نیست؟
پی نوشت①: گمونم واسه اولین ویس زیادی هایپره! به بزرگیِ خودتون می بخشین!
پی نوشت ②: مشتاقانه منتظر شنیدن نظراتون هستم، که سخت بهشون نیازمندم!
پی نوشت تر: با تشکر از دوستای خوبِ جدیدم، که هرکدوم به نحوی بهم انگیزه دادن که استارت این کارو بزنم: @afarkhani @fdoosti @mitra9 @a.bayani @farokhvand @ala @pari
==================
این تاپیک مربوط به درس« داستان انگلیسی شب دوازدهم » در نرمافزار «زبانشناس» است.
دوره: « داستان های بچه گانه » فصل: « بسته ی اول »