دوستای خوبم سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه و این چند روزی رو که از سال نو میگذره رو حسابی پربار جلو برده باشین. امروز میخوام داخل این مقاله نکاتی که از کتاب switch یاد گرفتم رو باهاتون به اشتراک بزارم. با توجه به حجم این کتاب نکات گفته شده هم ی مقدار زیاده پس لطفا صبورانه با من همراه بشین…
راهنما:
مقدمه: 00:00- 03
تعابیر فیل و فیل سوار: 5:00-3:00
آیا داشتن احساس بده؟ 5:00:
مسیر چه نقشی در تغییر داره: 6:45
چرا تغییر در نظر مردم سخته: 10:45
نقطه ضعف فیل و فیل سوار چیه؟:11:45
چطور کلید تغییر رو بزنیم؟: 13:15
کارت پستال مقصد چیه؟: 17:45
تغییر واقعی مربوط به احساسه: 22:15
همه ما در ارزیابی خود افتضاح عمل میکنیم!: 23:15
راه حل انگیزه دادن به خودمون چیه: 25:15
نقش مربی چیه: 27:31
چرا شکست تلخه: 28:45
چطور مسیر رو شکل بدیم:33:01
اهمیت فهرست نویسی: 35:31
ترک اعتیاد به موبایل: 38:01
فایل pdfکتاب جهت دانلود:
SWITCH How to Change Things When Change is Hard by Chip Heath & Dan Heath.pdf (1.5 مگابایت)
کتاب سوئیچ یا کلید را بزن نوشته دو تا برادر به اسم چیپ و دن هیث هستش. این کتاب در مورد اینکه چه جوری با مصلحت اندیشی اوضاع را به نفع خودمون یا اطرافیانمون تغییر بدیم. مخاطب این کتاب افرادی هستند که دوست دارند به نحوی زندگی خودشون یا زندگی افرادی رو که داخل تیمشون هستن رو تغییر بدن .
این مقاله به ما کمک میکنه تا بتونیم اوضاع را به بهترین شکل ممکن تغییر بدیم یکی از نقاط مثبت این کتاب اینکه اومده تغییر رو در همه سطوح بررسی کرده هم صورت فردی هم سطح سازمانی و درسطح اجتماعی و… و برای هر کدومشون یه مثال آورده که این مثال ها به جذب مطلب خیلی خیلی کمک می کنه .
تو این کتاب بحث می شه که تغییرات افراد موفق از الگوهای مشترکی پیروی میکنن و همشون به رهبری نیاز دارن که سه تا کار را به صورت همزمان انجام بده. قبل از اینکه به بررسی این سه کار بپردازم با اولین مثال کتاب شروع میکنم که در اون الگوی رفتاری یک فرد معتاد را مورد بررسی قرار داده که این فرد تصمیم میگیره ترک کنه به کانون بازپروری فرستاده میشه ولی وقتی که اونجا رو ترک میکنه و به جای اولش برمیگرده دوباره همون رفتار رو تکرار میکند از همین مثال میشه به این نتیجه رسید که برای اینکه رفتار یک فرد عوض بشه باید علاوه بر محیط به قلب و ذهن هم اثر گذاشت مشکل اینکه اغلب این دو مورد سرسختانه با هم مخالفت می کنند. مثال بعدی که برای خود منم جالب بود در مورد اختراع ی ساعت شماطه دار کو کیه.که این ساعت وقتی زنگ میخورد شروع به حرکت کردن کف اتاق میکرد تا فرد بیدار بشه و بگیره و خاموشش کنه. وقتی ساعت اختراع شد ۳۵ هزار تا ش به قیمت ۵۰ دلار فروخته شد و این برای محققا جالب اومد. طی بررسی که انجام دادن مشخص شد که افراد چه اندازه دنبال تغییر کردن هستند. نتیجه بررسی خیلی ترسناک بود چرا؟
چون به این نتیجه رسیدن که ما همه به صورت بنیادی دچار اسکیزوفرنی هستیم که خیلی ترسناکه. در واقع نشون داده شد که مغز تنها یک ذهنیت نداره بلکه دارای دو تا سامانه مستقله که به طور همزمان کار میکنه. یک بخش که نیمه احساسی ماست و درد و لذت رو تجربه می کنه و بخشیه که باعث میشه که ما تا ساعت زنگ میخوره خاموشش کنیم و دوباره سر بخوریم زیر پتو. و یه بخشش میشه نیمه منطقی که سامانه متفکر و خودآگاه ماست واراده و تحلیل و آینده نگری رو در اختیار داره وهمون بخشیه که دلش میخاد ما صبا زود از خواب بیدار بشیم و ورزش کنیم وکتاب بخونیم و…
جاناتان هاید استاد دانشگاه ویرجینیا داخل کتاب خودش که اسمش فرضیه های خوشبختیه از دوتا تعبیر فیل و فیل سوار برای نشان دادن این دوتا سامانه مستقل استفاده میکرد. فیل سوار بخش منطقی و فیل بخش احساسی وجود رو تشکیل میده.
به نظر میرسه که فیل سواری(منطق) که پشت فیل (احساس) نشسته و افسارفیل به دست داره رهبر باشه ولی تسلط فیل سوار خیلی خیلی ناپایداره چون اگه ما بخوایم از نظر جثه مقایسه کنیم متوجه میشیم که فیل سوار در مقایسه با فیل جثه کوچیکی داره و هرموقع فیل 6 تنی بخواد نافرمانی کنه به راحتی میتونه فیل سواررو زمین بزنه و نتیجه رو به نفع خودش تموم کنه!
پس اینجا ی مسئله اساسی پیش میاد، اگه فیل سوار و فیل با هم به توافق نرسند این فیل سوار که با زنده میشه. یعنی در مقابله احساس و منطق معمولاً احساسه که برنده میشه و حسرت زیادی برای منطق به همراه میاره.
خیلی از ما با این شرایط آشنا هستیم چون خیلی وقتا پیش میاد که ما تصمیم به تغییرات مهمی میگیریم ولی انجامش نمیدیم. مثلاً تصمیم میگیریم صبح زودتر از خواب بیدار بشیم ولی خوابمون میاد و دوباره میخوابیم. یا تصمیم میگیریم زبان بخونیم ولی انجامش نمیدیم یا تصمیم میگیریم به باشگاه بریم ولی ترکش میکنیم. خواسته فیل که همان نیمه احساسی باشه روشنه، تنبل و بی حوصلست، می خواد سریعا به پاداش برسه متاسفانه باید بگم که اغلب اوقات که تلاش برای تغییر شکست میخوره مقصر فیله چون تغییراتی که ما میخواهیم مستلزم فداکاری نیمه احساسی ماست اینکه فیل باید ی مدت از لذت های کوتاه مدت چشمپوشی کنه تا فرد به هدفش برسه. برای همینه که تغییرات اکثراً به شکست می خورند چون فیل سوار نمی تونه برای مدت طولانی فیل رو داخل مسیر نگه داره تا به مقصد برسه.
تا الان همه تقصیر افتاد گردن فیل بیچاره!
ولی آیا احساس بده؟؟
باید بگم که فیل همیشه آدم بده ماجرا نیست. احساس جولانگاه فیله چیزهایی مثل عشق همدردی وفاداری اینها همه در حوزه مسئولیت های فیله. همیناست که به شما کمک میکنه جایی که داره حقتون ضایع میشه بلند شید و برای حقتون بجنگید یا مادری که برای دفاع از فرزندش سریع ی عکس العمل نشون میده و از بچه هاش محافظت میکنه این کار ور با نیمه احساسی وجودش انجام میده. مهمتر اینکه همینکه فکر یه تغییر هستیم فیل کسیه که کارها را به انجام میرسونه.ما برای رسیدن به هدف هر چقدر این هدف احمقانه باشه به انرژی و غریزه فیل نیاز داریم.
بخش منطقی وجود همواره مردده و تمایل داره که بیش از حد تجزیه و تحلیل انجام بده بیش از حد فکر کنه. ما تجربه کردیم که برای انجام مثلاً یک پروژه ماه ها بهش فکر کردیم ولی هنوز که هنوزه دست به هیچ عملی نزدیم. مثلا میخوایم زبان بخونیم ماهها داریم منابع را جمع می کنیم تصمیم می گیریم کلاس های مختلف بریم تصمیم می گیریم که مثلا آنلاین درس بخونید ولی این مورد ماهها طول میکشه و بعد مدتها به این نتیجه میرسیم که مثلاً میخواستیم پارسال یه کاری رو شروع کنیم ولی هنوزم که هنوزه انجام ندادیم.
اگه میخوای چیزی رو تغییر بدین باید به هر دو نیمه وجود توجه داشته باشید فیل سوار برنامه ریزی میکنه و مسیر رو شناسایی میکنه فیل انرژی لازم برای این مسیر رو بهش میده اگه تنها به نیمه احساسی و همون فیل توجه کنید احساس ِبدون جهت یابیه و اگه تنها به فیل سوار توجه کنید که بخش منطقیِ، مسیر بدون انگیزه می مونه برای همین توجه به هر کدوم از اینها به صورت جدا باعث میشه که اون تغییری که مد نظرتونه به شکست بخوره …
خب ، بریم سراغ عامل مهم بعدی که مسیره وقتی فیل و فیل سوار سر مسیر به توافق نمیرسند چه اتفاقی میافته؟
فیل سوار برای مدتی افسار فیل و محکم می چسبه و فیل را به اطاعت وادار میکنه مثلا شما کنکور دارین یا میخوان توی آزمون شرکت کنید برای مدتی باید از همه خوشی های کوتاه و موقت تون بگذرید تا به هدفتون برسید.
هر وقت که دارین از ارادتون استفاده میکنید در واقع دارید همین کار رو انجام میدین ولی مسئله اینجاست که فیل سوار نمی تونه تا ابد این کار را انجام بده و بالاخره خسته میشه و مجبوره از احساس یا همون فیلش اطاعت کنه مثال بارز دانشجوها هستند ؛ اونایی که برای کنکور یه مدت زیادی تلاش میکنند و دانشگاه قبول میشن ولی داخل دانشگاه عملکرد بشدت ضعیفی دارند چون یه مدت طولانی منطقشون اون احساس را تحت کنترل گرفته و بعد از اون دیگه نمیتونه کاری انجام بده و مجبور که طبق نظر فیل یا همون احساس جلو بره برای همینه که افت عملکردی شدید را داخل ی سری از دانشجوها می بینیم.
یه مثال خیلی جالب کتاب آورده که براتون میگم. از ی سری دانشجو درخواست شد که چند ساعت چیزی نخورن بعد اون ها رو به ی اتاق بردند که داخل اتاق ی ظرف یسکویت داغ تازه و داخل یه ظرف تربچه ریخته بودند . اینها را دو گروه کردن به گروه اول گفتند که باید تربچه رو بخورن و به بیسکوییت ها دست نزنن که تو این حالت باید از نیروی اراده شون استفاده میکردند و به گروه بعدی گفتن که بیسکوییت بخورن. هر دو گروه دقیقا کاری که بهشون گفته بودن رو انجام دادن، بعد یک گروه دیگه از محققان وارد همون اتاق شدن و از دانشجویان خواستن که یه سری پازل را حل کند این پازل ها ی سری معمای حل نشدنی بودن و هدف محققان این بود که بدونن این دانشجوها تا چه زمانی عمل حل کردن معما را انجام میدهند. این کار خیلی سخت و بی نتیجه بود.نتیجه ای که از این تحقیق گرفتن خیلی جالب بود اون دانشجوهایی که تربچه خورده بودن بعد از 8 دقیقه و گروهی که بیسکوییت خورده بودن بعد از 19 دیقه دست کشیده بودند.
علت چی بود؟
چون تربچه خور ها تسلط به خودشان رو از دست داده بودن. از این کار نتیجه گرفتن که تسلط بر خود یه منبع تحلیل روند است و کاهش پیدا میکنه. وقتی فیل چیزی رو که میخواست اتفاق نیفتاد شروع کرد به غر زدن و شکایت کردن که چقدر سخته و اصلاً مفرح نیست و … وچون فیل سوار نیروی کافی برای گرفتن افساررو نداشت مجبور شد بازی رو ترک کنه .اونهایی که بیسکوییت خورده بودند چون همون اول فیلشون به نتیجه ای که دوست داشته بود رسیده بود جلو اومد و عملکرد بهتری نشون داد.
خیلی از کارهایی که ما طی روز انجام میدیم به نظر نمیرسه که تحت نظارت خاصی باشن مثل رانندگی کردن با خیال راحت، چای خوردن، دوش گرفتن و… این رفتارای خودکارچیزای خوبیه چون رفتار تحت نظارت انرژی ما را تحلیل می بره و ما برای تسلط به خودمون موقعیت های مهم میسوزونیم. مثلا زمانی که باید حفظ ظاهر کنیم احساسات درونی رو بروز ندیم یا مثلاً با ترس هایی که داریم و ترس های دائمی مون روبرو نشیم.
https://blackbriefcase.co/wp-content/uploads/2018/03/powerful-daily-routine.001.jpeg
برای تغییر این موضوع خیلی اهمیت داره معمولاً مردم وقتی تصمیم به تغییر میگیرند این کار رو با ناشیگری انجام میدن. مثلاً میان یک لیست بلندبالا از کارهایی که باید انجام بدن و تو ذهنشون هست را مینویسن و از فرداش هم تصمیم میگیرن که انجامشون بدم که این یک کار کاملاً هیجانیه. در صورتی که تغییر ی رویه هست که به نظارت فیل سوار یا همون خود آگاه هم نیاز داره و هر چه تغییر بزرگ تر باشه تسلطی که نیازه بیشتر میشه و در نتیجه خسته شدن هم سریع اتفاق میوفته و در این حالت نیروهای ذهنی برای فکر خلاقانه، تمرکز واسه مهار رفتارهای غیر ارادی کمتر و کمتر میشه و در نتیجه همین این نیرو های ذهنی که نیاز دارند که تغییرات بزرگ رو باهاش انجام بدن کم کم و کمتر میشه.
اینکه اغلب مردم میگن تغییر سخته به خاطر تنبلی یا مقاومت اوناست و انجام ندادن کار و به تعویق انداختن کارها نه تنها هیچ انرژی به ما نمیده بلکه رفته ما رو خسته خسته تر می کند. اکثر ماها همیشه عکس این قضیه رو فکر میکنیم. میگیم اول اطلاعاتمو بالا ببرم، اول ابزار لازمو بگیرم اول فلان دوره رو برم و دست آخر با اینکه کاری انجام نمیدیم ولی آخر روز خسته و درمانده میشیم.
پس تا الان به این نتیجه رسیدیم که اگه بخوایم رفتاری رو تغییر بدین باید علاوه بر منطق به احساس هم توجه کرد و اون ها رو در یک مسیر صحیح هم سو کرد. اغلب چیزی که مقاومت به نظر میرسه فقدان روشنی و شفافیت موضوعه
فرض کنید میخواین مردم به تغذیه سالم تشویق کنید. در این مورد باید مسیر جدیدی که معرفی میکنید به روشنی توصیف بشه مثلا اینکه چه غذایی بخورن چه غذایی نخوردن ، صبحانه را تغییر بدهند یا نهار شون رو و یا شام رو . صرفا گفتن تغذیه سالم در پیش بگیرید هیچ کمکی به مردم نمیکنه. روشن کردن مسیر باعث میشه یک چارچوب ایجاد بشه که تغییر رو آسون تر کنه. فیل سوار بخش متفکر و برنامه ریزه و میتونه برای آینده طرح ریزی کنه نقطه ضعف بزرگی هم داره این که خیلی زود دچار سردرگمی میشه و همیشه دوست داره اوضاع را بدتر از حالت عادی نشون بده و تقریباً توجه بیشتر به مشکلات و نقاط ضعف.
خیلی وقتا شده که مثلا شما مخاطب به فردی باشیم که شکست عشقی خورده و ببینید یک ساعت یا دو ساعت تمام از این انرژی منفی هایی که توی رابطه داشته رو میگه ولی هیچ چیز در مورد این نقاط مثبتی که رابطه براش داشته رو نگه. خیلی از مشکلات با تجزیه و تحلیل حل میشه ولی جاهایی که تغییر نیازه تحلیل بیش از اندازه میتونه تلاش رو کم کنه جوری که باعث ایجاد فلج تصمیم بشه . اینجا نقاط روشن خیلی خیلی مهمه.
هر مشکلی استثنائاتی داره که با تمرکز روی اونها می تونه ما رو به راه حل هایی برسونه که احتمال زیاد موثر واقع میشن. این نقاط روشن مسیر فیل سوار را روشن می کنه و به فیل انگیزه کافی میده. حتی خطاکار ترین فرد همین نقطه روشن تو زندگیش داره. شاید این موضوع رو شنیده باشین که حتی یه ساعت خراب هم روزی دو بار زمان رو درست نشون میده!
اگه پیدا کردن نقاط روشن خودتون سخته و میخواهید مهارتی رو در خودتون تقویت کنید اون مهارت رو در افرادی که به این مهارت مسلط شدن جستجو کنید. مثلا در مورد یادگیری زبان میتونید یه فردی را پیدا کنید که الگوی شما باشه و بتونید ازش تقلید کنید.
چطور کلید تغییر رو بزنیم؟
نکته ای که باید بهش دقت کنید اینه که مشکلات بزرگ به ندرت توسط راه حل های بزرگ حل بشن و اغلب توسط سلسله ای از راه حل های کوچیک طی هفته ها، ماهها یا سال ها انجام می شه به خاطر همین عدم تناسب فیل سوار باهاش مقابله میکند چون وقتی در حال بررسی یه مشکله به دنبال یه راه حلی می گرده که با اندازه مشکل تناسب داشته باشد مثلاً اگه حفره مثلاً ۶۰ سانتیمتری پیدا کنه می خواد دقیقاً با ی میخ 60 سانتیمتری پرش کنه در حالی که این مدل ذهنی کاملا اشتباهه.
چیزی که اینجا باید از خودتون بپرسید اینه که تا الان چه راه حلی مناسب واقع شده. این خیلی ساده است ولی اغلب مردم از خودشون می پرسند چه اشتباهی ازشون سرزده و چطور میتونن این مشکل را برطرف کنن. این تمرکز منفی فقط محدود به احساسات ما نیست. ما داخل تمام جنبه های زندگی به منفی تمرکز داریم گروهی از روانشناسان به بررسی دویست مقاله علمی که روی دامنه وسیعی از رفتارها و ادراک های انسان انجام شده بود به این نتیجه رسیدند که بد قوی تر از خوب است .
یکی از این تحقیقات این بود که چند تا عکس رو به مردم نشان دادند و متوجه شدن عکسی که وقایع بدتر داره برای طولانی تر مشاهده میشه،
تحقیق دوم این بود که شایعات بد بیشتر از شایعات خوب داخل ذهن میمونه و اعتماد به شایعه بد بیشتره،
تحقیق سوم این بود که مردم به صورت غیر ارادی رویدادهای منفی را بیشتر از رویدادهای مثبت ذکر میکند.
شاید این مثال ها بهتون کمک کنه که به این نتیجه برسید که شبکه های اجتماعی و اخبار منفی تا چه اندازه ای روی حال و آینده شما اثر داره و چقدر نامحسوس کنترل زندگیتون رو دست گرفته.
وقتی فیل سوار یا بخش منطقی وجود میبینه که اوضاع داره خوب پیش میره زیاد بهش توجه نمیکنه ولی کافیه که اوضاع یکم از اون مدار خارج بشه اون لحظست که فیل سوار وارد میدون میشه و ناله کردن رو شروع میکنه. مثلاً تا وقتی که سالمیم اصلا به این فکر نمیکنیم که همه ی اعضا و جوارحمون دارن کارشون را به نحو احسن انجام میدن ولی فقط کافیه یه قسمت از بدن ما درد بگیره…
میتونید تصور کنید که اگه فیل سوار جهت گیری مثبتی داشت چه اتفاقی میافتاد ؟
مثلا با هر بار کلید برق روشن خاموش می کردیم و سپاس و شکر گزاری را تجربه می کردیم. هر بار از خواب بیدار می شدیم سپاسگزاری و شادی می کردیم که دوباره سالمیم و دوباره به ما یه فرصت دیگه داده شده…
پس برای اینکه تغییر رخ بده باید فیل سوار راهنمایی کنید.
چه جوری میشه فیل سوار راهنمایی کرد؟
باید حرکات مهم رو بنویسید ( اهمیت نوشتن)
به خاطر داشته باشید که تعداد گزینه های پیش روی فیل سوارهر چقدر بیشتر باشند فلج تصمیم گیری بیشتر میشه چون زیادی با افکار گیج و مردد میشه. با حفظ وضعیت موجود که تو انگلیسی بهش satatis co گفته میشه احساس راحتی به انسان دست می ده چون انتخابی نداره ولی چون تغییر انتخابهای تازهای را پیش رومون قرار میده تردید ایجاد میشه.
البته تنها گزینه نیست که فلج تصمیم ایجاد میکند گاهی آگاه نبودن از گزینههای موجود هم میتونه باعث ایجاد ابهام بشه. ابهام واسه فیل سوار خسته کننده است چون فیل سوار افسار فیل و محکم چسبیده و میخواهد و به مسیر تازه هدایتش کنه اما وقتی جاده نامشخص باشه فیل کماکان تمایل داره مسیر قبلی و قدیمی رو ادامه بده همین فلج تصمیم باعث نابودی تغییر میشه پس اینجاست که بینش داشتن ضرورت پیدا میکنه. تغییر در سطح تصمیم و رفتارهای شخصی شروع میشه .
آیا باید همه چیز را نوشت؟
نه نیاز به نوشتن همه چیز نیست شما باید همون حرکات مهمی که اهمیت دارند را بنویسید مثلا اگه قراره ی رژیم غذایی بگیریم کافی بنویسیم که چه غذاهایی باید بخوریم و چه غذاهایی را نباید بخوریم یعنی به حرکتهای مهم تمرکز کنیم.
به مقصد اشاره کنید:
شما باید وقتی مسیر را مشخص کردید به مقصد هم اشاره کنید تا اینجا اهمیت نقاط روشن مشخص شد ولی همچنان این سوال بدون پاسخ موند که در پایان به چه چیزی میخواهیم برسیم. یعنی باید یک نقطه روشن داخل مقصد تعریف کنید. اسم این نقطه رو میتونید بزارید کارت پستال مقصد، یعنی تصویر زنده از آینده نزدیکه احتمال افتادنش وجود دارد . این کار فوق العاده الهام بخشه چون بر احساستون اثر میزاره .درسته که اهداف دقیق قابل اندازه گیری و عملی به احساس پر و بال می دهند ولی نمی توانند احساس را تولید کنند ولی کارت پستال مقصد با یه تیر دو نشون می زنه هم به فیل سوار نشون میده که باید کجا بره و هم برای فیل الهام بخشه.
https://www.4over4.com/assets/groups/1/sym/xCustom,P20Postcards.jpg.pagespeed.ic.DAQyNmvs8z.jpg
2- به فیل انگیزه بدهید:
حالا که راهبردمون در مقابل بخش منطقی وجودمون مشخص شد نوبت میرسه به فیل گرامی!
ما باید به فیل باید انگیزه بدهیم. تصور کنید تغییر که ما دنبالش بودیم کاهش وزنه و ما داخل کارت پستال مقصد ما ازخودمون تصویر خوش هیکل تصور کردیم چند روز بعد موقعی که گشنمون میشه به این نتیجه میرسیم که الان گرسنه و میریم سراغ مثلا چیپس! چیزی که فیل میخواد یک چیپسه و فیل سوار هم چاره ای جز اطاعت نداره، برای پیمان شکنی چیکار میکنین ؟ دلیل تراشی میکنید.مثلا میگید من که نمیخوام خودمو بکشم، تازه من سالادم میخورم حالا با یه ذره چیپس مشکلی پیش نمیاد و به خاطر همین خودمون رو از ته قلب متقاعد می کنیم که این چیپس بخوریم و فکر میکنیم که مثلا الان داریم سالم تر هم زندگی می کنیم پس هدف سالم تر بودم خیلی دقیق نیست این ابهام جایی برای جولان دادن فیل که همون غرایز انسانی فراهم می کنه پس باید عامل ابهام را از حرفتون بردارید و هدف هاتون کاملاً مشخص باشه و این باعث میشه وقتی لغزش دارید براتون مفید باشه. ولی انتخاب همچین هدف هایی ی جور انتخاب سیاه یا سفیده و ما خیلی خوب میدونیم که این اهداف رفتارهایی هستند که به هیچ وجه الهامبخش نیستند و ۱۰۰% محدود کننده اند .این سوال پیش میاد که میشه یه هدف سیاه سفید که مخالف دلیل تراشی هم هست داشت و آن را با نیروی احساس یا یک کارت پستال مقصد ترکیب کرد ؟
لازمه بدونید که شما همیشه به هدفی که تا این حد انعطاف ناپذیر هم نیاز ندارید اگر اهدافتون دراز مدتتون رو به اهداف کوتاه مدت تبدیل کنید.
وقتی که ابتدای کار به سر می برید نگران وسط کار نباشید چون وقتی وسط کار برسیم این وسط تغییر میکنه تنها به دنبال شروعی قدرتمند و پایانی قدرتمند باشید و فقط و فقط حرکت کنید. چیزی که فیل نیاز داره بازی و تفریحه پس شما باید مسیرتون رو به ی بازی خیلی خیلی ساده تبدیل کنید ووقتی مسیرتون روشن بشه موقع بررسی به یقین چیزهایی پیدا میکنید که به نفع شما عمل میکنه. از بابت شکست خوردن نگران نباشید از موفقیتها تقلید کنید. در این حال باید بتونید احساس رو پیدا کنید. ویژگی افراد موفق اینه که افراد راهکارهایی پیدا میکند تا به دیگران کمک کند و راهحلهایی را پیدا میکند که نه فقط به فکر بر احساسشون هم اثر میزاره بیشتر مردم فکر میکنند تغییر به این ترتیب اتفاق میافته: بررسی کن -فکر کن- تغییر کن. این روند واسه محیط های معمولی ممکن خوب عمل کنه مثلاً با این روند میتونید زمان امدن و رفتن تو مسیر کاری تون رو کمتر کنید ولی داخل موقعیتهای بزرگ شبیه این نیست چون ضابطهای واسش درک نشده و آیندش نامعلومه برای همین فیل تمایلی به حرکت نداره و بحثهای تحلیلی براش نتیجهای در پی نداره. مثلاً اگه ی نفر برای ازدواج با فرد خاصی مطمئن نباشه نمیشه با صحبت در مورد مزیتهای مالیاتی که مثلاً فرد داره بتونیم متقاعدش کنیم. در این موقعیتها باید از الگوی ببین – احساس کن- تغییر کن استفاده کرد.
این دقیقا همان الگوی یک استیو جابز به کار گرفت و توانست یک تحول بسیار بنیادی به همراه بیاره این مورد به شما یک دلیل ارائه میکنه و اون دلیل داخل شما یه حسی رو ایجاد میکنه این حس یا ناامیدی یا یه نگاه امیدوار کننده است که راهحل ویا فکری رو به ذهن شما میاره. هر چیزی که هست اینه که با فیل درون صحبت میکنه.
مقابله کردن با سستی و بی تفاوتی با بحث تحلیل گرایانه مثل اونه که برای کسی که در حال غرق شدن کپسول آتش نشانی پرت کنید این مشکل اصلاً با راه حل تطابقی نداره تغییر مربوط به درک نیست مربوط به احساسه. مثلا سیگاری ها میدونن سیگار ناسالمه ولی ترکش نمی کنند. ما تا حدودی این فشار را درک میکنیم و تفاوت بین داشتن آگاهی برای انجام یک کار و داشتن انگیزه برای انجام کار خبر داریم ولی وقتی میگیم میدونم سیگار نا سالمه با بخش منطقی وجود من صحبت میکنیم در حالی که باید با فیل یا غریزمون صحبت کنیم.
سوال پیش می آید که چرا ما بعد اینکه تحقیق و بررسی میکنیم چرا رفتار تازه رو ایجاد نمیکنیم؟
جواب این که در مواردی ما واقعاً نمیتوانیم به فکرمون اعتماد کنیم . برای روشن شدن این موضوع ی مثال میزنم:
داخل یه تحقیق از چند نفر خواسته شد که ضریب هوش گوینده های اخبار هواشناسی که کاملا ناشناس بود و فقط از پشت ی شیشه داشت اخباری رو که بهش داده بودن میخوند رو حدس بزنن. این افراد هیچ گونه اطلاعی از آن فرد نداشتند ولی جالب این بود که در ۶۶ درصد موارد آنها ضریب هوشی فرد رو بدون اینکه بشناسنش نسبت به خود فرد درست تر حدس زده بودن.
نتیجه این تحقیق نشون داد که همه ما داخل ارزیابی خودمون افتضاح عمل میکنیم چرا چون وقتی داریم خودمون رو تعبیر و تفسیر میکنیم اینجاست که فیل وارد میشه. فیل میخواد امیدبخش ترین تعبیر ممکن رو از وقایع داشته باشه از طرفی ما در ارزیابی خودمان دچار توهم مثبت هم میشیم این توهم مثبت هم یه جورایی با در رابطه با تغییر ایجاد مشکل میکند قبل از اینکه افراد بتونن تغییر کند و مسیر تازه ای را شروع کند باید از تاب و تحمل خودشون اطلاع داشته باشند این توهم مثبت این اجازه را به ما نمیدهد این توهم مثبت را از بین برد احساس همدردی داشته باشیم. باید اون شرایطی را که در نتیجه توهم مثبت ایجاد میشه رو هم ببینیم و هم حس کنیم.
ی نظریه وجود داره که میگه مردم تنها زمانی عوض میشن که بحرانها آنها را به این نتیجه وادار کنه. همین بحران کرونا اتفاقاتی تو سطح جهان افتاد ما هرگز باورمون نمی شد که مردم به صورت تغییر کنندولی تغییرات وسیعی رو در سطح جهانی مشاهده میکنیم. به خاطر همین خیلی از استاد ها به اهمیت بحران تکیه دارن و میگن رهبری درست اینه که مردم رو متقاعد کرد که سازمانشون رو به نابودی برای همین مردم بیشتر برای ترقی تلاش می کنند. یعنی باید دائماً کارکنان را یه جوری بترسونیم که تغییر کنند.
تو یه سری موارد ترس واقعا میتونه انگیزه قدرتمند ایجاد کنه، احساسات منفی هم میتوانند به ما کمک کنند که اقدامات خاص رو سریع انجام بدیم ولی اثر منقبض کننده روی افکارم داره و باعث میشه که ما نتوانیم به لیست کارهامون فکر کنیم. از طرفی احساسات مثبت باعث وسعت بخشیدن و ساخت فکر میشه. علاقه ما به یادگیری روبیشتر می کنه و وقتی حس مثبت داریم دوست داریم چیزای بیشتری رو یاد بگیریم و تجربیات تازه ای را کسب کنیم.
راه حل برای انگیزه دادن به خودتون اینه که حس کنید بیشتر از آنچه فکر میکنید به خط پایان نزدیکترید. اگر شما می خواهید یک فیل به حرکت در بیارید باید میله ای که میخوای فیل از روی اون بپرسه رو بیارید پایین تر.
تو ی تحقیق که روی افرادی که تمایل به تمیز کردن اتاقشون نداشتن انجام شد از اون ها خواسته شد که زمان رو روی 5 دیقه تنظیم کنند و داخل اون 5 دیقه ی بخش از اتاق رو تمیز کنن. بعد که از تمیز شدن اون قسمت لذت میبردن شروع میکردن به تمیز کردن بقیه قسمت ها و همینطور تا آخر ادامه میدادن.تمیز کردن خونه براشون خیلی خیلی راحت تر شده بود این کار یه جورایی کلک زدن به فیله. باید بهش این اعتماد رو داد که کارش خیلی سخت نیست. حقیقتش رو بخواید این جلسات پنج دقیقهای فایده آن چنان ندارن ولی تنها کار مفیدی که میکنن اینه که شما را به حرکت در میارن. همونطور که میدونید سخت ترین بخش کار همون حرکت در ابتدای کاره. شما باید موفقیت های اولیه رو مهندسی می کنید کاری که واقعا انجام بدید مهندسی امیده.
امید برای تغییر ارزشمنده. امید سوخت فیل محسوب میشه …
https://miro.medium.com/max/10568/1*CIQbq-xmRUVxp1kNrO6tsg.jpeg
به محض اینکه مردم در مسیر صحیح قرار گرفتن و پیشرفت کردن مهم اینه که پیشرفت شون قابل رویت باشه. مثلا کسی که هدفش کاهش وزن یا دیدن کم شدن سایزش این انگیزه رو میگیره که ادامه بده.
ممکنه سوال پیش بیاد که همه تغییرات قابل اندازهگیری نیستند چطور باید ی خط کش پیدا کنیم و تغییراتیمون رو رهبری کنیم؟
اینجاست که شما باید این مهارت رو در خودتون پرورش بدین که هرموفقیت کوچیکی رو جشن بگیرید. تشویق اهمیت زیادی داره چون فرد را به تحرک بیشتر وادارمیکنه.ارزش این کار اینه که مقیاس به جای مقصد دور و نهایی به پیروزی های کوچک و در دسترس تمرکز میکنه اینطوری علاوه بر رسیدن به مقصد تو طول مسیر هم از مسیری که دارید میرید لذت می برید .
بهتره بگم به جای فکر به پیشرفت های سریع و بزرگ بهتره به دنبال پیشرفت های کوچک و روزانه باشیم. ی مربی میتونه تو این زمینه به شما بسیار کمک کنه کار مربی این که پیشرفت های سریع و بزرگ رو به پیشرفته کوچک روزانه تبدیل میکنه. به عبارتی مربی ، استاد کوچک کردن تغییرن.
پیروزی های کوچیک رو کسی نمیتونه تضمین کنه چون از تسلط ما خارج هستند ولی هدف اینکه چیزهایی رو که زیر سلطه ما هستن رو عاقلانه به کار ببریم. این پیروزیها باید دوتا ویژگی داشته باشند یکی اینکه با معنا باشند و دیگه اینکه در دسترس فوری باشد اگه نتونی به هر دو ویژگی برسی بهتره که مورد دوم که همون دسترسی فوری رو انتخاب کنی. اهداف کوچیک به پیروزی های کوچک منجرمیشه و پیروزی های کوچک اغلب می تونن چرخش مثبت در رفتار ایجاد کنند. اشکالی نداره که تغییرات اولیه بی اهمیت باشند مبارزه طلبی اینکه فیل رو به حرکت در بیارید حتی اگه حرکت در ابتدا آهسته باشه. اینجاست که با هر قدم فیل کمتر احساس ترس و اکراه می کنه چون اوضاع به سود اون داره پیش میره .
همزمان با کوچک شدن تغییر فیل رشد میکند چون با هر بار تغییر حس بزرگ بودن رو تجربه میکنید. یادتون باشه که هر تلاش تازه ای که ممکنه در نهایت به موفقیت برسد با شکست هایی هم همراهه و شما نمی تونید بدون شکست های کوچیک درس بگیرید. بدون شکست یک مخترع یا دانشمند نمیشیم بدون شکست یک کارخانهدار که محصولات متنوع تولید میکنه نمیشیم. بدون شکست به فردی که میخواد زبان بخونه و به تسلط بر سه نمیشیم …
چرا شکست تلخه؟
فیل از شکست خوردن متنفره. این موضوع در زمان تغییر یک مشکل واسه شما ایجاد می کند چون شکست غریزه گریز فیل رو فعال میکنه و اون رو تحریک میکنه که از اون موضوع دور بشه.
شما با هر بار شکست باید از نو فیل رو راضی کنید که به حرکتش ادامه بده.
راه حل چیه؟
ما باید انتظار شکست رو داخل خودمون ایجاد کنیم. البته نه شکست ماموریتمون بلکه شکست داخل مسیر…
الان می خوام ازتون چهارتا سوال بپرسم ببینم با کدوماشون موافق یا مخالف هستید تا به نوع ذهنیت خودتون پی ببرید:
سوال اول: شما آدم خاصی هستید و کاری برای این وضعیت نمی تونید بکنید.
سوال دوم: مهم نیست شما چطور آدمی هستید همیشه می تونید به طور اساسی عوض بشید.
**سوال سوم :**شما می تونید کارها را به صورت متفاوت انجام بدید ولی بخشهای مهمی از اینکه کی هستید واقعا تغییر پذیر نیستند.
سوال چهارم : شما همیشه می توانید چیزهای اساسی درباره این که چطور آدمی هستید رو عوض کنید.
اگه جواب شما گزینه یک و سه باشه شما ذهنیت ثابت دارید.
افرادی که ذهنیت ثابت دارند معتقدند توانایی شان از همون اول به صورت ذاتی داخل وجودشان کار گذاشته شده و میتوانند یه مقدار جزئی و بهتر و یا در مواردی بدترشون کنند. این افراد به راحتی از مبارزه کناره گیری می کنن چون از شکست می ترسن و شکست رو نشونه ای از توانایی واقعی می بینن و از بازنده تلقی شدن نگرانن. از قضاوت شدن میترسند و جلوی دیگران خیلی تلاش نمی کنن چون اعتقاد دارند که آنها ذاتاً خوب هستن.
اگه جواب شما گزینه های ۲ و ۴ بود شما ذهنیت رشد دارید.
ویژگی این افراد اینکه اعتقاد دارند توانایی مثل عضلات هستن و میشه با تمرین اون ها رو قوی و قوی تر کرد. این افراد مبارزه طلبی رو علی رغم احتمال شکست میپذیرن و میگن ممکنه الان به خوبی بقیه نباشم ولی داخل دراز مدت به شیوه لاکپشت در برابر خرگوش به موفقیت میرسم. دقیقا مثل تایگروودز که هشت تا جام قهرمانی رو پشت سر هم برنده شد و بعداً به این نتیجه رسید که باید حرکت پاش رو هم اصلاح کنه.
حالا سوال اینجاست آیا کسی که ذهنیت ثابت داره میتونه ذهنیت رشد پیدا کنه یا نه؟
جواب این سوال رو یه محقق با بررسی خودش مشخص کرد. اون بچه های دبیرستانی روکه ذهنیت ثابتی از شکست هاشون داشتند رو به ۲ گروه تقسیم کرد. یه سریشون با همان روند ثابتی که داشتند و فکر میکردن داخل درس ریاضی مشکل ذاتی دارن و اون رو به عنوان بخشی از وجود خودشون پذیرفته بودند رو به حال خودشان گذاشت ولی برای گروه دوم این ذهنیت رو که مغز مثل ی عضلست و هر چقدر ازش کار بکشی بیشتر رشد میکنه رو جا انداخت.بعد از چند ماه متوجه شد که درس ریاضی گروه دوم 3 برابر رشد داشته و این یعنی پیشرفت.
این محقق به این نتیجه رسید که ذهنیت رشد آموختنیه و میتونه زندگی را به صورت کلی عوض کند. پس باید یادمون باشه که وسط هر کاری هر چیزی میتونه یک شکست به نظر برسه.
اون تغییر واقعی که پایدار میمونه اغلب سه قدم به جلو و دو قدم به عقبه…
حالا که فهمیدم شکست بخش ضروری تغییره پس برداشت مردم از شکست اهمیت زیادی داره. از شروع کار که با امید شروع میشه تا نقطه پایان که نقطه ی اطمینانه ی دره به اسم دره احساسات منفی وجود داره. افسرده شدن و کنار کشیدن تو این دره خیلی سادست. اینجا همون نقطه ای هست که باید بصیرت به خرج داد.
ما تقلا میکنیم شکست میخوریم، زمین میخوریم ولی داخل این جریان بهتر میشیم و در پایان موفق .
ذهنیت رشد ی ضربه گیر در برابر ناامیدی و بدبینی به شمار می آد چون شکست را بخش طبیعی روند تغییر می دونه، مردم زمانی پشتکار نشون میدن که زمین خوردن رو نشانه یادگیری و نه نشانه شکست بدونن.شکست خوردن اغلب بهترین راه برای یادگیریه. برای همین میشه گفت شکست اولیه ی نوعی سرمایه گذاریه.
تا الان متوجه شدیم که عامل اصلی تغییر فیله و فیل سوار به جهت نیاز داره.فیل به انگیزه نیاز داره. انگیزه از احساس به وجود میآد و دانش برای انگیزه دادن کافی نیست.
انگیزه از اطمینان به دست میآد و برای اطمینان دو راه وجود داره، طوری که مردم در رابطه با مبارزه طلبی شون احساس بزرگ بودن کنن که برای اینم باید یا تغییر رو کوچیک کنیم یا به خودمون اجازه رشد بدیم
3-مسیر را شکل دهید:
محیط رو عوض کنید:
عوض کردن محیط باعث میشه که رفتار های درست رو آسونتر و رفتارهای اشتباه را کمی سخت تر کنیم و به خوشحالی فوری تر دست پیدا کنیم.
عادت های جدید ایجاد کنید:
یکی از شیوه های ظریفی که توسط اون محیط بر ما اثر میذاره تشویق و یا ترک کردن عادت هامونه. وقتی به عادت ها فکر می کنیم اغلب به نوع بد فکر میکنیم.
چرا عادت ها مهم هستند؟
چون عادت ها هدایتگر خودکار رفتارمون هستن و اجازه میدن رفتارهای زیادی اتفاق بیفته بدون اینکه مسئولیتی متوجه فیل سوار بشه. چون مهار فیل سوار بر فیل خسته کننده ست پس اگر عادتهای مثبت به صورت خودکار رخ بدن یک امتیاز بزرگ به حساب میان. عادت های ما با محیط پیوند خورده و تغییرات خیلی کوچک محیط تفاوت های بزرگ ایجاد می کنه. مشکل اینجاست که یک عادت همیشه محیطی نیست ذهنی هم هست .
پس چطور زمینه فکری را برای عادت تازه باید آماده کرد؟
برای ایجاد عادات تازه نیاز به یک محرک عمل داریم این محرک عمل میتونه برنامه نوشته شده از قبل یا یک برنامه ی ذهنی باشه.
آیا محرک عمل برای کارهایی که قصد انجامشون رو نداریم مفید هستن؟ نه! این محرک ها باعث تحریک افراد به انجام کارهایی که می دونند باید انجام دهند تاثیر زیادی داره.ارزش محرک عمل در اینه که ما تصمیم را بر دوش شخص می گذاریم و در واقع با از قبل تمرین کردن حرکت بعد ی فیل سوار بر عادتش رو حفظ میکنیم .
محرک های عمل ما رو از عوامل حواس پرتی حفظ می کنه. اما هر محرک عملی باید به اندازه کافی مشخص و قابل رویت باشه تا جریان عادی خود آگاهی مردم را به هم بزنه. داشتن محرک عمل حتی به بهبودی سریعتر بیمارانی که جراحی کرده بودند هم کمک کرد.از گروهی از بیماران که جراحی پا انجام داده بودن خواسته شد که بنویسند کجا و کی قصد رفتن به پیادهروی رو دارند. افرادی که این قسمت را نوشته بودند سه هفته و افرادی که محرک عمل نداشتن بعد از ۷ هفته بهبود پیدا کرده بودن. در واقع میتوان گفت محرک عمل عادت فوری ایجاد میکنه. داخل ۸۵ بررسی مشخص شده که یک شخص عادی که محرک عملی برای خود ایجاد می کنه بهتر از ۷۴ درصد افرادی که محرک عمل ندارن عمل میکند .
برای شکل دادن به مسیر دو راهبرد نیازداریم تغییر محیط و ایجاد عادت ولی ابزاری وجود داره که این دو مورد رو با هم ترکیب میکنه. این مورد باعث میشه رفتار پایدارتر بشه. اون ابزار چیه؟ تهیه فهرست از موارد لازم اجرا و معمولی .
داخل ی بررسی داخل هفته نامه نیویورکر به چاپ رسید یه پزشک که از عفونت های سرمی کلافه شده بود اومد ی فهرست از کارهای ساده ای پرستارها باید موقع تزریق رعایت میکردن نوشت. تو این فهرست گفته شده بود که مثلا موقع تزریق باید جای تزریق ضدعفونی بشه، قبل تزریق دست ها شسته بشه و همینطور تا آخر، نتیجه فوق العاده بود چون تونست منجر به صرفه جویی ۱۷۵ میلیون دلاری و نجات ۱۵۰۰ نفر بشه. چیزی به همین سادگی منجر به نتیجه ای بزرگ شد.
حالا چطور میشه محیطی ایجاد کرد که تغییر رو آسون کنه؟
تا حالا شده وارد یه مهمونی مجلل بشید که ی غذای خاص آماده کردن و شما ندونید از کدوم قاشق یا چنگال برای خوردن اون غذا استفاده کنید؟ کاری که تو این مواقع انجام میدیم اینه که منتظر میمونیم تا ی نفر دست به کار بشه و ما ازش تقلید کنیم. موقعی که توی محیط غریبه هستیم، آنتن های اجتماعی مون روکه به شدت حساس و قوی هستند و به کار میگیریم.نتایج ی تحقیق نشون داد که گروه ها مثل افراد تک به محرک ها پاسخ نمیدن.
طی این بررسی از چندین نفر که به صورت تک نفره و چندین نفر هم که به صورت گروه های دو یا سه نفره داخل اتاق های جدا نشسته بودن خواسته شد که یک پرسش نامه پر کنن. حین تکمیل پرسش نامه ی بحران ایجاد کردن و از پنجره به داخل دود فرستادن. نتیجه اینبار هم جالب بود چون افرادی که خودشون تنها داخل اتاق بود سریعتر واکنش دادن و برای گرفتن کمک از جاشون بلند شدن. در عوض افرادی که به صورت گروهی داخل اتاق بودن دیر واکنش دادن چون هر کدوم منتظر بود تا واکنشش هم تیمیش رو ببینه و بعد ازش تقلید کنه!
اینجاست که قدرت دوستان و اطرافیان مون بر عادت هایی که ما انجام میدیم مشخص میشه.و این چیزیه که توسط تحقیقات متعدد تایید شده که ما کارهایی را انجام میدیم که دوستان و اطرافیانمون هم انجام میدن و در واقع رفتار ها مسری هستن وما خودآگاه یا ناخودآگاه از دیگران تقلید میکنیم. پس اگه می خواید تغییر کنید و اوضاع تغییر بدید باید به علائم اجتماعی بسیار دقت کنید چون میتونن یه تلاش او برای تغییر رو تضمین کنن و یا ی تلاش را به محکوم به شکست کنند.
ی مورد که ممکنه الان به ذهنتون رسیده باشه اعتیاد به موبایله؟ چطور میتونیم اعتیاد به موبایل را ترک کنیم.
بیاید با چیزایی که از این مقاله یاد گرفتیم مسئله رو حل کنیم.
در مورد اعتیاد هر نوع اعتیاد میخواد باشه فیل گناهکار اصلیه.
باید سه قالب اصلی رو به کار بگیریم .
1-فیل سوار راهنمایی کنید: برای این مورد گفتم باید نقاط روشن رو پیدا کنیم وحرکات مهم رو بنویسم.در مورد استفاده از موبایل باید مواقعی که به صورت ناخودآگاه میل به چک کردن موبایل رو نداریم بررسی کنیم ببینیم چه زمانایی هستن، این زمانها چه چیز متفاوتی دارند و چه کارهایی در این زمان داریم انجام میدیم که چک کردن موبایل برامون اهمیت نداره و بعد باید تلاش کنیم از این موارد و این شرایط بیشتر ایجاد کنیم. مورد بعدی اشاره به مقصد بود که هدف روشن و قطعی نیاز داریم اهدافی که توشون دلیل تراشی رو کنار بذاریم این اهداف باید صریح و روشن باشد و جلوی چشم باشند مثلاً به خودمون بگیم که تا فلان ساعت حق استفاده از گوشی رو ندارم یا استفاده از گوشی موقع شام یا موقع نهار ممنوع با این کارها احتمال لغزش را کمتر می کنیم.
2-به فیل انگیزه بدهید:
اینجا باید احساس رو پیدا کنیم مثلاً باید بگیم که اگه به چک کردن پیام ها احساس نیازکردم چند تا پیام آخری که برام اومده رو بلندبلند واسه کسی که قبلا در جریان هدفم گذاشته بودمش میخونم .وقتی که این پیاما ارزش این همه استرس و بی قراری رو نداشته باشن ی احساس شرمندگی ایجاد میشه که اینجا لازمه. میشه به هویت خودمون هم اشاره کنیم و به خودمون بگیم که قبلا آدم منظبط تری بودیم و این کارا در حد شخصیت ما نیست و …
و اینکه ذهنیت رشد ایجاد کنیم. مثلا قبول داشته باشیم که اگه چند بار تو هدف شکست خوردیم عادیه و باید ادامه بدیم.
3-شکل دادن مسیر:
ایجاد عادت تازه: مثل قرار دادن گوشی جایی دور از دسترس
هدایت کردن افراد: هماهنگ کردن بقیه با خودمون و اعلام کردن هدفمون به اونها.
آخرین حرف اینکه باید به تغییر تداوم بدیم.
یادمون باشه سفر طولانی با اولین قدم شروع میشه شناسایی و قدردانی از قدم های اول که باعث میشه قدمهای بعدیمون تداوم پیدا کنه.ما فیل سوارمون رو هدایت کردیم به فیل انگیزه داد این مسیر و شکل دادید و الان در حال جلو رفتن هستیم . درسته که این کارمشکله چون بیشتر افراد تمایل دارند که غر بزند تا بخوان از چیز جدیدی تعریف و تمجید کنن ولی بیاید ما ی نقطه روشن باشیم هر چقدر هم کوچیک.
شناسایی مشکلات سخته و فیل سوار هم منفی باف…
پیشرفت سخته ولی ارزشمنده . اگه ساده بود این همه افراد مشکلدار دوروبرمون نبود. تغییر رویداد نیست که بخواد یه دفه اتفاق بیفته . تغییر ی رونده….
ی بچه توی ی لحظه شروع به راه رفتن نمیکنه اونقدر میخوره زمین تا یاد میگیره چه جوری باید راه بره.
تغییرات کوچیک مثل گوله های برفه که از ی کوه پایین میاد. کمکم بزرگ و بزرگ تر میشن و سرعت میگیره…
افراد موفق الگوی یکسانی رو دنبال میکنه هدایت فیل سوار انگیزه دادن به فیل و شکل دادن مسیر…
الان این الگوی شماست…
شما کلید چه تغییری رو میخواین بزنید؟
برای تک تک لحظه های زندگیتون تغییرات بی نظیر آرزو میکنم.