آفرین چقدر خوب. احسنت به شما
خب بیاید رک باشیم. من تو عمرم 10 بار هم تکنیک سایه نزدم
خب این بحث خیلی خیلی مهمه و گستردست. ولی ایده های کلی رو میگم
درباره این موضوع تکرار من یه سری صحبت ها داشتم.
یه موردی که هست اینه که به ما از بچگی یاد ندادن که کسب مهارت و تسلط به چیزی نیاز به تکرار های وحشتناک داره.
الانی که شما تکرار می کنید و بدنتون داره بهش واکنش نشون میده تقصیر مدرسه، جامعه و عوامل دیگست. چون همه عاشق تنوعن.
ولی یادتون باشه همه هم موفق نیستند. پس اگه چیزی رو همه انجام میدن دلیل بر این نمیشه که شما انجام بدید.
این بحث روحی قضیست که چقدر تکرار مهمه.
حالا چجوری تکرار کنیم که خسته نشیم؟
راه های زیادی وجود داره. مثلا خود من برای تقویت مهارت هام یه سری اهداف خیلی خیلی کوتاه مدت و دست یافتنی گذاشتم.
مثلا گفتم کامبیز اگه 20 بار این مینی استوری رو این هفته گوش دادی پایان هفته هدفت این باشه که این رو بازگو کنی. خب مشخصاً بازگو این مینی استوری برای من یه هدف دستیافتنی بوده ولی خیلی راحت میتونستم انجامش بدم. تهش چی؟
هر بازگو یک نشان پیروزیه و ناخودآگاه ما آدما با پیروزی و حس پیشرفته که با انگیزه میمونیم.
آیا شما برای خودتون حس های پیروزی کافی ایجاد کردید؟ آیا مثلا بعد از خوندن یه درس یا یه کتاب خاص یا دیدن یه فیلم احساس خوبی بهتون دست داد یا اصلا براتون مهم نبوده؟
برای پیروزی، و احساس پیشرفت این اهداف کوچیک اهمیت زیادی دارند. مثلا اگه میخواید مکالمه شما خوب شه نباید بگید، من میخوام مکالمم خوب شه. چون خیلی گنگه ولی ذهنتون برداشت درستی ازش نداره چون خودتونم نمیدونید چی میخواید.
ولی مثلا بگید این ماه رو من برای تقویت مکالمه ام درباره کتگوری خاصی از مکالمه روزمره اختصاص میدم که مثلا تا پایان این ماه قادر باشم یه آدرس بپرسم، یه غذا سفارش بدم، به کسی ابراز علاقه کنم، با یه دوستی درباره موضوعی خاص مثلا رنگ مورد علاقه صحبت کنم و…
اینا دقیقاً معلومه که چی هستن. پس وقتی قادر باشید یه آدرس بپرسید ناخودآگاه تو ذهنتون چه اتفاقی رخ میده؟ میگید آها من تونستم پس این یعنی یه پیروزی و یک گام رو به جلو.
این شیوه برنامه ریزی دقیقا همه چیش مشخصه. میدونید چی میخواید، کجا میرید، کجا هستید و چه مسیری برای پیشرفتتون نیازه.
پس با خیال راحت کارتون رو انجام میدید.
برای من مثلا همین موضوع بوده. من از یه تقویم و یه خودکار برای ایجاد زنجیرم استفاده کردم. شاید باورتون نشه ولی من زیاد دنبال تکنولوژی نیستم و زنجیره الکترونیکی برای من جذاب نیست.
من هر روزی که یک ساعت انگلیسی میخوندم رو در تقویم ضبدر میزدم. با این کار دقیقاً میدیدم که چقدر از راهو رفتم و وقتی اون زنجیره حسابی پر رنگ شد و دنباله دار دیگه روم نمیشد که تمرین نکنم. حالا بماند که من همیشه روش های خاص خودمو میساختم.
درباره تکرار مثلا اینجوری نبوده که هر روز به یک شکل من درسارو مرور کنم. خب این که مشخصه نمیشه. روز اول با متن درس رو می خوندم.
روز دوم متن رو حذف می کردم
روز سوم سریع به سوالات پاسخ میدادم
روز چهارم مثلا بازگو میکردم
روز پنجم یه بلای دیگه سرشون میاوردم و…
البته اینا مثال هستن و اینجوری سیستماتیک پیش نمیرفتم. ولی منبع همون منبع بود با این حال تکرار ها متنوع بودن.
ضمناً همیشه fun رو دنبال کنید. چیزی که دوست دارید رو بخونید نه چیزی که بهتون میگن. من یادمه تو دانشگاه معارف اسلامی رو شدم 9 ( استاد داد 9 وگرنه بعید میدونم 5 هم میشدم)
دلیل؟ حوصلشو نداشتم. در عوض درسای کامپیوتری و تخصصی رو چون دوس داشتم میشدم 20
حالا دانشگاه شاید مثال خوبی نباشه چون اصلا اونجا هیچی یاد نمیگیره آدم.
زبان که یه دنیاییه.
ما چند سطح رو برای هر لغت باید رد کنیم تا بتونیم اون رو به لغات فعال برسونیم.
- نمیدانم
- یه جورایی میدانم
- میدانم
- مسلطم.
یه لغت اگه به سطح 4 برسه شما می تونید اون رو بنویسید و در مکالمتون ازش استفاده کنید که به اون لغات میگن لغات فعال.
اینکه 100 لغت بلدید و 20 تاشو میتونید استفاده کنید یعنی 20 تا لغت از این 100 تا فعاله و 80 تاش غیر فعاله
ایا این چیز بدیه؟ خیر
ما به طور کلی همیشه لغات غیر فعالمون از فعالمون بالاتره. چون ما بیشتر میفهمیم تا صحبت کنیم. تا به حال به فارسی دقت کردید؟
تو مکالماتتون شما یه سری لغات خاص رو دوباره و دوباره استفاده می کنید. نه هر سری لغات متنوع.
پس این موضوع کاملا طبیعیه ولی چطور غیر فعال به فعال تبدیل شه ؟
با تکرار های زیاد تر. یعنی اینکه 20 لغتی که بلد بودید نسبت به اون 80 لغت بیشتر تکرار شدن یا حداقل به شیوه ای خاص یاد گرفته شدن. مثلا با احساسی یا تصویر یا موردی خاص ادغام شدن که سریعاً به خاطر سپرده شدن ( درسته، یعنی ممکنه شما یک لغت رو تنها یک بار بشنوید و کاملا به خاطر بسپارید. یعنی پرش از گام اول به گام چهارم)
ضمناً یادتون نره حتما از لغات استفاده کنید تا فعالشون کنید. لغات واسه خودشون فعال نمیشن. سعی کنید در قالب مکالمه یا یک نوشتار ازشون استفاده کنید.
ترس در یک صورت میریزه و اینکه انجام بدید. افزایش شجاعت با راهنمایی گرفتن، کتاب خوندن، فیلم دیدن بالا نمیره. بلکه با انجام دادن بالا میره.
مثلا اگه یه پسر از شخصی خوشش میاد نباید بره کتاب بخونه یا راهنمایی بگیره چطور برم ازش بپرسم بریم بیرون. بلکه باید بره جلو و بپرسه. حتی اگه خراب کاری کنه. لااقل میدونه شجاعتش بیشتر شده.
دقیقا این موضوع برای همه چی از جمله زبان هم صادقه. شما میرید و با یک شخص خارجی صحبت می کنید. فاجعه که رخ نمیده. تهش چی؟ قرار نیست کسی، کسی رو سلاخی کنه که. مهم اینه که حتما استفاده کنید.
چالش برانگیز ترین هم موارد زیادی هست. خود من همیشه یکی از طرفداران درک مطلب بودم. واسه همین اولویتم بیشتر درک کتاب و فیلم ها بوده.
برای مکالمه هم فقط تو چالش های داخل تالار میتونید شرکت کنید تا هم انگیزه بگیرید و باهم دیگه بحث کنیم.
چالش let’s talk جای خوبی برای به اشتراک گذاری ایده هاتون با اعضای زبان شناسه
چالش برانگیز تر اینه که یه بومی زبان پیدا کنید و باهاش هفته ای دو تا سه بار مکالمه کنید ( مشخصاً بازده این مورد از همه بیشتره)
و در آخر هم یه سری مطالب خوب هست که می تونید برای مواردی که عرض کردید بخونید: