سلام دوستان
برگردیم به داستان های صوتی.
من قبلا یه سری داستان ضبط کردم که نویسندش خودم بودم. که با کمک الهام خانوم و پروین خانوم تکمیلش کردیم.
این داستان رو میتونید در زیر داشته باشید
اما داستان جدید رو دیگه من ننوشتم. بلکه تصمیم بر این شد تیم محتوا رو داستانهای کوتاه خارجی کار کنه و کار نریشنش رو ما انجام بدیم. داستان اولی که انتخاب کردیم لالیورونا هستش که من دو قسمتش کردم. این داستان رو شخصی به نام ویدال مارتینز نوشته و برای اینکه اسپویل نشه اینجا لینکش نمیکنم. ولی قسمت دوم رو که وسط هفته دادم لینک میکنم که از این بنده خدا هم حمایت کنیم
ویدئو
https://zabanshenas.com/uploads/zabanshenas/98/Esfand/la-loriona-480-ep01.mp4
صوت
متن داستان
I almost slam my head on the dashboard
سرمو تقریبا کوبوندم به داشبورد
When the car suddenly stops
In the middle of the dirt road.
وقتیکه ماشین وسط جاده خاکی یهو متوقف شد
“What are you doing?”
چیکار میکنی تووو؟
He looks behind me.
نگاهی به پشت سرم انداخت
“Right there… those trees,”
درست همونجا…اون درختا
“Are you serious?”
شوخیت گرفته؟
I look out the passenger window,
از شیشه بیرونو نگاه کردم
And in the dark distance
is the Gallinas River.
در یک مسافت تاریک رود گالیانز قرار داره
“That’s where you need to go,” he says.
گفت : این همونجاییه که تو باید بری
“Every time you drink, you do this.”
هر وقت که مست میشی همینکارا رو میکنی
“Well…
…خب
I didn’t forget about
that stupid comment
اون نظر احمقانه رو که دیشب گفتی
You made last night.”
.یادم نرفته
“I was just messing around.”
من فقط داشتم سر به سرت میذاشتم
I put my hand on my forehead.
سرمو گذاشتم رو پیشونیم
“It was a joke.”
.فقط یه شوخی بود
“You made me look
stupid in front of everyone.”
تو باعث شدی جلوی همه یه احمق به نظر بیام
I roll my eyes.
چشم غره زدم
“She’s not real.”
اون واقعی نیست
“Go,” he says, pointing to the trees.
در حالیکه به درختا اشاره میکرد گفت برو
“But it’s windy.”
.ولی هوا باد داره
“That’s when she comes out
همون موقعست که اون میاد بیرون
—when it’s windy,” he adds
(وقتی که باد باشه… (اضافه کرد
“I can’t believe you’re doing this.”
.باورم نمیشه داری اینکارو میکنی
I grab the door handle
دستیگره در رو گرفتم
As he takes another
drink from his flask.
.درحالیکه او یه نوشیدنی دیگه از فلاسکش برمیداشت
“Now,” he says.
!گفت: همین حالا
“This is ridiculous.”
مسخرس
He grabs my arm
دستمو گرفت
And starts to squeeze it.
.و شروع کرد به فشار دادنش
“I’ll hurt you if you
don’t get out of this car.”
.اگه از ماشین پیاده نشی یه بلایی سرت میارم
I pull my arm away from him
دستمو ازش کشیدم
As he starts to smack me on my head
.در حالیکه اون میزد تو سرم
“Okay… stop, I’ll go.”
.خیلی خب…تمومش کن. میرم
He grabs my hoodie.
سوئیشرتم رو گرفت دستش
“Boy
پسر
Just because you turned twelve yesterday
اینکه دیروز 12 سالت شده
Doesn’t mean shit.”
.هیچ اهمیتی نداره
“Okay!”
!خیلی خب
I shout
داد زدم
Pushing him away from me.
.و اونو از خودم دور کردم
I have no choice but to get out of the car.
راهی جز اینکه از ماشین خارج شم ندارم
I’d rather do this
ترجیح میدم اینکارو بکنم
Then get beat at home.
.تا اینکه تو خونه کتک بخورم
I step out of the vehicle.
از ماشین بیرون زدم
“That’s a good boy.
.حالا شدی پسر خوب
And yell if you see something.
و اگه چیزی دیدی داد بزن
He lifts up his flask.
فلاسکشو بلند کرد
“You and your stupid fairy tales,”
تو هم با اون داستانای خیالیت
I reply, closing the door.
.اینو در جوابش گفتم و در رو بستم
“Don’t be scared,” he says.
گفت : نترس
Annoyed by his abuse,
از این بدگویی هاش عصبی بودم
I pull my hood over my head,
کلاه سوئیشرتمو گذاشتم سرم
Staring at the river,
به رودخونه خیره شده بودم
About forty-yards from me.
40 یارد (120 فوت) ازم فاصله داشت
“Boy!”
!پسر
He shouts from inside the car.
“از تو ماشین داد زد”
“Are you going to stand
there all night like an idiot?”
میخوای تموم شبو مثل احمقا همونجا وایسی؟
I take a deep breath and run,
یه نفس عمیق کشیدمو دوئیدم
Jumping over several bushes,
از چند تا بوته پریدم
Passing between trees as I
reach the bank of the river.
.از بین درختا رد شدم تا به لب رودخونه رسیدم
I look around to the wind
swaying the tree branches,
دور و برم باد با شاخه ی درختا بازی میکرد
But thankful for the car
headlights shining in my direction,
ولی از چراغهای ماشین ممنونم که مسیرمو روشن کردن
I can see somewhat down the river
یه چیزایی پایین رودخونه میدیدم
To a large rock
که به یه سنگ بزرگ منتهی میشد
Sticking out from the ground.
که از زمین بیرون زده بود
I run to it.
.به سمتش دویدم
I make it to the rock and sit on it,
خودم رو به سنگ رسوندم و روش نشستم
Pulling down the strings from my hoodie,
کش سوئیشرتمو میکشیدم
Making the hood tight around my head,
و کلاهم رو دور سرم تنگ تر میکردم
Expecting soon he will finish his whiskey
و انتظار داشتم هرچه زودتر ویسکیش رو تموم کنه
Call me back to the car.
.و صدام کنه که برگردم به ماشین
As I wait,
همینطور که منتظر بودم
I look back at the
reflection of the headlights
برگشتم به انعکاس چراغ ماشین نگاه کردم
Now piercing through the tree branches.
که از بین شاخه های درختا رد میشد
I close my eyes,
چشمامو بستم
Allowing the peacefulness
of the Gallinas River
و اجازه دادم که ارامش رودخونه ی گالیانز
To sweep me away from this horrible situation,
منو تو این شرایط وحشتناک آروم کنه
But then,
ولی بعدش
I am distracted by the
car headlights going off.
حواسم با خاموش شدن چراغهای ماشین پرت شد
I stand up on the rock,
روی سنگ ایستادم
Completely confused as I
wait for something to happen,
در حالیکه منتظر وقوع چیزی بودم بسیار گیج شده بودم
My patience slowly fades.
ولی صبرم لبریز شد
I am about to yell for him,
میخوام داد بزنم براش
When the wind stops unexpectedly,
که باد خیلی غیرمنتظره قطع شد
The river flow calms,
جریان رودخونه آروم شد
And in the distance
و از دور دست ها
I hear a soft voice.
یه صدای ارومی شنیدم
I move nervously,
مضطربانه حرکت کردم
Trying to concentrate,
سعی کردم تمرکز کنم
And it becomes clear to me
و برام روشن می شد که
It is…
…اون صدا
A woman crying.
صدای زنی بود که گریه می کرد