سلام…
امروز با شما کلیپی رو به اشتراک می زارم که موجب شد شروع به یادگیری زبان و طراحی کنم. این مقاله یا شاید دلنوشت رو از این کلیپ الهام میگیرم و براتون می نویسم.
چرا همه از مرگ می ترسند؟ کسی وجود داره که آرزوی مرگ داشته باشه؟
استیو جابز تو یکی از سخنرانی هاش به این موضوع اشاره کرد که حتی کسی که آرزوی رفتن به بهشت هم داشته باشه دوست نداره با مردن به اونجا برسه.
ترس از مرگ…
یک عبارت… یک جمله… که معنیش با خودش متفاوته…
کسی از خود مرگ نمیترسه. همه از روزی می ترسن که زندگیشون به پایان برسه ولی به آرزوی قلبیشون نرسیده باشند.
درسته… مرگ پایان راه تمامی ما در زندگیه. من، تو، شما و همه در یک چیز مشترکیم و اون زندگی کردنه. ما همگی داریم زندگی می کنیم، شیوه زندگی کردنمون فرق داره ولی همه زنده هستیم. سن و سالمون متفاوته، یکی اول راهه، یکی وسطش و یکی پایانش. ولی هنوز اینجاییم، رو زمین و در حال زندگی کردن.
شما چطور زندگی می کنید؟
آیا صبح پا میشید میرید سر کار، غروبا میاید خونه. چشمتون به یه روز جمعست که یه استراحت کوچیکی داشته باشید تا خودتون رو واسه یه هفته خسته کننده دیگه آماده کنید؟
پول براتون ابزاری شده که فقط باهاش هزینه هاتون رو بپردازید؟
سوال اینجاست… اگه فردا آخرین روز زندگیتون باشه، هنوز هم همینکارارو می کنید؟
هر کسی به این سوال می تونه جوابای مختلفی بده. کسی که مذهبی باشه، میگه پرستش خداوند و تلاش برای پاک زندگی کردن و در آخر بازگشت به خدا.
کسی که آدم ولخرج و اهل تفریحی باشه میگه لذت بردن از زندگی تا آخرین ثانیه.
ولی به درونتون گوش بدید…
همگی چیزی در درونمون داریم، در سینمون، در قلبمون… یک احساس… یک تشنگی…
اسمش آرزوئه. شاید یکی باشه و شاید چند تا و هممون آرزویی در سینه داریم…
این طبیعت ماست. ما به دنیا اومدیم تا به آرزوهامون برسیم.
یه هواپیما روی زمین یک هواپیما نیست، اون ساخته شده تا تو آسمونا باشه. اگه هواپیما به مدت زیادی رو زمین باقی بمونه زنگ میزنه، می پوسه و از کار میوفته.
ما آدما هم طبیعتمون، دنبال کردن آرزوهامونه… اگه دنبالشون نکنیم در پایان میپوسیم و از کار میوفتیم.
چقد به خونتون امنیت دادید تا دزد وارد خونه نشه؟ پولاتون رو در بانک گذاشتید چون امنیتش بیشتر از اینه که تو جیبتون باشه.
الان از ما بپرسن چرا اومدی باشگاه تا ورزش کنی؟ شاید بگیم میخوام یه جورایی بدنم خوب شه…
چرا انگلیسی می خونی؟ میخوام یه جورایی انگلیسی یاد بگیرم که…
یه جورایی…
…شَک…شک و شک…
هیچوقت کامل به هدف و آرزوتون فک کردید؟ یا دائم از کلمه های ناقص مثله یه جورایی استفاده کردید؟
کامل بخواه…تلاش کن… بیوفت… پاشو… و ادامه بده…
کاری رو شروع کردی؟ شکست خوردی؟
یک بار؟ دو بار ؟ ده بار ؟… پاشو و ادامه بده…
به یاد داشته باش درد جزئی از زندگیه ولی میشه نوع درد رو انتخاب کرد.
درد در راه موفقیت؟ یا درد در حسرت آرزویی که بهش نرسیدی؟
همگی داریم زندگی می کنیم و همگی در حال نواختن بخشی از موسیقی زندگی هستیم…
یه موزیسین با احساس عمل می کنه، آلت موسیقی رو اونجور که طبیعتشه می نوازه…
آلت زندگی من، شما و همه آرزومونه.
پس خودت انتخاب کن.
درسته راه برگشتی وجود نداره که شروع گذشتمون رو تغییر بدیم ولی میشه حالا…همین حالا شروع کرد و پایانی متفاوت رقم زد.
پایانی خوش با لبخند و خداحافظی با زندگی ای رویایی…
این مقاله برای من از ارزش بالایی برخورداره.
من اولین باری که این کلیپ رو دیدم همیشه به گذشته نگاه می کردم
به این که حتی به عنوان یه بچه 17 ساله حتی با داداشم که فوت کرد یه عکس نداشتم و چه زمان هایی باهاش نگذرونده بودم
از اینکه چه ساعت هایی رو پوچ و بیهوده با بعضی از رفیقام هدر دادم و چه فرصت هایی که میتونست زندگیمو تغییر بده و از دست دادم
همیشه تو گذشته بودم.
ولی حالا چشام فقط جلو رو میبینه. نمیخوام دیگه به گذشتم نگاه کنم. با عشق به زبان می پردازم و عاشق طراحی کردنم.
با خونوادم روزمو میگذرونم و از بودن کنارشون حداکثر لذت رو می برم.
و صد البته با همشون حالا عکس دارم
با ارزوی موفقیت واسه تک تک شما دوستان
امیدوارم این کلیپ برای شما هم الهام بخشه یه شروعی دوباره باشه.
خوندن و دیدن این مطلب خیلی حس خوبی به من داد, متاسفم که برادرتونو از دست دادین, طبیعیه سوگواری تا حدی, وقتی بیش از اون باشه مسئله ساز میشه, خوشحالم برات که این دوره رو گذروندی و نگاهت به حال و ایندته, برای شما و همه دوستانم در زبانشناس ارزوی موفقیت دارم, خصوصا در زبان که همه در کنار هم داریم قدم برمیداریم,
این موضوع های انگیزشی خیلی واسه تالار مفیده, خصوصا که هرکسی داستان زندگیشو میگه, کمک میشه به بقیه, ممنون از شما
سلام
گویند: آنچه که از دل برآید لاجرم بر دل بنشیند
با تمام احساستون این مقاله رو نوشتین و با تمام احساس خونده شد و صوت زیباتونم گوش داده شد.
عالی کمترین کلمه ای بود که میشه گفت.
اگه بخام راجب حسی که برداشت کردم بگم خیلی طولانی میشه
فقط همینو بگم شما یه قهرمانید
از نظر من ادمهایی که موفق به تغییر نگرش های منفیشون میشن و زندگی سالم و سرشار از امید رو در پیش میگیرن یه قهرمانن.
ان شا الله با موفقیت و شادمانی شما روح برادر عزیزتونم غرق در شادیه
از اینکه مقاله سرشار از انرژیتونو به اشتراک گذاشتین سپاس
بهترین ها رو ارزومندم
ایام به کام
واقعا این جملت یک تلنگر بزرگ برای من بود،
ی لحظه با خودم فکر کردم که چرا با هیچ کدوم از با ارزش ترین افراد زندگیم عکس ندارم! و حافظه گوشی و کامپیوترم پره از عکسهای سلفی با آدم های بی مصرف که موقع سختیها هیچ وقت کنار آدم نیستن.
و در فکر قدردانی از تو ناخودآگاه یاد چند پاراگرافی افتادم که مدتها قبل از سایت متمم کپی کرده بودم و چقدر تشبیهات این جمله شبیه توئه
من قدرت را در جاهایی پیدا کردهام که معمولاً کسی در آنجا به دنبال قدرت نمیگردد: در انسانهای ساده، آرام و خوشآیند.
انسانهایی که کمترین میلی به اعمال قدرت ندارند.
اتفاقاً تلاش برای اعمال قدرت نسبت به دیگران، در نگاه من معمولاً نشانهای از یک ضعف درونی است: کسانی که از بردگی که در درونشان رخنه کرده میترسند و بر تن آن، جامهی زرباف حکمرانی میپوشانند (آنها هنوز بندهاند. بندهی پیروان خویش. بندهی شهرتشان و بندهی چیزهایی از این جنس). اگر کسی در طبیعت خویش قدرتمند باشد، تجربهی قدرت بخشی از ضرورت وجودی اوست.
بی آنکه حتی انگشتی را برای دستوری به اشاره تکان دهد.
حتی اگر برای تمامی عمر، خودش را در باغی یا باغچهای، به دور از دیگران، پنهان کند
آفرین که به این فکر رسیدی ، من بعد از دوره ی دبیرستان به این نتیجه رسیده بودم، دوستا فقط وقتی که لازمت دارن باهات دوستن، کافیه دیگه بهت نیاز نداشته باشن (یا ساده تر بهت بگم: یه بار ازت پول قرض بخوان بهشون ندی) اونوقته که میندازنت دور (البته به خیال خودشون)
موافقم، منم واسه همین سبک موسیقی ای که گوش میدم متفاوته، چون تمام موزیک و اشعار رو خود اعضای band می نویسن، چیزی که تو سبک های دیگه (به غیر از کلاسیک های خارجی، بتههون و موتزارت و…) یافت نمیشه
سلام
این مقالتون رو از همه ی مقاله هاتون بیشتر دوست داشتم
چون باخوندنش وااااقعا دلم گرفت
بعضی چیزا تو زندگی هست که واقعا آدم نمیتونه فراموش کنه سختترینش از دست دادن عزیزه
اما چند لول پایینترش هم واقعا سخت و فراموش نشدنیه
بنظر من گذشته رو به هییییییییییییچ عنوان نمیشه فراموش کرد
قبول کنید با بعضی حرفا با بعضی کارا نمیشه کنار اومد
میشه زبونی گفت فراموش کردم
اما واقعا فراموش نشدنیه
خییییییلی راحت میشه بخشید
اما واقعا نمیشه فراموش کرد
نمیشه نمیشه نمیشه
آره گاهی هم میشه ““تاحدی”” فراموش کرد
اما با یه تلنگر دوباره هرچی کاشتی پنبه میشه
نمیخوام زیادی درموردش بحث کنم اما واقعا به کلمه
““با گذشت زمان فراموش میشه””
به هیچ عنوان اعتقاد ندارم چون آدم حتی اگه خودش هم بخواد نمیشه
اما شدیداااا به این جمله
“”“کینه ای نیستم ولی آلزایمر هم ندارم “””
اعتقاد دارم
من آدمی ام که واسه معذرت خواهی به هیچ وجه غرور ندارم
واسه بخشش هم کافیه ۱ساعت حوالی اون شخص نباشم حل میشه
اما حتی اگه بخوامم فراموشم نمیشه
“”"“همه اینا رو گفتم که بگم منم مثل شما و بقیه تو زندگیم به جلو نگاه میکنمو کاری به گذشته به جاهایی که دلم شکست و حرف نزدم ندارم ؛ کاری به جاهایی که شکست خوردمو گریه کردم ندارم ؛ کاری به کسی که رفتار و عکس العملش باعث شد هرشب به خودم لعنت بفرستم هم ندارم ؛ اما نمیشه و نمیشه و نمیشه فراموش کرد “””"
اگر فراموش کردن دست خود آدم بود چیزی بنام
""خاطرات گذشته “” اصلا وجود نداشت
میدونم خیلی حرف زدم
دیگه مقصر خودتونید دلنوشته میفرستین اینجوری میشه
بازم ممنون مقاله و کلیپتون عالی بود
بخاطر داداشتون هم واقعا ناراحت شدم
خدا خودتون و خانوادتون رو کنار هم سلاااامت نگه داره
ضمنا صداتون واسه گزارشگری فوتبال عالیه
سلام مژده جون
حرفاتو کاملا درک میکنم
بحث راجب گذشته و فراموشی و عدم فراموشی رو واقعا قبول دارم که نمیشه یه نسخه واحد واسه همه افراد پیچید
اتفاقا برخی از زمانای گذشته رو نباید ادم هیچ وقت فراموش کنه اما کدوماشو ؟؟؟؟ آهان
اون سکانسایی که سر بزنگاه باعث بشه دوباره همون اشتباه سابق رو تکرار نکنی
به غیر از این دیگه نباید غرق در منفیای گذشته شد. یکی از استادام یه حرف جالبی میزد میگفت دیدین بعضیا مدام با خودشون میگن ای کاش دیروز اینکارو میکردم ای کاش به اون خانومه اینو میگفتم ای کاش … ای کاش … و ادامه داره
میگفت این اشخاص نه تنها از گذشته درس نمیگیرن بلکه امروزشونم مثل دیروزشون میکنن. اتفاق ساعت 3و 5دقیقه دیروز واسه دیروز تو همون دیروز باید بمونه نباید از شروع روز جدید یا مثلا از ساعت 7صبح امروز مدام ذهنت درگیر دیروز باشه باید امروزتو دریابی و…
وگرن منم حرفتو که میبخشم اما فراموش نمیکنمو قبول دارم . چون منم تو زندگیم هستن چیزایی که نمیتونم فراموششون کنم. هستن ادمایی که بخشیدم ولی نمیتونم فراموش کنم …
من تا سال 92 تو کامفورت زون زندگی کردم از اون به بعد با مفهوم هدف اشنا شدم و بعد از اون اینکه رو روال بیفتم تا الان زمان برده که بعدا تو تاپیک جدا برای همه خواهم گفت
بنابراین عزیزم گذشته رو پله های نردبانی در نظر بگیر که باید روشون پا بذاری تا بری بالا…
بببخشید طولانی شد
همیشه تو اوج باشی عزیز خواهر
سلام فاطمه جان اینکه گفتی این کلیپا باعث شده بری تو فکر خیلی واسم ارزشمنده
همین فکرا یعنی شروع نقطه عطف در زندگی
بببین چه چیزایی باعث یکنواختی زندگیت شده
اگه ورزش نمیکنی شروعش کن
اگه هنر دوست داری و تجربه نکردی شروعش کن
اگه جاهای دیدنی حوصله نداشتی بری شروعش کن
شروع کن بهت قول میدم از کامفورت زون خارج میشی تو فقط یه قدم بردار
اقا خیلی حرف دارم بزنم وقتش نیست الان قول میدم راجب همه این شرایطی که تجربه کردم حتما بنویسم و باهاتون به اشتراک بذارم
عزیزم تو خیلی لطف داری
حرفات حرف نداره!
من گذشته ام خودش ی کلیپ انگیزشی اصن!
فقط الان یکم اوضاع قاطی پاتی شده
اینکه آقا کامبیز نوشته شک سارق آرزو هاست رو خیلی موافقم…فک کنم دلیلش همینه
درست میشه ولی یعنی مطمئنم