ترجمه کتاب پدر پولدار، پدر فقیر_ فصل ششم، قسمت دوم

بخش ششم- قسمت دوم

میدانم که پدر تحصیلکرده ام هر سال در انتظار افزایش حقوقش بود و هر سال ناامید میشد. بنابراین برای کسب مدارک بیشتر به دانشگاه برمی گشت تا بتواند افزایش حقوق دیگری کسب نماید، اما این هم به ناامیدی دیگری منتهی می شد. سوالی که اغلب از مردم می پرسم اینست که : “این فعالیت روزانه چه سرنوشتی برای شما رقم خواهد زد” ؟ درست همانند همستر کوچک، نمی دانم آیا مردم این نکته را در نظر می گیرند که کار سخت، آنها را به کجا می برد. چه آینده ای در انتظار است؟

سیریل بریکفیلد، مدیر اجرایی سابق انجمن بازنشستگان آمریکا گزارش می دهد که حقوق بازنشستگی بخش خصوصی در شرایط هرج و مرج قرار دارد. اول از همه اینکه 50 درصد نیروی کار امروز، حقوق بازنشستگی ندارند. این مسئله به تنهایی باید بسیار نگران کننده باشد. و 75 تا 80 درصد از 50 درصد دیگر، حقوق بازنشستگی بدون تأثیری دارند که شامل پرداخت ماهیانه 55 یا 150 یا 300 دلار می شود.

کریگ اس کارپل، در کتاب خود بنام افسانه بازنشستگی می نویسد: من از دفتر مرکزی شرکت مشاوره اصلی بازنشستگی بازدید کردم و با یک مدیر عامل متخصص در طراحی برنامه های بازنشستگی شاداب و باشکوه برای مدیریت عالی دیدار کردم.
وقتی از او پرسیدم مردمی که شغل دفتری ندارند چه انتظاری می توانند برای دریافت مستمری بازنشستگی داشته باشند، با یک لبخند مطمئن گفت: یک راه حل ساده و جادویی. پرسیدم : چی، راه حل ساده و جادویی ؟
او شانه هایش را بالا انداخت و گفت: اگر بچه هایی که در دوره ی اوج زاد و ولد بدنیا می آیند، به این نتیجه برسند که در دوران سالمندی پول کافی برای گذران زندگی را نخواهند داشت، همیشه می توانند مغز خود را متلاشی کرده و خود را خلاص کنند.

کارپل در ادامه تفاوت بین طرحهای بازنشستگی تعریف شده قدیمی را با طرحهای 401k که ریسک بیشتری دارند، توضیح داد. این برای اکثر افرادی که امروز کار می کنند، تصویر زیبایی نیست. و این فقط برای بازنشستگی است. وقتی هزینه های پزشکی و مراقبتهای طولانی مدت خانه سالمندان هم اضافه شوند، تصویر ترسناکی بوجود خواهد آمد. او در کتاب خود در سال 1995 نشان داده که هزینه های خانه سالمندان از 30 هزار دلار به 125 هزار دلار در سال افزایش یافته است. او به یک خانه سالمندان تمیز و بی تجملات در محل زندگی خود مراجعه کرده و دریافته که قیمت آن در سال 1995 سالیانه 88 هزار دلار است.

در حال حاضر، بسیاری از بیمارستانها در کشورهایی که بیمه پزشکی همگانی دارند، نیازمند تصمیم گیری های سختی هستند از قبیل اینکه چه کسی زنده بماند و چه کسی از بین برود؟ آنها این تصمیمات را صرفا بر این اساس میگیرند که آنها چقدر پول دارند و اینکه چند سال عمر کرده اند. اگر بیمار مسن است، آنها اغلب مراقبت پزشکی را در اختیار جوانترها قرار می دهند. افراد مسن فقیر، به انتهای صف منتقل می شوند. بنابراین همانگونه که ثروتمندان توانایی بهتری برای تحصیل دارند، توانایی زنده نگه داشتن خود را نیز دارند، در حالیکه افراد با ثروت کم، خواهند مرد.

بنابراین در شگفتم که کارگران به آینده نگاهی می اندازند، یا دیدشان تنها محدود به چک حقوق بعدی شان است. هرگز نمی پرسند که به کجا می رویم؟ وقتی با بزرگسالانی صحبت می کنم که میخواهند پول بیشتری در بیاورند، همیشه نکته ی مشابهی را پیشنهاد میدهم. من پیشنهاد می کنم نگاهی بلندمدت تر به زندگی خود داشته باشند. بجای اینکه بسادگی برای داشتن امنیت شغلی و پول کار کنند، که البته تأیید می کنم موارد مهمی هستند، پیشنهاد می کنم که شغل دومی بر گزینند که مهارت دومی را به آنها بیاموزد. در صورت تمایل به یادگیری مهارتهای فروش، اغلب توصیه می کنم که به یک شرکت بازاریابی شبکه ای بپیوندند که به نام بازاریابی چند سطحی نیز خوانده می شوند. برخی از این شرکت ها برنامه های آموزشی بسیار خوبی دارند که به مردم کمک می کند ترس خود را از شکست و طرد شدن از بین ببرند ، که دلیل اصلی عدم موفقیت افراد است. در طولانی مدت ، تحصیلات از پول ارزش بیشتری دارد.

وقتی که این پیشنهاد را ارائه می کنم، اغلب در پاسخ می شنوم: “اوه، خیلی پر زحمت است”، یا “میخواهم فقط کاری را انجام دهم که به آن علاقه دارم”. در پاسخ به اینکه کار پر زحمتی است، می پرسم : " بنابراین ترجیح می دهید پنجاه درصد از درآمد حاصل از یک عمر دسترج خود را به دولت تقدیم کنید"، در جواب اظهار نظر دیگر که میگفت فقط کاری را انجام می دهم که به آن علاقه داشته باشم، میگویم: “من علاقه ای به بدنسازی رفتن ندارم، اما میروم، چون میخواهم حس و حال بهتری داشته باشم و بیشتر عمر کنم”. متاسفانه حقیقتی در این جمله ی قدیمی نهفته است که می گوید شما نمی توانید به یک سگ پیر، ترفندهای جدید بیاموزید. مادامی که شخصی عادت به تغییر نداشته باشد، تغییر دادن آن سخت است.

اما برای آن دسته از شما که وقتی بحث کار کردن برای یادگیری چیزهای جدید پیش می آید، مردد و نامطمئن هستید، من این عبارت تشویق کننده را ارائه می کنم: زندگی درست مانند رفتن به بدنسازی است، دردناکترین قسمت، تصمیم گرفتن برای شروع است. مادامی که این مرحله را پشت سر بگذارید و انجامش دهید، مابقی کار آسان است. روزهای زیادی بوده که از رفتن به باشگاه وحشت داشتم، اما زمانی که آنجا هستم و درحال حرکت و تمرین، لذت بخش است. بعد از اینکه تمرین به پایان می رسد، همیشه خوشحالم از اینکه خودم را به ادامه دادن ترغیب کرده ام.
اگر شما تمایلی به کار کردن برای یادگیری چیزهای جدید نداشته باشید و بر این عقیده اصرار بورزید و در عوض، در حیطه کاری خود بسیار متخصص بشوید، اطمینان حاصل کنید شرکتی که برای آن کار می کنید، عضو اتحادیه شده باشد. اتحادیه های کارگری برای محافظت از متخصصان طراحی شده اند.

پدر تحصیلکرده ام وقتی که سمت فرمانداری را از دست داد، رئیس اتحادیه معلمان در هاوایی شد. او به من گفت این سخت ترین کاری بوده که تا بحال داشته است. در طرف مقابل، پدر پولدارم عمرش را صرف این کرد که بهترین تلاشش را انجام دهد تا شرکت هایش از اتحادیه ها بدور بمانند. او موفق بود. اگرچه اتحایه ها جلو می آمدند، پدر پولدار همیشه توانایی این را داشت که آنها را پس بزند.

شخصا، من طرف هیچ کدام را نمیگیرم، زیرا می توانم الزامات و مزایای هر دو سمت را ببینم. اگر شما بر اساس آنچه مدارس می گویند عمل کرده و بسیار متخصص شوید، پس بدنبال حمایت و پشتیبانی اتحادیه ها باشید. بعنوان مثال، اگر من به حرفه ی پروازی خود ادامه می دادم، به دنبال شرکتی می گشتم که دارای یک اتحادیه خلبانان قوی باشد. چرا؟ زیرا زندگی من صرف یادگیری مهارتی می شد که فقط در یک صنعت ارزش داشت. اگر من از آن صنعت بیرون رانده می شدم ، مهارت های زندگی من برای یک صنعت دیگر ارزشمند نبود. یک خلبان ارشد جایگزین شده، با 100 هزار ساعت تجربه پروازی ترابری سنگین که سالیانه 150 هزار دلار درآمد دارد، یافتن شغل معادل با حقوق بالا برای تدریس در مدرسه برایش سخت خواهد بود. مهارتها لزوما از صنعتی به صنعت دیگر منتقل نمی شوند، زیرا مهارتهایی که در صنعت هوایی در قبال آن به خلبانان حقوق پرداخت می شود، در صنعتی دیگر، مثل سیستم آموزشی مدارس، اهمیتی ندارند.

همین مسئله امروز حتی برای پزشکان نیز صدق می کند. با تمام تغییرات علم پزشکی، بسیاری از متخصصان پزشکی نیازمند این هستند که خود را با سازمانهایی نظیر سازمان بیمه سلامت وفق بدهند. معلمان مدارس قطعا نیازمند این هستند که عضو اتحادیه باشند. امروزه در امریکا، اتحایه معلمان، بزرگترین و ثروتمندترین اتحادیه موجود است. NEA ، انجمن آموزش ملی، از نفوذ سیاسی فوق العاده ای برخوردار است. معلمان به محافظت اتحادیه خود احتیاج دارند، زیرا مهارت های آنها برای یک صنعت خارج از آموزش، از ارزش محدودی برخوردار است. بنابراین قاعده کلی این است، بسیار متخصص شوید، سپس به اتحادیه بپیوندید. این کار هوشمندانه ای است.

وقتی از دانش آموزان کلاسهایی که در آن تدریس می کنم، می پرسم چه تعدادی از شما می توانید بهتر از مک دونالد، همبرگر درست کنید؟ تقریبا تمام دانش آموزان دست خود را بلند می کنند. سپس می پرسم، پس اگر اغلب شما می توانید بهتر از مک دونالد همبرگر درست کنید، چطور است که مک دونالد از شما بیشتر پول در می آورد؟ پاسخ روشن است: مک دونالد در سیستم های تجاری بسیار عالی است. دلیل اینکه بسیاری از مردم با استعداد فقیر هستند، این است که آنها بر روی بهتر درست کردن همبرگر تمرکز می کنند و در مورد سیستمهای کسب و کار، چیز کمی می دانند یا حتی هیچ نمی دانند.

یکی از دوستانم در هاوایی صنعتگر بزرگی است. او پول بسیاری در می آورد. یک روز وکیل مادرش با او تماس گرفت و گفت که او برایش 35 هزار دلار ارث گذاشته است. که این مبلغ باقیمانده از املاک اوست بعد از اینکه سهم دولت و وکیلش از آن کسر شده است. وی بلافاصله این پول را بعنوان فرصتی دید که بتواند با قسمتی از آن بوسیله تبلیغات، کسب و کارش را ارتقا بدهد. دو ماه بعد، اولین تبلیغ چهاررنگ و تمام صفحه او در یک مجله گران قیمت ظاهر شد که افراد ثروتمند را هدف قرار داده بود. تبلیغات برای سه ماه ادامه داشت. او از تبلیغات هیچ چیزی عایدش نشد و حالا تمام ارثیه او از بین رفته بود. وی اکنون میخواهد از آن مجله بدلیل تبلیغات ناکارآمدش شکایت کند.

این یک مورد معمول از شخصی است که می تواند بخوبی همبرگر درست کند اما اطلاعات کمی در مورد کسب و کار دارد. وقتی از او پرسیدم چه درسی از این موضوع گرفته است، تنها پاسخش این بود که: تبلیغات چی ها آدمهای کلاه برداری هستند. سپس از او پرسیدم که آیا مایل است در یک دوره آموزشی فروش و بازاریابی مستقیم شرکت کند. پاسخش این بود که “وقت ندارم” و " نمی خواهم وقتم را تلف کنم". دنیا مملو از انسانهای با استعداد فقیر است. آنها اغلب مواقع فقیر هستند یا از لحاظ مالی با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند، یا کمتر از آنچیزی که قابلیتش را دارند، پول در می آورند، نه به خاطر آنچه که می دانند، بلکه به خاطر آنچیزهایی که نمی دانند. تمرکز آنها بر روی تکمیل کردن مهارتهایشان برای درست کردن همبرگرهای بهتر است، بجای اینکه مهارتشان را در فروش و تحویل همبرگر ارتقا بدهند. شاید مک دونالد بهترین همبرگرها را درست نکند، اما آنها در مبحث فروش و تحویل یک همبرگر پایه ای در سطح متوسط، بهترین هستند.

پدر فقیر از من میخواست که متخصص شوم. این دیدگاه او بود برای کسب درآمد بیشتر. پدر تحصیلکرده ام حتی پس از اینکه فرماندار هاوایی به او گفت که دیگر نمی تواند در دولت ایالتی کار کند، همچنان به تشویق من برای کسب تخصص ادامه داد. پدر تحصیل کرده سپس جنبش اتحادیه معلمان را بر عهده گرفت و برای محافظت بیشتر و مزایای این متخصصان بسیار ماهر و تحصیل کرده مبارزه کرد. ما اغلب بحث می کردیم، اما می دانم او هرگز موافقت نکرد که تخصص بیش از حد، همان چیزی است که نیاز به حمایت از سوی اتحادیه را ایجاد کرده است. او هرگز این را درک نکرد که هرچه تخصص بیشتری پیدا کنید ، بیشتر گرفتار می شوید و به آن تخصص وابسته تر می شوید.

پدر پولدار به من و مایک توصیه می کرد که خود را پرورش بدهیم. بسیاری از شرکت ها همین کار را انجام می دهند. آنها یک دانش آموز جوان باهوش را از مدارس کسب و کار پیدا می کنند و شروع به پرورش و آموزش آن شخص می نمایند تا اینکه روزی کنترل اداره شرکت را بدست بگیرد. بنابراین این کارمندان جوان در یک بخش متخصص نمی شوند، آنها از بخشی به بخش دیگر منتقل می شوند تا تمام جنبه های سیستم کسب و کار را بیاموزند. ثروتمندان اغلب فرزندان خود یا دیگران را تربیت می کنند. با انجام اینکار، فرزندان آنها شناخت كلی از عملیات کسب و کار و چگونگی ارتباط بین بخشهای مختلف را به دست می آورند.
برای نسل مربوط به جنگ جهانی دوم، پریدن از شرکتی به شرکت دیگر، کار بدی در نظر گرفته می شد. امروزه هوشمندانه بنظر می رسد. ازآنجا که مردم بجای اینکه بدنبال کسب تخصص های بالاتر باشند، از شرکتی به شرکت دیگر می روند، چرا بیشتر از اینکه بدنبال کسب درآمد باشند، بدنبال یادگیری نباشند. در کوتاه مدت ممکن است درآمدتان کمتر شود. اما در طولانی مدت، سودهای سرشار و بزرگی نصیبتان خواهد کرد.

مهارتهای مدیریتی اصلی مورد نیاز برای موفقیت، عبارتند از :

1- مدیریت جریان نقدینگی
2- مدیریت سیستمهای (کسب و کار)
3- مدیریت نیروی انسانی

مهمترین مهارتهای تخصصی، فروش و درک بازاریابی هستند. لذا این توانایی برای فروش است، برای برقراری ارتباط با سایر همنوعان، خواه مشتری باشد یا کارمند، رئیس، همسر و یا فرزند، این مهارت اصلی برای موفقیت شخصی است. این مهارت های ارتباطی مانند نوشتن، صحبت کردن و مذاکره کردن است که برای یک زندگی موفق حیاتی هستند. این مهارتی است که من بطور مداوم روی آن کار میکنم، با شرکت در کلاسها یا خرید نوارهای آموزشی تا اینکه دانش خودم را گسترش بدهم.

همانطور که گفتم، پدر تحصیلکرده ام، هر چقدر که شایسته تر میشد، سخت تر و سخت تر کار می کرد. همچنین هرچقدر که بیشتر تخصص کسب می کرد، بیشتر در این دام گرفتار میشد. اگرچه حقوق او افزایش می یافت، قدرت انتخابش کمتر میشد. بزودی پس از اینکه از کار دولتی کنار گذاشته شد، او دریافت که از لحاظ حرفه ای واقعا چقدر آسیب پذیر است. درست مانند قهرمانان حرفه ای که ناگهان مصدوم می شوند یا آنقدر پیر می شوند که قادر به ادامه بازی نیستند. موقعیت های با درآمد عالی که زمانی داشتند، دیگر از بین رفته است، و آنها مهارتهای محدودی برای بازگشت دوباره (به آن سطوح درآمدی) دارند. فکر می کنم به همین دلیل بود که پس از آن پدر تحصیلکرده ام بسیار زیاد از اتحادیه ها پشتیبانی می کرد. او دریافت که یک اتحادیه چقدر می تواند برایش سودمند باشد.

پدر پولدار، من و مایک را تشویق میکرد که در زمینه های بیشتری، اطلاعات حداقلی بدست بیاوریم. او ما را تشویق می کرد که با افراد باهوش تر از خودمان کار کنیم و اینکه برای ساختن یک تیم،افراد باهوش را گرد هم جمع کنیم. امروزه می توان آنرا هم افزایی تخصص های حرفه ای نامید. امروز من معلمان سابق مدرسه ای را ملاقات می کنم که صدها هزار دلار درآمد دارند. آنها این سطح از درآمد را به این دلیل کسب می کنند که علاوه بر مهارتهای تخصصی در زمینه کاری خود، مهارتهای دیگری را نیز کسب کرده اند. آنها به همان خوبی که تدریس می کنند، در فروش و بازاریابی نیز مهارت دارند. من هیچ مهارتی را مهمتر از فروش و بازاریابی نمی شناسم. اینکه مهارتهای فروش و بازاریابی برای اغلب مردم دشوار هستند، در ابتدا بخاطر ترس آنها از طرد شدن است. هرچقدر شما در برقراری ارتباط، انجام مذاکره و کنترل کردن ترس خود از طرد شدن، بهتر عمل کنید، زندگی آسانتر می شود. امروز همان توصیه ای را که به آن نویسنده روزنامه که میخواست پرفروشترین نویسنده شود ارائه دادم، به هر شخص دیگری نیز می کنم. متخصص بودن از لحاظ فنی نقاط قوت و ضعف خودش را دارد. دوستانی دارم که نابغه هستند، اما نمی توانند با همنوعان خود بطور موثر ارتباط برقرار کنند و در نتیجه درآمدشان رقت انگیز است. به آنها توصیه می کنم که یک سال را به کسب مهارت فروش اختصاص بدهند. حتی اگر هیچ کسب درآمدی نکنند، مهارتهای ارتباطی شان ارتقا خواهد یافت. و این بسیار باارزش است.
علاوه بر اینکه بایدفراگیران، فروشندگان و بازاریابان خوبی باشیم، به همان میزان که دانش آموزان خوبی هستیم، نیازمند این هستیم که مدرسان خوبی هم باشیم. برای اینکه حقیقتا ثروتمند باشیم، نیازمند این هستیم که به همان میزان که دریافت کننده خوبی هستیم، دهنده و اهداکننده خوبی هم باشیم. در موارد کشمکشهای حرفه ای و مالی، اغلب کمبودهایی در مقوله دادن و گرفتن وجود دارد. افرادی بسیاری را می شناسم که به این دلیل فقیر هستند که نه دانش آموزان خوبی هستند و نه معلمان خوبی.

هر دو پدرم مردان سخاوتمندی بودند. هر دو در عمل ابتدا دست دهنده داشتند. تدریس یکی از راههای آنها برای اهدا کردن بود. هر چه بیشتر اهدا می کردند، بیشتر دریافت می نمودند. یک تفاوت فاحش در میان آنها در دادن پول بود. پدر پولدارم زیاد پول پاشی می کرد. او به کلیسا و خیریه ها و بنگاهش پول می داد. او میدانست که برای دریافت پول باید پول داد. اهدای پول راز بسیاری از خانواده های ثروتمند بزرگ است. این دلیل وجود سازمانهایی مانند بنیاد راکفلر و بنیاد فورد است. اینها سازمانهایی هستند که طراحی شده اند برای اینکه ثروتی را که بدست می آورند افزایش دهند و به همان نسبت هم آن را برای همیشه ببخشند.

پدر تحصیلکرده ام همیشه می گفت، هر زمان پول اضافه ای داشته باشم، آنرا می بخشم. مشکل اینجا بود که پول اضافه هیچوقت وجود نداشت. بنابراین او بجای اینکه بر روی مهمترین قانون پول تمرکز کند، سخت تر کار می کرد تا پول بیشتری در بیاورد. “ببخشید تا بدست بیاورید” (قانون پول). درعوض باور او بر این بود که " کسب درآمد کنید و سپس ببخشید". در نتیجه ، من چیزی شبیه هر دو آنها شدم. بخشی از من سرمایه داری سختگیر است که عاشق پول در آوردن با پول می باشد. بخش دیگر، معلمی با مسئولیت اجتماعی که عمیقا نگران این شکاف روز افزون بین داشته ها و نداشته ها است. من شخصا سیستم آموزشی کهنه و منسوخ را مسئول اصلی این شکاف فزاینده می دانم.

==================
بخشهای ترجمه شده ی قبلی :

بخش معرفی

بخش اول _ قسمت اول

بخش اول _ قسمت دوم

بخش اول _ قسمت سوم

بخش دوم _ قسمت اول

بخش دوم _ قسمت دوم

بخش سوم

بخش چهارم

بخش پنجم

بخش ششم_ قسمت اول


این تاپیک مربوط به فصل« فصل 06 - بخش 02 » در نرم‌افزار «زیبوک» است. کتاب: « پدر پولدار، پدر فقیر »

14 پسندیده

سلام
من ترجمه تون رو خوندم خیلی روان و گویا بود.
منم برای تمرین میخواستم چنین کاری انجام بدم ولی احساس میکنم هنوز به اون مرحله نرسیدم در صورتی که اطرافیانم میگن تو میتونی ترجمه کنی.
امکانش هست بفرمایید در چه سطحی از زبان هستید و ترجمه کار سختیه یا با تمرین کم کم خودمون آشنا میشیم؟

10 پسندیده

سلام خیلی ممنون از همراهی و لطف شما :rose: :rose: حتما در اپلیکیشن قرار میگیره :relieved::ok_hand:

9 پسندیده

سلام دوست عزیز
قطعا سطح هر کاری با کسب تجربه های بیشتر و بیشتر به مرور بالاتر و بالاتر میره.
البته من خودم رو در سطح بالایی نمی دونم، اما تا جایی که می دونم اصول کار به این شکل هست که برای خلق یک ترجمه خوب، مترجم باید به هر دو زبان مبدا و مقصد تسلط خوبی داشته باشه. و البته برای ترجمه موضوعات خاص تر و تخصصی تر، نیاز به این هست که به اصطلاحات و کلید واژه های اون موضوع خاص هم مسلط باشین. همه ی اینها وقتی با سطح مناسبی از اطلاعات عمومی شما نسبت به هر دو زبان مبدا و مقصد، همراه بشه، منجر به خلق یک ترجمه روان و قابل قبول میشه.

8 پسندیده

سلام، ممنون، نظر لطفتون هست.
البته نمیدونم چرا مدتی هست که فرایند قرارگرفتن ترجمه ها در اپلیکیشن کند شده. فکر می کنم از فصل پنجم به این طرف ترجمه هایی که ارسال شده، توی اپلیکیشن قرار داده نشدن.

7 پسندیده

خیلی ممنون از توضیحاتتون :blossom:

5 پسندیده

سلام آقا احسان
احوال شما
من چک کردم قرار گرفته
شاید اپلیکیشن رو آپدیت نفرمودید

7 پسندیده

سلام بر استاد بزرگ جناب ناصری عزیز

جسارت کردم، :blush: ، البته من یکبار حذف و اضافه کردم باز هم نیومد، پس شاید مشکل از نسخه ی اپلیکیشن من هست.

ممنون

5 پسندیده

سلام آقا احسان… ترجمه ها قرار گرفته شدن روی برنامه.
این فصل جدید هم که لطف کردین، امروز بارگذاری شد و روی اپ نشسته

ممنون از شما🌸

7 پسندیده

سلام

سپاسگزارم :hibiscus:

ممنون از زحماتتون

3 پسندیده

درود بر شما.
بسیار عالی و تاثیرگذار.

یه جمله بی نظیر… عادت به تغییر عادات

سپاس گذارم :rose::rose::tulip::tulip:

5 پسندیده

:+1:

You’re welcome :hibiscus:

3 پسندیده