فایل صوتی این مقاله
سلام.
چندی پیش درباره یادگیری بهتر، مطلبی نوشته بودم که در اون درباره مقایسه نکردن خودمون با بقیه صحبت کردیم.
دیشب با یکی از دوستام درباره همین موضوع داشتیم صحبت می کردیم و به ذهنم رسید که “مقایسه نکردن” لایقه یه مطلب جداست و باید بیشتر بهش پرداخته شه. تو یوتیوب واسه سرگرمی خواستم چند تا مطلب خوب گوش بدم و لذت ببرم که با کلیپی جالب رو به رو شدم.
این شخص آقای Tom Shillue هستند که یه استند آپ کمدین اند. تو این کلیپ می تونید درباره ایشون و برنامه هاشون یکمی بدونید. البته خود منم در حد همین کلیپ ایشون رو میشناسم. ولی در این کلیپ به نکات خوبی اشاره میشه که دوست دارم دربارش با هم به بحث بپردازیم.
پس با من همراه باشید.
چرا مقایسه کردن اینقد بده؟
چند بار شده به دور ورتون نگاه کنید و بگید: ای کاش منم مثله فلانی بودم. کاشکی منم می تونستم مثله آقای X انگلیسی حرف میزدم یا مثله خانوم Y مترجم خوبی می شدم یا مثله فلانی تلفظی عالی داشته باشیم…
واقعاً چرا؟ چرا نباید مقایسه کنیم؟ جواب پیش شماست. ولی اینجا به یاد آوریشون می پردازیم:
مقایسه با دیگران روان آدمو بهم می ریزه.
مهم نیست تو چه جایگاهی باشید، چه مدرک زبانی گرفته باشید، چقد تلفظتون خوب باشه، چند تا لغت بلد باشید، چقد خوب مکالمه افراد رو بفهمید، چند تا رفیق خارجی داشته باشید…
شما دائما خودتون رو با بالایی ها مقایسه می کنید و هیچوقت موفقیت حال حاضرتون رو نخواهید دید. چون همیشه خودتون رو با شخصی مقایسه می کنید که از شما جلوتره.
مقایسه واحد اندازه گیری غلط برای رسیدن به موفقیته
وقتی کمی پیشرفت می کنید و دور وریاتون رو با پیشرفت شگفت زده می کنید معمولا همچین دیالوگ هایی رو می شنوید:
“اوه، اوه چقد خوب شدی!!! کم کم داری به سطح یه بومی زبان میرسی”
" یکم دیگه پیش بری پز فلانی رو می خوابونیا"
" تو از معلم انگلیسی منم بهتر صحبت می کنی"
و…
واقعاً اینا موفقیت هستند؟ پز یکیو رو زمین خوابوندن و شکست دادن؟ از یکی تو یه مهارت خاص از زبان بهتر شدن ؟ به سطح یه بومی رسیدن؟
اصلا مگه همچین چیزی ممکنه ؟
اشخاصی که موفق شدن رو نگاه کنید. موقع برنامه ریزی چجوری برنامه می چینن؟ هدفشون چی بوده؟
یه مثال بخوام بزنم، لوکا لامپاریلو آخرین هدفش در سطح پیشرفته اینه که به سطح شبهه بومی برسه نه یه بومی زبان. این نشون میده که لوکا خودش رو با یه بومی زبان مقایسه نمی کنه چون شرایط هر جفتشون متفاوته.
آیا دوست دارید دقیقاً مثله اون شخصی که مورد مقایسه قرارش می دید، بشید؟
فرض بگیریم من دوستی دارم که آزمون تافل داده و سطح خیلی خوبی از زبان داره. می تونه صحبت کنه، به فیلم انگلیسی زبان نگاه کنه، کتاب بخونه ولی مهارت نوشتاریش ضعیفه.
آیا منی که خودم رو باهاش مقایسه می کنم دوست دارم مهارت نوشتاریم هم مثله ایشون بشه؟
گاهاً اونقدر غرق مقایسه کردن میشیم که به این موارد توجهی نمی کنیم.
یه حرف خیلی جالب از یکی از آرتیست های مورد علاقم به اسم Stan Prokopenko شنیدم، یه نفر تو کانال یوتیوبش بهش گفت “من اصلا استعداد ندارم کاشکی منم مثله شما با استعداد بودم”
جواب استن خیلی برام جالب بود. گفتش “مطمئناً شما استعداد خاصی دارید ولی اون رو ندیدید، چرا که خودتون رو دارید با کس دیگه ای مقایسه می کنید، ضمنا هیچکس کامل نیست. یه نفر تو سایه روشن خوبه، یکی تو دیدن اجسام، یکی تو مهارت دست و… هیچکس همه این موارد رو باهم نداره. تلاشی مستمره که می تونه یه نفر رو به موفقیت برسونه”
ممکنه من مهارتی داشته باشم که در مقایسه با دوستم اون رو ندیدم.
مقایسه چشم هاتون رو می بنده
این ویژگی مقایسه کردن برای من یکی از منفور ترین ویژگی هاست. بیاید اینجوری به قضیه نگاه کنیم.
من با شخصی خودم رو مقایسه می کنم که روزی 6 ساعت به مدت یکسال زبان خونده، با جرات با بومی زبانها صحبت می کنه، هر روز به مطالب گوناگون گوش میده و اونا رو می خونه به چند تا سفر خارجه رفته و…
حالا من. روزی 1 ساعت زبان می خونم، کلی کار سرم ریخته و نمی رسم بیشتر از این رو زبان وقت بزارم. یا حوصلم نمیکشه با بومی زبانها صحبت کنم یا می ترسم، وقت کتاب خوندن میرسه به یه وقت دیگه موکولش می کنم و بیشترین مسیری که حرکت کردم از صندلی کامپیوترم تا دستشویی خونمون بوده.
آیا شرایطامون برابره؟ مشخصه که نه. حالا یه چیز دیگه از مقایسه بگم.
آیا وقتی خودتون رو با کسی مقایسه می کنید، متوجه پیشرفت خودتون میشید؟
شما دو ماه پیش انگلیسی رو شروع کردید، تا به امروز خیلی پیشرفت داشتید ولی سرتونو بالا میارید و می بینید یه شخصی مثل بلبل داره انگلیسی صحبت می کنه. شما دو تا نگرش تو اینجا می تونید داشته باشید. یکی اینکه خودتون رو ببینید که چقدر جلو افتادید، یا اینکه خودتون با اون شخص مقایسه کنید و متوجه دو ماه پیشرفتتون نشید.
مقایسه کردن با یک شخص مفیده و اون شخص شمایید
صبح پا میشید، صبحونه می خورید، هندزفری رو می زارید تو گوشتون، میرید بیرون قدم می زنید. گوشیتون داره یه پادکست ورزشی پخش میکنه. رو لباتون یه لبخند میشینه. میاید خونه یه فیلم می زارید و شروع می کنید به دیدن فیلم. دیالوگ هایی رد و بدل میشه که براتون آشنان، تبریک!!! دومین لبخند امروز اومد رو لباتون. شب شده یه کتاب تو زبانشناس باز می کنید و شروع می کنید به خوندن اون کتاب . سومین لبخند و…
این لبخند ها و احساس رضایت می تونند بیشتر از 3 تا باشند. شاید در روز بتونید صد ها لبخند رضایت بزنید. ولی چجوری؟
این لبخند رضایت زمانی به وجود میاد که خودتون رو با گذشته خودتون مقایسه کنید. کافیه از خودتون بپرسید من کجا بودم و الان کجام؟
من سه ماه پیش اون پادکست رو گوش می دادم و 50 درصدشو می فهمیدم ولی الان 90 درصد، اون فیلم رو میدیدم و 30 درصدش رو می فهمیدم ولی الان 60 درصدشو، اون کتاب رو می خوندم و 70 درصدشو می فهمیدم ولی الان همشو و…
به زمان حال با فکر کردن به پیشرفتتون در گذر زمان، لبخند بزنید.
انتخاب با شماست: مقایسه با دیگران، اخم کردن و عذاب کشیدن یا مقایسه با گذشته ی خودتون، لبخند زدن و لذت بردن؟
موفق باشید