سلام. حالتون چطوره؟
امروز قرار درباره موضوع برنامه ریزی صحبت کنیم. وقتی صحبت از برنامه ریزی تو یه سایت زبان آموزی میشه، پس اصل مطلب برنامه ریزی برای یادگیری زبانه. (استاد خیابانی)
خیلی ها می خوان شروع کنن ( یا شروع کردند) ولی تو برنامه ریزی مشکل دارند. چندی پیش چند تا پیغام خصوصی درباره ی موضوع برنامه ریزی دریافت کردم که دوستان از من درباره برنامه ریزیه کلی یادگیری یا برنامه ریزی برای یادگیری یه منبع خاص، مثله داستان های کودکانه یا انگلیسی قدرت و… سوال کردند.
سوالشون منو به فکر فرو برد. همونطور که می دونید من یک سالی میشه زبان می خونم. و جالبه بدونید راه های مختلفی رو امتحان کردم و دائما بسته به شرایط مختلف مجبور بودم برناممو تغییر بدم. پس تجربه استفاده از حداقل 10 برنامه مختلف رو تو کارنامم دارم که این آخری از همه فعلا پر بازده تر بوده.
در این مقاله به بحث کلی و جزئی برنامه ریزی می پردازیم. درباره فاکتور های برنامه ریزی صحبت می کنیم و در آخر درباره برنامه و تجربه شخصی خودم براتون مثال می زنم. پس ازتون خواهش می کنم صبور باشید و این مطلب رو بخونید.
یه برنامه خوب چه شکلیه؟
به صورت کلی هر برنامه شامل یک سری فاکتور میشه. برای این موضوع اجازه بدید مثالی از برنامه بدنسازی بزنم، چون از خیلی جهات برنامه بدنسازی با برنامه یادگیری زبان شباهت دارند.
شما یه برنامه بدنسازی دریافت می کنید. معمولا این برنامه ها بسته به هدف شما، شرایط بدنی ، زمان، دوره ی تمرینی، نقاط قوت و ضعف شما، میزان راحتی و لذت بردن شما و در کل نسبت به نیاز شما نوشته می شن.
پس سعی کنید مثله یه مربی بدنسازی برای خودتون عمل کنید. در ادامه به صورت جزئی به فاکتور های برنامه ریزی اشاره می کنیم:
1. تصمیم برای هدف ( هدف بدنساز)
مدتی پیش قبل از اینکه تصمیم به نوشتن این مطلب بگیرم. ویدئویی از ای جی هوگ دیدم. که می تونید از لینک های زیر ببینیدش:
https://streamable.com/eou5m
https://streamable.com/2kese
https://streamable.com/kvz4b
به شکل خلاصه ای جی به این شکل حرفش رو بیان می کنه:
جایی نشسته بودم. به شکمم نگاه می کردم. احساس چندش داشتم. دور شکمم چربی زده بود. من از این وضعیت خیلی ناراحت بودم که چرا اجازه دادم بدنم چربی بزنه و حسابی عصبی بودم . تو زندگیم هیچوقت اینقدر اجازه نداده بودم چاق بشم. این بدترین وضعیت بدنی ای بود که تو زندگیم تجربه می کردم.
پس تصمیم گرفتم برم پشت کامپیوتر تا خودمو یه جوری سرگرم کنم و به شکمم فکر نکنم. ایمیلم رو باز کردم و از دوستم جو وایز ایمیلی دریافت کردم. ایمیل به این شکل بود: پایه ای سال دیگه مسیر “کامینو د سانتیاگو” رو پیاده بریم؟
بلافاصله تصمیمی گرفتم و بهش گفتم: آره من پایه ام. دلیلش این بود که من تا قبل ایمیل اجازه داده بودم که انرژیم افت کنه و بیخیال سلامتیم بشم و چاق شم. واسه همین نیاز به یه چالش داشتم و تصمیممو گرفتم. ما برای این کار نیاز به برنامه ریزی داشتیم. که سال دیگه بتونیم بریم. تصمیم گرفتیم که بهار سال بعد این کارو انجام بدیم. من تو تابستون اون ایمیل رو دریافت کرده بودم و حدود 6 ماه برای آماده سازیه خودم وقت داشتم. چه اتفاقی رخ داد؟
من چیزی در بهار داشتم که باید براش آماده می شدم …
هدف از گذاشتن این نقل قول از ای جی هوگ اینه که بگم قبل از برنامه ریزیتون. تصمیمی برای زبان آموزی داشته باشید. این تصمیم باید آورنده یک هدف باشه. بطور مثال ای جی بعد از گرفتن این تصمیم برنامه ای نوشت که شامل یادگیری کمی اسپانیایی، دویدن و آماده کردن بدن و تغذیه مناسب بودش.
شروع هر برنامه با یک تصمیمه. آیا قبل از برنامه ریزی تصمیمتون رو گرفتید؟ آیا تصمیمتون هیجان انگیز و واضح بوده؟
برای گرفتن تصمیم، نیاز دارید ریز بین باشید. مثلا اگه قرار تصمیمی 6 ماهه بگیرید. هدفی که برای این تصمیم در نظر می گیرید هدفی مناسب باشه. مثلا اینجوری نگید که بعد 6 ماه دقیقا مثله آمریکایی ها صحبت کنم. بیاید رک باشیم این تصمیم تخریب کنندست و هدفش غیر ممکنه. هیچ بدنسازی نمی تونه بعد شش ماه مثله رونی کلمن شه.
پیشنهاد من اینه تصمیمتون واقع گرایانه و مناسب باشه. مثلا بگید “بعد شش ماه قادر باشم سطح شنیداریمو دو درجه از اینی که هست بهتر کنم.” " تا بهار سال دیگه دوست دارم دایره لغاتم رو دو برابر کنم" و…
دقیقا مثله یه بدنساز، " من بعد شش ماه 2 کیلو به عضلاتم اضافه کنم"
این ها شدنی هستند و روند یادگیریتون رو به شما دائماً گوش زد می کنند. چرا که هر چه به هدف نزدیک تر می شید، متوجه پیشرفتتون می شید و دائما قصد دارید به راهتون ادامه بدید. ولی اگه بگید بعد شش ماه من دقیقاً مثله یه آمریکایی می شم بلافاصله وقتی نزدیک به روزی که برای هدفتون در نظر گرفتید میشید با دیدن پیشرفتتون که بنظر برای شما کم میاد، نا امید و در آخر از زبان زده می شید.
پس گام اول برای برنامه ریزی " تصمیم درسته".
2.سطح زبان شما ( شرایط بدنی)
شاید این بخش، چیزی باشه که کسی بهش توجه یا فکر نکرده باشه. جالبه بدونید این هم یکی از مهم ترین فاکتور ها برای برنامه ریزیه.
کسی که تازه انگلیسی رو شروع کرده باید نسبت به کسی که یک سال زبان می خونه برنامه ای متفاوت رو پیش بگیره. شرایط در استفاده از منبع هم متفاوته.
دقیقاً مثله یه بدنساز، کسی که تازه شروع کرده برنامه ای سبک تر رو پیش می گیره و برنامش معمولا ساده تره ولی کسی که چند ساله کار می کنه باید برنامه ای سنگین تر توام با تکنیک های مختلف رو پیش بگیره تا پیشرفت کنه. و این مورد بسته به اینکه بدنساز آیا دوره مکمل هم استفاده می کنه یا نه متفاوته.
پس:
۱. اگه شروع کننده هستید و از منابعی مثله داستان های کودکانه استفاده می کنید، خوندن حداقل یک ساعت در روز برای شما مناسبه، می تونید به درسهاتون تنوع بدید و مثلا برای هر هفته سه یا چهار درس (اگه داستان های کودکانه رو می خونید) رو کار کنید ( روزی چند بار بهشون گوش بدید).
۲ . اگه سطح متوسط هستید و از منابعی مثله داستان های واقعی یا انگلیسی قدرت استفاده می کنید. خوندن حداقل دو ساعت در روز براتون مناسب تره. شما با گذاشتن دو ساعت در روز برای این منابع می تونید اونها رو عمیق تر یاد بگیرید، چون این منابع گسترده تر و طولانی از منابعی مثله داستان های کودکانه هستند.
۳. اگه سطحتون بیشتر از متوسط و یا پیشرفته هست باید از منابعی مثله داستان های کوتاه، مگا داستان ها، وی آی پی و … استفاده کنید و صد البته باید در کنار استفاده از این منابع که همگی ورودی هستند به خروجی ( مکالمه، نوشتن و…) بپردازید. که برای پیشرفت در این سطح نیازه حداقل دو ساعت به بالا برای زبان وقت بزارید.
مشاهده می کنید؟ تمامی سطوح نیاز به برنامه ای متفاوت دارند. یه بدنساز وقتی دو سال تمرین می کنه دیگه با برنامه سبک پیشرفت نمی کنه، لازمه که به خودش فشار بیشتری بیاره، برنامه های سنگین تر رو پیش بگیره و از محدوده راحتی خودش خارج شه. مثلا اگه 10 تا توان انجام حرکت داره باید با کمک کس دیگه سه تا بیشتر از حد خودش بزنه. پس اگه تو سطح بالایی هستید، باید برنامه سختی رو پیش بگیرید تا پیشرفت کنید.
3. زمان
یکی از مهم ترین فاکتور ها برای برنامه ریزی فاکتور زمانه. چقدر تا رسیدن به هدف مورد نظرم زمان دارم؟ چقدر در روز می تونم به انگلیسی گوش بدم؟ چه برنامه ای برای مدیریت زمان روزانم در پیش بگیرم؟ آیا میشه زمان بیشتری خرید؟
زمان بسته به هر شخص متفاوته. یه شخص بیکار، یه نفر که پاره وقت کار می کنه، یه نفر که غرق کارشه، یه نفر، مادر چندین فرزنده که نیاز داره دائما حواسش بهشون باشه و… که از این تنوع ها میشه تفاوت رو حس کرد.
پس در وهله اول باید بفهمید از کدوم دسته هستید. چقدر فکر می کنید که در روز زمان دارید؟
باید مدیر زمانتون باشید. من برای حداکثر استفاده از زمان بهتون پیشنهاد می کنم در کنار زمان آزادتون از زمان مرده هم استفاده کنید. بطور مثال:
فرض می گیریم شما در روز 1 ساعت زمان خالی دارید. و تصمیم گرفتید که از این زمان برای یادگیری متمرکز استفاده کنید. شما 80 درصد این زمان که حدود 48 دقیقه میشه رو برای گوش دادن و باقی رو برای خوندن اختصاص می دید. برای افزایش این زمان می تونید از زمان مرده استفاده کنید. مثلا وقتی در حال آشپزی یا شستن لباس یا ظرف ها هستید می تونید داستانی کوتاه و ساده رو پلی کنید و هم زمان با کار های دیگه گوش بدید. یا مثلا مسیر رفت و برگشت کارتون هندزفری رو تو گوشتون می زارید و به انگلیسی گوش می دید که به این کار می گن خریدن زمان بیشتر برای انگلیسی. شما با این کار، علاوه بر 1 ساعت زمان متمرکز برای یادگیری، حداقل یک ساعت دیگه به زمانتون اضافه می کنید. پس از زمان های مردتون قافل نشید.
تشبیه این مورد برای بدنسازی اینه: چقدر در هفته می تونی بیای باشگاه؟
پس یادتون باشه، با دقت به روزتون نگاه کنید، تک تک موارد روزمرتون رو دنبال کنید و یاداشت کنید. از چه مواردی می تونید به عنوان زمان مرده استفاده کنید؟ تمامشون رو یاداشت کنید.
4.دوره یادگیری زبان ( دوره تمرینی)
در مورد اول درباره تصمیم و هدفمون صحبت کردیم و گفتیم که چجوری یه هدف بسازیم و از اهمیت واقعی نگاه کردن به قضیه صحبت کردیم.
حالا فرض می گیریم شما هدفی رو انتخاب کردید. وقتشه 100% بر روی این هدف مصمم باشید و با تمام وجود بدون وقفه روش کار کنید. برای این کار تو برنامه زبانشناس ایده عالی ای پیاده شده که اسمش " زنجیره را نشکن" هستش. شما باید از تمام فرصتی که در طول این برنامه برای خودتون پیاده کردید، استفاده کنید. باید هر روز تمرین کنید و به تمرین کردن ادامه بدید.
یه بدنساز با یه برنامه خوب موفق نمیشه، با تمرین مداوم و منظمه که بعد برنامه نتیجش رو دریافت می کنه.
5.نقاط قوت و ضعف
این مورد فقط با ریز بینی و خود شناسی به دست میاد. باید برای برنامه ریزی این نقاط رو به خوبی بشناسید و برنامتون رو برای پیشرفت اون ها پیاده کنید.
در برنامه بدنسازی، شما بخشی از بدنتون نسبت به سایرین ضعیف تره مثلا عضلات سینه. شما در برنامتون دو بار در هفته روی اون عضلات کار خواهید کرد. ولی آیا از باقی قسمت های بدن غافل می شید؟ نه شما همه رو تمرین می دید، ولی به اون نقطه ضعف بیشتر می پردازید.
حالا سوال اینجاست مشکل شما چیه؟ اگه توانایی شنیداری شما پایینه پس برنامه رو بر پایه اون درست کنید، به شکلی که رو همه کار کنید ولی رو شنیدن بیشتر متمرکز شید. اگه نوشتنه ببینید چیا برای نوشتن بهتر بهتون کمک می کنند مثلا خوندن کتاب و تمرین نوشتاری برای بهتر نوشتن کمک زیادی میکنن پس در کنار تمرینات دیگه ( شنیدن، واژگان و…) روی نوشتن بیشتر متمرکز میشید.
6.میزان راحتی و لذت شما نسبت به تمرین
یه مربی بدنسازی خوب، از شما شرایط بدنی شما می پرسه. مثلا میگه این حرکتو که مشکلی نداری بزنی؟ و به نسبت این سوالا براتون برنامه می نویسه که مبادا مصدوم شید.
دقیقا شما این فاکتور رو باید برای برنامه خودتون پیاده کنید. مثلا ببینید چیو خیلی دوست دارید. شنیدن چه منابعی براتون لذت بخشه؟ خوندن چیا براتون الهام بخشه؟ چی شما رو جذب می کنه؟
اونها رو در برنامتون قرار بدید تا بتونید بدون مشکل تا پایان برنامه پیش برید.
7.کلیت و آنالیز برنامه
بعضی از منابع، تنوع واحد دارند. یعنی وقتی یه درس رو باز می کنید با تعدادی فایل صوتی مختلف رو به رو میشید. تو بعضیا معلم داخل درس بهتون میگه که کدوما مهم تر و کدوما کم اهمیت تر هستند (انگلیسی قدرت). ولی بعضی اوقات کسی نمیگه. پس باید قدرت آنالیز اون مطلب رو در خودتون پرورش بدید. به مطلب متمرکز شید کجای اون مطلب به شما بیشترین منفعت رو داده؟ کدوم حوصله سر بر و بی اهمیت تر به نظر میاد؟ اونها رو حس کنید و بسته به اونها از منابع استفاده کنید. مثلا تو انگلیسی قدرت شما 4 واحد دارید:
داستان های کوتاه، درس دیدگاه، درس واژگان، درس اصلی. که اهمیت اینها به شکل زیر هستش:
داستان های کوتاه و دروس دیدگاه مهم ترین.
درس اصلی از لحاظ اهمیت دومه.
و کم اهمیت ترین درس واژگانه، که می تونید با چند بار گوش دادن و فهمیدن واژگان رو اون رو حذف کنید.
پس این قدرت آنالیز رو در خودتون پرورش بدید و به احساستون اعتماد داشته باشید.
8.انعطاف پذیری
فرض می گیریم تو برنامه بدنسازی شما حرکتی وجود داره، مثلا جلو بازو با دستگاه سیم کش. میخواید از دستگاه استفاده کنید ولی می بینید سه نفر نوبت واستادن. خب شما اگه پشت اینها واستید کلی زمان از دست می دید و به اصطلاح بدنتون سرد میشه. چیکار می کنید؟ مشخصه، می رید از حرکات مشابه استفاده می کنید. مثلا جلو بازو با هالتر. به این میگن انعطاف پذیری.
شما برنامه ای رو پیش گرفتید ولی یه اتفاقی یه چیزی این وسط شما رو از ادامه دادن اون برنامه وا می داره. به جای بیخیال زبان شدن، باید انعطاف پذیر باشید و برنامتون رو به بهترین نحو ممکن، با توجه به شرایط موجود تغییر بدید.
مهم ترین برنامه های یادگیری انگلیسی من تا به الان…
خیلی خب!!!
-
من دوره یادگیری انگلیسیم بر میگرده به خرداد 95 . من اون دوره هیچ برنامه خاصی پیش نمی گرفتم و هیچ نظم خاصی نداشتم. گاهی پیش میومد که دو سه روز زبان نمی خوندم. هیچ کتابی مطالعه نمی کردم و اکثرا به new method ای جی گوش می دادم.
-
از پاییز 95 با شروع انگلیسی قدرت همه چیز تغییر کرد. تصمیم گرفتم یه ساعت صبح ها و یک ساعت شبها به انگلیسی، گوش بدم. البته برنامه بدی نبود. ولی یه مشکل داشت و اون این بود که انعطاف پذیر نبود. یه چیز سنتی و بدون آنالیز تو ذهنم ایجاد کرده بودم و سعی می کردم به زور اونو پیش بگیرم. مثلا اگه مهمونی میومد شب نمی تونستم گوش بدم یا اگه یه روز تا دیروقت می خوابیدم صبحو از دست می دادم یا اگه کلاسی داشتم همه چی بهم می ریخت. پس ترجیح دادم این برنامه رو تغییر بدم.
-
زمستون 95 با عمل کردن دستم، مجبور بودم دائما تو خونه بشینم و تصمیم گرفتم این دو ساعت در روز رو، تقسیم بر 3 کنم که کمی انعطاف پذیری بهش بدم. پس با خودم گفتم صبحا، یک بار درس اصلی، واژگان و داستان کوتاه رو گوش می دم، عصرا یک بار دیگه درس اصلی و داستان کوتاه رو گوش می دم و شبا یک بار دیگه داستان کوتاه رو. که در این صورت اگه شبا مهمونی چیزی میومد عصرو داشتم که شبم رو بپوشونه. ولی بازم یه مشکلی این وسط بود و اون این بود که هنوز انعطاف پذیری خوب درش دیده نمیشد، یه برنامه زوری بود که با خودم می گفتم باید این شکلی پیش برم و خب راحتی ای که به دنبالش بودم هم به دست نیاوردم.
-
با خونه نشینی زیاد کلسترول خونم بالا رفت و دکترم بهم گفت نیاز داری ورزش کنی. پس باز هم برنامه رو تغییر دادم. مجبور بودم هر روز به پارک برم و یه مسافتی رو بدوئم. که این مسافت حدود 1 ساعت طول می کشید. خب در نتیجه همزمان می دوئیدم و به انگلیسی گوش می دادم. با این کار متوجه شدم که اگه همزمان بخوام کاری رو با انگلیسی ادغام کنم که نیاز به فکر کردن نداشته باشه، می تونم بهتر تمرکز کنم. حدود یک ماه از این برنامه خیلی خوب استفاده کردم و از برنامه های سابقم نتیجه بهتری گرفتم.
-
یکم که گذشت رسیدم به اردیبهشت و رفتم برای یه شرکتی کار کنم. از اونجایی که از یادگیری انگلیسی همزمان با کارهای دیگه، باخبر بودم. تصمیم گرفتم برای مسیر کارم پیاده روی رو انتخاب کنم و همزمان به انگلیسی گوش بدم. در روز حدود دو ساعت پیاده روی داشتم و همزمان به انگلیسی گوش می دادم. این کار باعث می شد که انرژی تو بدنم جاری باشه و متمرکز تر از همیشه به انگلیسی گوش بدم. و از همه مهم تر از زمان های مرده ای که در اختیار داشتم حداکثر استفاده رو کردم. تو این دوره من به سطح قابل قبولی رسیده بودم و می دونستم که نیاز دارم بیشتر از قبل به انگلیسی گوش بدم. واسه همین از زمان های مرده داخل خونه هم استفاده می کردم. مثلا زمان تمرین طراحی از انگلیسی به جای موسیقی استفاده می کردم که در کل حدود 3 یا بعضاً 4 ساعت در روز می تونستم به انگلیسی گوش بدم.
-
وقتی از کار بیکار شدم باز هم انعطاف به برنامم دادم و جالب اینجا بود که دیگه منبع انگلیسی قدرت رو تموم کرده بودم و نیاز داشتم منبع دیگه رو پیش بگیرم. برای این کار نیاز داشتم خودمو بهتر بشناسم. به خودم خوب نگاه کردم. گفتم خب من قدرت شنیداریم نسبت به سطحم مناسبه، قدرت خوندنم خوبه، تلفظم بدک نیست ولی دایره لغاتم ضعیف تر از اون چیزیه که نیاز دارم. پس تصمیم گرفتم که یه برنامه 6 ماهه برای بهتر شدن در واژگانم پیش بگیرم. این برنامه که در حال حاضر بهترین برنامه منه به این شکله:
منابع مورد استفاده اصلی: وی آی پی ای جی هوگ، داستان های کوتاه انگلیسی عمیق.
منابع کناری: کتاب استیو کافمن (راه زبانشناس)، پادکست های ای جی هوگ، کتاب های ترجیحا معتبر (authentic).
میزان مطالعه روزانه حداقل دو ساعت که این حدود در بهترین حالت به 4 یا 5 ساعت هم باید برسونم.
این ریتم رو یادگیری فوقه عمیق نام گذاری کردم.
به طور مثال داستان های کوتاه رو سعی می کنم حداقل 30 بار گوش بدم. لغاتی که بلد نیستم رو هایلایت می کنم و هر سری که گوش میدم حدس می زنم. اگه نشد یادم بیاد از دیکشنری استفاده می کنم. وقتی به دفعه سی ام رسیدم لغات هایلایت شده رو وارد جعبه لایتنر فعالانه می کنم. حالا با ریتمی که این جعبه برای مرور رعایت می کنه، میتونم برای مرور کلمات اقدام کنم. هر بار که روز مرور میرسه جعبه رو باز میکنم. اونایی که یادمه رو حدس می زنم و اگه درست بود، تیک درست رو می زنم و اگه نه می گم نمیدونم تا تو همین خونه باقی بمونه. هر بار که روز مرور می رسه از مثالی که اون هایلایت درش موجود بود استفاده می کنم. کافیه فقط «برای مشاهده توضیح اینجا بزنید» رو بزنم تا مثالش برام باز شه و بهش گوش بدم.
این کار موجب مرور دوباره و دوباره، کلمه میشه که کم کم وارد حافظه بلند مدتم میشن.
از اونجایی که داستان های کوتاه خیلی کوتاه هستند ( حدود 3 دقیقه) تکرار ها سریع انجام میشن و 30 باری که در نظر دارم پر میشن و نیازی ندارم تنوع بدم. پس هر داستان رو دونه دونه پیش می برم.
ولی تو درس وی آی پی چون بحث کاملا متفاوته و هر فایل حدود 20 دقیقه میشه، بعد از اینکه به 20 بار رسیدم ( که معمولا یک هفته میشه) درس جدید رو در کنار این درس شروع می کنم. به این روند ادامه میدم تا درس قبلی به 30 برسه و به لاینتر اضافه می کنمش و ادامه ماجرا.
حالا شاید سوال پیش بیاد چرا سی بار؟ من یکی از طرفدارای پروپاقرص چالش Let’s talk هستم. وقتی به سی می رسه، سعی می کنم درباره اون موضوع صحبت کنم. که این خودش تمرین مکالمه هم هست.
تو برنامه آخری تقریبا تمامی فاکتور هایی که دربارشون صحبت کردم رعایت شدن و به شدت واسم لذت بخشه و به راحتی دارم به این روند ادامه میدم.
البته این برنامه به هر کسی پیشنهاد نمیشه. این برنامه برای من مناسبه و دلیلی وجود نداره واسه شما مناسب باشه. پس برای ساختن برنامتون مربی خودتون باشید. فاکتور هایی که دربارش صحبت شد رو رعایت کنید.
امیدوارم که این مقاله براتون الهام بخش خوبی باشه و بهتون کمک کنه بهترین برنامه ممکن رو واسه خودتون بنویسید.
موفق باشید