کتاب زورو (فصل آخر)

Chapter nine

فصل نه

The Man behind the Mask

“یک مرد پشت نقاب”

The soldiers follow Zorro all night. They cannot capture him.

سربازها تمام شب زورو راتعقیب می کنند.آنها نمی توانند او را دستگیر کنند.

The next night Zorro silently enters the Governor’s home. He wants to talk to the Governor and Captain Ramon. They are sitting near the fire.

شب بعد زورو به آرامی وارد خانه فرماندار می شود. او می خواهد با فرماندار و کاپیتان رامون صحبت بکند. آنها نزدیک آتش نشسته اند.

Zorro enters and says, “Don’t move and don’t make a noise. I want to speak to you.”

زورو وارد می شود و می گوید: “تکان نخورید و سر و صدا نکنید. می خواهم با شما حرف بزنم.”

He has a pistol in one hand and a sword in the other.

او تپانچه ای در یک دست و شمشیری در دست دیگرش دارد.

“Zorro! Why are you here?” asks the Governor.

فرماندار می پرسد: “زورو! چرا اینجا هستی؟”

“You are here to die!” says Captain Ramon.

کاپیتان رامون می گوید: “آمده ای بمیری!”

“No,” answers Zorro, “I am here to bring justice. I am here to learn the truth. Governor, you want to punish the Pulido family. Why?”

زورو پاسخ می دهد: “نه! آمده ام اینجا تا عدالت را برپاسازم. آمده ام حقیقت را بدانم. فرماندار تو می خواهی خانواده پیولیدو را مجازات کنی؟ چرا؟”

"They are traitors. They are your friends, Zorro! They help you. Your friends are my enemies,’’ says the Governor.

فرماندار می گوید: “آنها خائن هستند. آنها دوستان تو هستند، زورو. آنها به تو کمک می‌ کنند. دوستان تو دشمن من هستند.”

“They are not traitors. They do not help me. They are not my friends,” he says.

او می گوید: “آنها خائن نیستند. آنها کمکی به من نمی کنند. آنها دوست من نیستند.”

“Look at this letter. It accuses them,” says the Governor.

فرماندار می گوید: “به این نامه نگاه کن. آنها متهم شده اند.”

Zorro reads the letter and says, “It is Captain Ramon’s letter. He accuses the Pulido family.” Zorro looks at the Captain and says, “Captain, you are a liar but I am here to punish you. Tell the Governor the truth about the Pulido family.”

زورو نامه را می خواند و می گوید: "این نامه ی کاپیتان رامون است. او خانواده ی پیولیدو را متهم کرده است."زورو به کاپیتان نگاه می کند و می گوید:“کاپیتان. تو یک دروغگو هستی ولی من آمده ام تو را مجازات کنم. حقیقت را درباره ی خانواده پیولیدو به فرماندار بگو.”

Zorro puts his pistol to Captain Ramon’s head and says, “Tell the Governor the truth or I shoot!”

زورو تپانچه را روی سر کاپیتان رامون می گذارد و می گوید: “حقیقت را به فرماندار بگو یا شلیک می کنم.”

Captain Ramon is silent. His face is white.

کاپیتان رامون سکوت می کند. صورتش سفید شده.

"Tell the truth, you liar,’’ says Zorro.

زورو می گوید: “حقیقت را بگو. تو دروغگوی.”

“Yes, I am a liar. The letter is not true.”

بله. من دروغگو هستم. نامه حقیقت ندارد.

“This is terrible!” says the Governor. “You are a liar. You cannot be the Captain of the Presidio!”

فرماندار می گوید: “این وحشتناک است. تو یک دروغگو هستی. تو نمی توانی فرماندار دژ باشی.”

At that moment the Captain pulls out his sword.

در آن لحظه کاپیتان شمشیرش را بیرون می کشد.

He begins to fight Zorro. It is a long sword fight. In the end, Zorro kills Captain Ramon.

او به مبارزه با زورو می رود. نبردی طولانی است. سرانجام زورو کاپیتان رامون را می کشد.

“The Captain is dead,” says Zorro to the Governor.

زورو به فرماندار میگوید: “فرمانده مرده.”

Outside the Governor’s home there are many soldiers. They want to capture Zorro. He sees Lolita on her horse. He shouts, “Lolita, come with me. We must hide in the old tavern. This time it is very difficult to escape. There are soldiers all around us.”

بیرون خانه ی فرماندار سربازان زیادی هستند. آنها می خواهند زورو را دستگیر بکنند. او لولیتا را سوار اسبش می بیند.او فریاد می زند: “لولیتا، با من بیا. باید در میکده ی قدیمی پنهان شویم. این بار فرار خیلی مشکل است. تمام اطراف ما سرباز است.”

“I’m happy to be with you Zorro,” says Lolita. “I’m not scared.”

لولیتا می گوید: “خوشحالم که با تو باشم من نمی ترسم.”

Zorro and Lolita hide inside the old tavern. The soldiers try to enter. Zorro is ready to fight.

زورو و لولیتا در میکده ی قدیمی پنهان شده اند. سربازان سعی دارند وارد شوند. زورو آماده ی جنگیدن است.

Suddenly The Avengers come to rescue Zorro and Lolita. They explain many things to the Governor. The Governor pardons Zorro.

ناگهان انتقام جویان به نجات زورو و لولیتا می آیند. آنها خیلی چیزها را برای فرماندار توضیح می دهند. فرماندار زورو را می بخشد.

Zorro and Lolita walk out of the old tavern. They are free. Everyone is happy and cheers.

زورو و لولیتا از میکده ی قدیمی بیرون می روند. آنها آزاد هستند. همه خوشحال هستند و هلهله می کنند.

The Governor says, “Now that you are free, show us your face!”

فرماندار می گوید: “حالا که آزاد هستی صورتت را به ما نشان بده.”

“Yes! Yes!” the people say.

مردم می گویند: “بله! بله”

Zorro takes off his black mask.

زورو نقابش را برمیدارد.

“It’s Don Diego Vega!” exclaims Sergeant Gonzales. Everyone is very surprised.

گروهبان گونزالس فریاد می زند: “او دون دیگو است. همه حیرت زده هستند.”

“My son, Don Diego! I can’t believe it!” exclaims Don Alejandro.

دون الخاندرو فریاد می زند: “پسر من! دون دیگو! باورم نمی شود.”

Lolita looks at him and says, “Is this true or is it a dream? Are you really Don Diego?”

لولیتا به او نگاه می کند و می گوید: “حقیقت دارد یا یک خواب است؟ تو واقعا دون دیگو هستی؟”

“Yes, my love. I am your Don Diego and your Zorro!” he says embracing Lolita.

زورو می گوید: “بله محبوبم. من دون دیگو و زوروی تو هستم.” لولیتا را در آغوش می کشد.

کتابهای ترجمه شده💞:

فصل۱ : کتاب افسانه های شهری

فصل۲ : کتاب افسانه های شهری

فصل۳ : کتاب افسانه های شهری

فصل۴ : کتاب افسانه های شهری (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب پوکوهانتس

فصل۲ : کتاب پوکوهانتس

فصل۳ : کتاب پوکوهانتس

فصل۴ : کتاب پوکوهانتس

فصل۵ : کتاب پوکوهانتس (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

کتاب میسیای وحشی

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب دیو و دلبر

فصل۲ : کتاب دیو و دلبر

فصل۳ : کتاب دیو و دلبر

فصل۴ : کتاب دیو و دلبر

فصل۵ : کتاب دیو و دلبر

فصل۶ : کتاب دیو و دلبر

فصل۷ : کتاب دیو و دلبر

فصل۸ : کتاب دیو و دلبر (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب جزیره افسونگر

فصل۲ : کتاب جزیره افسونگر

فصل۳ : کتاب جزیره افسونگر

فصل۴ : کتاب جزیره افسونگر

فصل۵ : کتاب جزیره افسونگر

فصل۶ : کتاب جزیره افسونگر

فصل۷ : کتاب جزیره افسونگر

فصل۸ : کتاب جزیره افسونگر

فصل۹ : کتاب جزیره افسونگر (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

جیم میمون (درس مکمل)

جیم میمون (قسمت پرسش و پاسخ)

دختر حیله گر (قسمت لغات)

دختر حیله گر (داستان کوتاه قسمت ب)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب مرگ سفید

فصل۲ : کتاب مرگ سفید

فصل۳ : کتاب مرگ سفید

فصل۴ : کتاب مرگ سفید

فصل۵ : کتاب مرگ سفید

فصل۶ : کتاب مرگ سفید

فصل۷ : کتاب مرگ سفید

فصل۸ : کتاب مرگ سفید (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب زورو

فصل۲ : کتاب زورو

فصل۳ : کتاب زورو

فصل۴ : کتاب زورو

فصل۵ : کتاب زورو

فصل۶ : کتاب زورو

فصل۷ : کتاب زورو

فصل۸ : کتاب زورو

فصل۹ : کتاب زورو (فصل آخر)


این تاپیک مربوط به فصل« فصل 09 » در نرم‌افزار «زیبوک» است. مجموعه: « کتاب های خیلی ساده » کتاب: « زورو »

4 پسندیده

به شما باید یه مدال داد نه باریکلااا نه باریکلاااااااااااا :heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::heart_eyes::medal_military::medal_military::medal_military::1st_place_medal::1st_place_medal::1st_place_medal::medal_sports::1st_place_medal::trophy::trophy::trophy::trophy::trophy::trophy:

2 پسندیده

عزیزمی خانم :rose::hibiscus::sunflower::tulip::tulip::blossom::kissing_heart::heart_eyes::kissing_heart::heart_eyes:این تیکه آخر رو باحال گفتی :joy::joy::joy::joy::joy::joy::rose::hibiscus::sunflower::sunflower::sunflower:

2 پسندیده

من همیشه باحال میگم من بی حال ندارم ولی قول میدم نسخه جدید بدم بیرون آپدیت 2020 :kissing_heart::heart_eyes::joy::joy:

2 پسندیده

موافقم صد در صد عزیزم :kiss::hibiscus::sunflower::blossom::tulip:منتظرم همیشه هم باید باحال باشی جیگیلی :kiss::heart::kissing_heart::heart_eyes::rose::hibiscus::blossom::blossom::tulip:

2 پسندیده

خوشحالی همه دوستان زبانشناسی از جمله شما خوشحالیه منه

2 پسندیده

مطمئن باش خوشحالی و شادی تو هم خوشحالی من و بقیه ی دوستان گل دختری :rose::hibiscus::kiss::heart::sunflower::hibiscus::kissing_heart::heart_eyes::kissing_heart::heart_eyes::sunflower::blossom::tulip::tulip::blossom::sunflower::hibiscus::rose::rose::hibiscus::blossom::tulip::revolving_hearts::revolving_hearts::revolving_hearts:

2 پسندیده

:maple_leaf::maple_leaf::maple_leaf::maple_leaf::kissing_smiling_eyes::kissing_smiling_eyes::kissing_smiling_eyes::kissing: You are number one :kissing::kissing::heart_eyes::heart_eyes::medal_military::medal_military::medal_sports::medal_sports:

1 پسندیده

Too :1st_place_medal::kiss::heart::hibiscus::sunflower::blossom::blossom::blossom::blossom:

1 پسندیده