کتاب جزیره افسونگر (فصل دوم)

Chapter two

فصل دوم

The Book of Baron Samedi

“کتاب بارون سامدی”

While she was away, Conway looked at the open book on her seat. There was a picture on the page which showed a black man with open eyes and bright white teeth. He was laughing, but he looked frightening and dangerous. Conway read the words below the picture:

در مدتی که زن آنجا نبود،کانوی به کتابی که روی صندلی او باز بود نگاهی انداخت. تصویری در آن صفحه بود که نردی سیاهپوست را نشان می داد باچشمانی باز و دندانهای سفید درخشان.او داشت می خندید ولی به نظر ترسناک و خطرناک می آمد.کانوی کلمات زیر عکس را خواند:

‘Baron Samedi, the strongest and most dangerous of all the voodoo houngans. No one knows who Baron Samedi is, but they believe he is both dead and alive. He lives in two different worlds. Many people are so frightened of him that they are afraid to say his name.’

“بارون سامدی” قویترین و خطرناکترین همه افسونگرها.هیچکس نمی داندبارون سامدی کیست، ولی آنها باور دارند او هم زنده است و هم مرده. او در دو دنیای متفاوت زندگی می کند.خیلی ها آنقدر از او وحشت دارند که می ترسند نام او را ببرند.

Conway looked at the picture. ‘Baron Samedi!’ he laughed. ‘How can these people be so stupid? Still, it will be easy to make money if they think like children.’

کانوی به تصویر نگاه کرد. او خندید “بارون سامدی” چطور این مردم می توانند اینقدر احمق باشند؟ بااین حال، اگر مثل بچه ها فکر میکنند، پول درآوردن از آنها آسان خواهد بود.

A few minutes later, Karen came back. She picked up the book and put it in her bag. As she was sitting down, the lights in the aeroplane came on.

چند دقیقه بعد کارن برگشت.اوکتاب را برداست ودر کیفش گذاشت.در حینی که داشت می نشست، چراغهای داخل هواپیما روشن شد.

‘We are going to arrive at Port au Prince airport in a few minutes. Please stay in your seats and put out your cigarettes. The time in Haiti is 3.15. It is a warm day and it is 30C. We hope you have enjoyed flying with Air Haiti, and we hope that you will fly with us again. Thank you.’

ما تا چند دقیقه دیگر به فرودگاه پورتوپرنس خواهیم رسید.خواهش می کنم در صندلی هایتان بمانید و سیگارتان را خاموش کنید. ساعت به وقت هایتی ۳:۱۵ است.هوا گرم و دما ۳۰ درجه سانتیگراد است.امیدواریم از پرواز با هواپیمایی هایتی لذت برده باشید و دوباره با ما پرواز کنید.ممنون.

Down below them, in the village of Bussy, not far from Port au Prince, Kee was in his small wooden house among the trees. Outside, a few brown chickens were trying to find something to eat in the garden. There was not much rain in the summer and the ground was dry and dusty. The old man Kee was sitting by the window in the front room. Suddenly he felt that something was wrong. In the garden the wind blew harder, and the dust from the dry ground flew into the air. He stood up, went to the window and looked out.

زیر پاهای آنها، در دهکده ی بوسی،به فاصله نه چندان دوری از پورتوپرنس، کِی در خانه ی چوبی کوچکش در میان درختان بود.بیرون درِ باغ، چند جوجه ی قهوه ای سعی داشتند چیزی برای خوردن پیدا کنند.در تابستان باران زیادی نمی آمدو زمین خشک و گردوخاکی بود.کِی پیر در اتاق جلو، کنار پنجره نشسته بود ناگهان احساس کرد مشکلی پیش آمده.در باغ باد تندتر وزید، و گرد و خاک زمین خشک در هوا به پرواز درآمد.او بلند شد، پشت پنجره رفت و بیرون را نگاه کرد.

‘I can feel danger,’ he thought. ‘Someone bad is coming.’ He looked out into the trees, but he couldn’t see anything. Then he looked up at the sky, and saw the plane just before it went behind a cloud on its way to Port au Prince airport.

او فکر کرد: " می توانم خطر را حس کنم. یک آدم بد دارد می آید." او به درختان بیرون نگاه کرد ولی نمی توانست چیزی ببیند.بعد به آسمان نگاه کرد، و هواپیما را، درست قبل از اینکه در مسیرش به فرودگاه پورتوپرنس پشت ابری برود،دید.

کتابهای ترجمه شده:

فصل۱ : کتاب افسانه های شهری

فصل۲ : کتاب افسانه های شهری

فصل۱ : کتاب پوکوهانتس

فصل۲ : کتاب پوکوهانتس

فصل۳ : کتاب پوکوهانتس

فصل۴ : کتاب پوکوهانتس

فصل۵ : کتاب پوکوهانتس

کتاب میسیای وحشی

فصل۱ : کتاب دیو و دلبر

فصل۲ : کتاب دیو و دلبر

فصل۳ : کتاب دیو و دلبر

فصل۴ : کتاب دیو و دلبر

فصل۵ : کتاب دیو و دلبر

فصل۶ : کتاب دیو و دلبر

فصل۷ : کتاب دیو و دلبر

فصل۸ : کتاب دیو و دلبر

فصل۱ : جزیره افسونگر

فصل۲ : جزیره افسونگر

فصل۳ : جزیره افسونگر

==================
این تاپیک مربوط به فصل« فصل 02 » در نرم‌افزار «زیبوک» است.
مجموعه: « کتاب های خیلی ساده » کتاب: « جزیره افسونگر »

7 پسندیده

Hello dear mitra thanks for sharing
gr888888 :heart_eyes::heart_eyes::tulip::tulip:

1 پسندیده

سلام به روی ماهت عزیزم.فدات گل دختری :heart::kiss::heart::kiss::blossom::sunflower::hibiscus::hibiscus::hibiscus::sunflower::blossom::bouquet::bouquet::bouquet::bouquet:

1 پسندیده

سلام میترا جان خداقوت عزیزم :pray:
دیروز این داستان رو خوندم فوق العاده جالب و آمرزنده بود ممنونم از ترجمه قشنگت :clap::clap::clap:

1 پسندیده

سلام به روی ماهت عزیزدلم :bouquet::blossom::sunflower::hibiscus::rose:من تازه فصل دومشم برای خودم هم خیلی جالب بود مشتاقم ببینم چه اتفاقی قراره بیفته :joy::joy::joy::joy::wink::wink::wink:تاج سری خانم :bouquet::blossom::sunflower::hibiscus::rose::heart::heart:
ترجمه اش رو که صورت دادم اصلاح و ویرایشش رو با۱برنامه ی دیگه انجام دادم.
انشاالله که مورد قبول شما دوستان گلم قرار بگیره :bouquet::blossom::sunflower::hibiscus::hibiscus::rose:ممنون از حسن توجه ات بانوی نازنیینم :heart::kiss::heart::kiss::bouquet::sunflower::sunflower::rose::rose::hibiscus::hibiscus:

1 پسندیده