Jim’s dream
“رویای جیم”
There was a Monkey named Jim. He had a dream. He wanted to visit Iran, but he had no idea how to go there.
یک میمون به نام جیم وجود داشت. او یک رویا داشت. او می خواست به ایران سفر کند ، اما او هیچ ایده ای برای رفتن به آنجا نداشت.
One day he drove down the street to Filbert’s house. Filbert was a huge Gorilla, and he had an expensive house. Filbert had bought the house recently.
یک روز او به خیابان پایین رفت تا به خانه فیلبرت برود. فیلبرت یک گوریل عظیم بود و خانه ای گران قیمت داشت. فیلبرت اخیراً خانه را خریده بود.
Jim was surprised to see the house, he jumped out of the car. He stood on the sidewalk and looked at the house.
جیم با دیدن خانه شگفت زده شد ، از ماشین پایین پرید. او روی پیاده رو ایستاد و به خانه نگاه کرد.
Then he went forward and knocked on the door.
سپس جلو رفت و در را کوبید.
Filbert opened the door. He was an Iranian gorilla, so he kissed Jim on the cheek as a way of greeting.
فیلبرت در را باز کرد. او یک گوریل ایرانی بود ، به همین دلیل او گونه ی جیم را به عنوان راهی برای سلام کردن بوسید.
He said “what’s up Jim?”
او گفت: چطوری جیم؟
Jim said " Good, how’s it going Filbert?"
جیم گفت: خوبم ، تو چطوری فیلبرت ؟
Filbert said “everything is OK”
فیلبرت گفت: همه چیز خوب است.
They talked for 10 hours and Jim finally asked about Iran.
آنها 10 ساعت صحبت کردند و بالاخره جیم درباره ایران سؤال کرد.
Filbert said " Iran? why do you want to go to Iran?
فیلبرت گفت: ایران؟ چرا می خواهید به ایران بروید؟
Jim said " Actually It’s my dream"
جیم گفت: واقعاً این رویای من است.
Filbert thought for a moment and said " Going to Iran is expensive, so you need to go with someone. If you go with someone you can share the expenses.
فیلبرت لحظه ای فکر کرد و گفت: رفتن به ایران گران است ، بنابراین شما باید با کسی بروید. اگر با کسی بروید می توانید هزینه های خود را به اشتراک بگذاری.
Jim said " but where can I find someone?"
جیم گفت: اما كجا می توانم كسی را پیدا كنم؟
Filbert said " I know someone who wants to go to Iran. but you need to convince her."
فیلبرت گفت: من كسی را می شناسم كه می خواهد به ایران برود. اما شما باید او را متقاعد كنید.
Jim said " How can I do that?"
جیم گفت: چطور می توانم این کار را انجام دهم؟
Filbert said " Don’t worry, I have a plan. First, you need a bike. she loves to ride a bike. Second, you should take her to an expensive restaurant. then you can go to Iran with her.
فیلبرت گفت: نگران نباشید ، من یک برنامه دارم. اول ، شما به دوچرخه احتیاج دارید. او دوست دارد دوچرخه سواری کند. دوم اینکه شما باید او را به یک رستوران گرانقیمت ببرید. سپس می توانید با او به ایران بروید.
Jim said " that’s it?"
جیم گفت: فقط همین ؟
Filbert said " Yes but be careful, if she ignores you, you’ll have to forget about going to Iran"
فیلبرت گفت: بله اما مراقب باشید ، اگر او شما را نادیده گرفت ، مجبور خواهید بود رفتن به ایران را فراموش کنید.
Jim became so happy and went to see the girl.
جیم خیلی خوشحال شد و به دیدن دختر رفت.
کتابهای ترجمه شده:
دختر حیله گر (داستان کوتاه قسمت ب)
==================
این تاپیک مربوط به درس« درس مکمل » در نرمافزار «زبانشناس» است.
دوره: « دروس پایه ی انگلیسی بدون تلاش » فصل: « دخترک زیرک - درسنامه اصلی »