Chapter two
فصل دو
A Surprise Visit
“یک ملاقات غیر منتظره”
At 7 p.m. the door of tavern opens. Sergeant Gonzales and the other soldiers are standing near the fire. They are talking about Don Diego Vega and his rich family. They turn around and see a man. He is dressed in black. He has a black mask and a black sombrero. It is Zorro!
در ساعت هفت بعدازظهر در میکده باز می شود. گروهبان گونزالس و دیگر سربازان نزدیک آتش ایستاده اند. آنها درباره ی دون دیگو وگا و خانواده ی ثروتمندش حرف می زنند.آنها می چرخند و مردی را میبینند. او سیاه پوشیده است. نقاب و کلاهی سیاه دارد. او زورو است!
“Good evening! My name is Zorro!” says the masked man.
مرد نقاب پوش می گوید: “عصر بخیر! نام من زورو است!”
The men in the tavern are very surprised and scared.
مردان داخل میکده متعجب شده و ترسیده اند.
Sergeant Gonzales looks at him carefully and says, “What do you want, bandit?”
گروهبان گونزالس به دقت او را نگاه می کند و می گوید: “چه می خواهی، راهزن؟”
Zorro laughs loudly. He looks at Sergeant Gonzales and says," I am here to punish you, Sergeant!"
زورو بلند می خندد. او را نگاه می کند و می گوید: “آمده ام تو را مجازات کنم، گروهبان!”
“What do you mean?” says the Sergeant.
گروهبان می گوید: “منظورت چیست؟”
“You beat the poor natives. I am a friend of the natives. I am here to punish you.”
تو بومی های فقیر را کتک می زنی. من دوست بومی ها هستم. من اینجام تا تو را مجازات کنم."
“You idiot! The governor wants you dead or alive!” says Sergeant Gonzales. He pulls out his sword and wants to fight.
گروهبان گونزالس می گوید: “احمق! فرماندار زنده یا مرده ات را می خواهد!” او شمشیرش را بیرون می کشد و می خواهد بجنگد.
At that moment Zorro pulls out a pistol. He watches everyone carefully.
در آن لحظه زورو تپانچه ای را بیرون میکشد. او همه را بادقت می پاید.
Sergeant Gonzales looks at the pistol and says, “Courageous men don’t use pistols. They use swords. Perhaps you are not courageous, Zorro?”
گروهبان گونزالس به تپانچه نگاه می کند و می گوید: “مردان شجاع از تپانچه استفاده نمی کنند. شاید شجاع نیستی، زورو؟”
“This pistol is necessary because you have many friends in this tavern. Everyone must go near the fire and stay there!” says Zorro. “Now I have a pistol in my left hand and a sword in my right hand. I am ready to punish you.”
زورو می گوید: “تپانچه ضروری است زیرا تو دوستان زیادی در این میکده داری. همه باید نزدیک آتش بروند و آنجا بایستند. حالا من تپانچه ای در دست چپ و شمشیری در دست راست دارم. آماده ام تا تو را مجازات کنم.”
“Fight, senor!” says the Sergeant.
گروهبان می گوید: “بجنگ، سینیور!”
They start fighting. Their swords move quickly and make a lot of noise. The two men are good fighters. Zorro is fast and light. Sergeant Gonzales is slow and heavy. Zorro jumps onto a table. Then he jumps onto a chair. The fight continues and Sergeant Gonzales’ sword falls onto the floor. His face is white. He is scared. Zorro slaps his face and says, “This is your punishment.” Then he makes a Z on the Sergeant’s shirt with his sword.
نبرد آغاز می شود. شمشیرهایشان سریع وبا سروصدای زیادی حرکت می کند. هردو مرد جنگجویان ماهری هستند. زورو سریع و چابک است.گروهبان گونزالس کند و سنگین. روبروی میز می پرد. بعد به روی صندلی می پرد. نبرد ادامه می یابد و شمشیر گروهبان گونزالس روی زمین می افتد.صورتش سفید است. او ترسیده. زورو به صورتش سیلی می زند و می گوید: “این هم مجازاتت.” بعد او با شمشیرش یک علامت Z روی پیراهن گروهبان می کشد.
Zorro runs to the window. He opens it and says, “Good evening, gentlemen!” He jumps out of the window and disappears.
زورو به سوی پنجره میدود. او پنجره را باز میکند و می گوید: “عصر بخیر، آقایان.” او از پنجره بیرون می پرد و غیبش می زند.
کتابهای ترجمه شده💞:
فصل۴ : کتاب افسانه های شهری (فصل آخر)
فصل۵ : کتاب پوکوهانتس (فصل آخر)
فصل۸ : کتاب دیو و دلبر (فصل آخر)
فصل۹ : کتاب جزیره افسونگر (فصل آخر)
دختر حیله گر (داستان کوتاه قسمت ب)
فصل۸ : کتاب مرگ سفید (فصل آخر)
این تاپیک مربوط به فصل« فصل 02 » در نرمافزار «زیبوک» است. مجموعه: « کتاب های خیلی ساده » کتاب: « زورو »