کتاب جزیره گنج(فصل دوم)

CHAPTER TWO

فصل دو

The Sea-chest

“صندوقچه ملوان”

Now my mother and I decided to go to the village for help. When we arrived, the people didn’t want to return with us to the inn. They were too afraid. My mother said angrily:

حالا من و مادرم تصمیم گرفتیم برای کمک به روستا برویم. وقتی رسیدیم ، مردم نمی خواستند با ما به مسافرخانه بیایند. آنها بیش از حد می ترسیدند. مادرم با عصبانیت گفت:

‘Jim, we’ll go back. We’ll open the captain’s sea-chest s and take our money.’

"جیم ، ما برمی گردیم. ما صندوقچه ملوانی کاپیتان را باز می کنیم و پول خود را برمی داریم.

So a boy from the village went to find Dr Livesey and my mother and I went back to the “Admiral Benbow”. I locked the door. The dead captain was still on the floor.

بنابراین پسری از روستا برای یافتن دکتر لایزی و مادرم به آنجا رفت و من دوباره به “آدمیرال بن بو” برگشتم. در را قفل کردم. کاپیتان مرده هنوز روی کف زمین بود.

‘We must find the key and open the chest,’ said my mother.

مادرم گفت: “ما باید کلید را پیدا کنیم و صندوقچه را باز کنیم.”

I looked at the piece of paper near his hand. There was a message on it: ‘We’re coming tonight at ten.’ I looked at the clock. It was six.

من به تکه کاغذ نزدیک دستش نگاه کردم. پیامی در این باره وجود داشت: “ما امشب ساعت ده می آییم.” من به ساعت نگاه کردم. شش بود.

‘We’ve got four hours, mother,’ I said.

گفتم: “مادر، ما چهار ساعت وقت داریم.”

I found the key in the captain’s pocket. We went upstairs to his room and my mother opened the chest. Inside there was a packet of papers and a bag. In the bag we found a lot of money and my mother started to count it. But then I heard the sound of the blind man’s stick on the road. He tried to open the door but it was locked. Then he went away.

من کلید را در جیب کاپیتان پیدا کردم. به اتاقش در طبقه ی بالا رفتیم و مادرم صندوقچه را باز کرد. داخل آن یک بسته کاغذ و یک کیسه بود. ما در کیسه پول زیادی پیدا کردیم و مادرم شروع به شمارش آن کرد. اما بعد من صدای چوب مرد کور را در جاده شنیدم. او سعی کرد در را باز کند اما قفل بود. سپس او رفت.

‘We must go, mother,’ I said. ‘He’ll tell the other men and they’ll come here.’

گفتم: “ما باید برویم ، مادر.” “او به مردان دیگر خواهد گفت و آنها به اینجا خواهند آمد.”

‘No,’ she answered. ‘It’s only seven o’clock. The captain must pay the correct money for his stay with us.’ And she continued to count the money.

او پاسخ داد: “نه”. “این تنها ساعت هفت است. کاپیتان برای اقامت خود باید به ما پول حسابی پرداخت کند.” و او همچنان به شمارش پول ادامه داد.

But soon we heard the voices of the pirates. We took some money and the packet of papers, and we ran out of the inn. Suddenly my mother stopped.

اما زود ما صدای دزدان دریایی را شنیدیم. مقداری پول و برگه ها را برداشتیم و از کاروانسرا فرار کردیم. ناگهان مادرم ایستاد.

‘My dear, I can’t run.’

“عزیزم ، من نمی توانم بدوم.”

‘Oh mother!’ I said angrily. ‘Why did you count all that money? Now they’re going to kill us.’

من با عصبانیت گفتم:“اوه مادر!” چرا تو تمام آن پولها را برداشتی؟ حالا آنها می خواهند ما را بکشند.

Then she fell on my shoulder. Fortunately, we were near a little bridge.

سپس او روی شانه من افتاد. خوشبختانه ، ما در نزدیکی یک پل کوچک بودیم.

‘Come, mother,’ I said. ‘There’s a bridge. We’ll go under it and the pirates won’t see us.’

گفتم: “بیا ، مادر”. "یک پل هست. ما زیر آن خواهیم رفت و دزدان دریایی ما را نمی بینند.

But I went back and stood behind a tree. I could see the road in front of our inn. Some men arrived. One of them was the blind man.

اما من برگشتم و پشت یک درخت ایستادم. من می توانستم جاده ی جلوی مسافرخانه ی خودمان را ببینم. تعدادی از مردان وارد شدند. یکی از آنها مرد نابینا بود.

‘Go in!’ he shouted at the men.

“بروید!” او برسر مردان فریاد زد.

They found the dead captain, and the sea-chest upstairs. One man opened the window of the captain’s room.

آنها کاپیتان مرده و صندوقچه ی ملوانی را در طبقه بالا یافتند. یک نفر پنجره اتاق کاپیتان را باز کرد.

‘Pew! The chest is open!’ he told the blind man.

او به مرد نابینا گفت:“پیو! صندوقچه باز است!”

‘Is the packet of papers there?’ said Pew.

پیو گفت:“آیا بسته های کاغذ در آنجاست؟”

‘We can’t see it.’

“مانمی توانیم آن راببینیم.”

‘The boy has got it!’ said Pew. ‘Look for them, you dogs! Find them and we’ll all be rich!’

پیو گفت:“آن پسر آنها را بدست آورده است! شما سگ ها، به دنبال آنها بگردید! آنها را پیدا کنید و همه ما ثروتمند خواهیم شد.”

‘But we can take some money and go, Pew,’ said one man.

یک مرد گفت: “پیو، اما ما می توانیم مقداری پول برداریم و برویم .”

Now the blind man was very angry. He tried to hit the other pirates with his stick. Then I heard the sound of horses. The pirates ran away very fast. In a minute there was only Pew on the road.

حالا مرد نابینا بسیار عصبانی بود. او سعی کرد با چوب خود به دزدان دریایی دیگر بزند. سپس صدای اسبها را شنیدم. دزدان دریایی خیلی سریع فرار کردند. در یک دقیقه فقط پیو در جاده بود.

‘Don’t leave me, mates!’ he shouted.

او فریاد زد: “منو رها نکنید ، رفقا!”

Some men on horses came down the hill. Pew tried to run away but he couldn’t see. He fell down, he got up, he ran… But he ran into one of the horses and he was killed.

تعدادی از مردان روی اسب از تپه پایین آمدند. پیو سعی کرد فرار کند اما نمی توانست ببیند. او پایین افتاد، بلند شد، دوید … اما او در دویدن به یکی از اسبهابرخورد کرد و کشته شد.

The men on the horses were police officers. With them was the boy from the village.

مردان روی اسب ها مأمورین پلیس بودند. با آنها پسر دهکده بود.

‘What did these pirates want?’ one of the officers asked.

یکی از افسران پرسید:“این دزدان دریایی چه می خواستند؟”

I replied. ‘I think they wanted this.’ And I showed him the packet of papers. ‘I want to give it to Dr Livesey.’

من جواب دادم: "من فکر می کنم آنها این را می خواستند."و من به او بسته ی کاغذها را نشان دادم. “من می خواهم آن را به دکتر لایزی بدهم.”

‘Yes, he’s a good man. I’ll take you to his house.’

بله ، او مرد خوبی است. من تو را به خانه ی او می برم.

Dr Livesey was at the Hall, Squire Trelawney’s big house. The two men were in the library.

دکتر لایزی در سالن خانه ی بزرگ اسکویر ترلاوین بود. هر دو مرد در کتابخانه بودند.

‘Good evening, Jim,’ said the doctor. ‘What are you doing here?’

دکتر گفت: “عصر بخیر ، جیم”. “اینجا چه میکنی؟”

I told them everything. Then I gave the packet of papers to the doctor and he put it in his pocket. After the officer left, he said to the squire:

همه چیز را به آنها گفتم. سپس من بسته ی کاغذها را به دکتر دادم و او آن را در جیب خود قرار داد. بعد از اینکه مأمور خارج شد ، او به اسکویر گفت:

‘Have you heard of a pirate called Captain Flint?’

“آیا شما اسم دزد دریایی به نام کاپیتان فلینت را شنیده اید؟”

‘Yes. A terrible man! The Spanish were very afraid of him.’

"آره. یک مرد وحشتناک! اسپانیایی ها از او بسیار می ترسیدند.

‘Did he have any money?’

“آیا او پول داشت؟”

'Don’t you know the story of Flint’s treasure? Nobody knows where he buried it.

آیا شما داستان گنج فلینت را نمی دانید؟ هیچکس نمی داند کجا آن را دفن کرده است.

‘Very well,’ said the doctor, and he opened the packet.

دکتر گفت: "بسیار خوب ، و او بسته را باز کرد.

There were two things in it: a book and a piece of paper. On the first page of the book was the name ‘Billy Bones, mate.’

دو چیز در آن وجود داشت: یک کتاب و یک تکه کاغذ. در صفحه اول كتاب نام “بيلي استخوان ، رفیق” قرار داشت.

Then there were a lot of dates and sums of money.

سپس تعدادی تاریخ و مبالغ پولی زیادی وجود داشت.

‘This is an account book,’ the doctor said. ‘It shows how much money that buccaneer Billy Bones got.’

دکتر گفت: “این یک کتاب حساب است.” “این نشان می دهد که چه مبالغی بیلی استخوان پول دریافت کرده است.”

Then he opened the paper. It was a map of an island, about nine miles long and five miles wide. There were two big harbours, and a hill called “The Spy-glass”. There were also three crosses: two on the north part of the island and one in the south-west. Next to this one were the words: ‘A lot of the treasure here’.

سپس او کاغذ را باز کرد. این نقشه یک جزیره بود ، حدود نه مایل طول و پنج مایل پهن. دو بندر بزرگ وجود داشت ، و تپه ای به نام “اسپی گلس”. همچنین سه صلیب وجود داشت: دو تا در قسمت شمالی جزیره و دیگری در جنوب غربی. کلمات بعدی در کنار این عبارت بودند: “بسیاری از گنج ها در اینجا”.

‘Livesey!’ said Mr Trelawney happily. ‘Tomorrow I’m going to Bristol to buy a ship and find some men. Hawkins, you’ll be the cabin boy. You, Livesey, are the ship’s doctor. We’ll find the treasure, and we’ll all be rich!’

آقای ترلاوین با خوشحالی گفت: “لایزی”.فردا من برای خرید یک کشتی و پیدا کردن تعدادی از مردان به بریستول می روم. هاوکینز ، شما پسر کابین خواهید بود. شما ، لایزی ، دکتر کشتی هستید. گنج را پیدا خواهیم کرد و همه ثروتمند خواهیم شد.

The doctor answered, ‘Jim and I will go with you. But the pirates also know about this paper and they want the treasure. So we mustn’t say a word about this map.’

دکتر پاسخ داد ، "جیم و من با شما خواهیم آمد. اما دزدان دریایی نیز از این برگه ها اطلاع دارند و گنج را می خواهند. بنابراین ما نباید یک کلمه در مورد این نقشه حرفی بزنیم. "

‘Livesey, you’re right,’ said the squire. I won’t say a word.’

اسکویر گفت: “لایزی ، حق با توست.” من یک کلمه حرفی نمی زنم.

کتابهای ترجمه شده💞:

فصل۱ : در میان حصارهای بلند
فصل۲ : در میان حصارهای بلند
فصل۳ : در میان حصارهای بلند

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب جزیره گنج
فصل۲ : کتاب جزیره گنج

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب افسانه های شهری
فصل۲ : کتاب افسانه های شهری
فصل۳ : کتاب افسانه های شهری
فصل۴ : کتاب افسانه های شهری (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب پوکوهانتس
فصل۲ : کتاب پوکوهانتس
فصل۳ : کتاب پوکوهانتس
فصل۴ : کتاب پوکوهانتس
فصل۵ : کتاب پوکوهانتس (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

کتاب میسیای وحشی

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب دیو و دلبر
فصل۲ : کتاب دیو و دلبر
فصل۳ : کتاب دیو و دلبر
فصل۴ : کتاب دیو و دلبر
فصل۵ : کتاب دیو و دلبر
فصل۶ : کتاب دیو و دلبر
فصل۷ : کتاب دیو و دلبر
فصل۸ : کتاب دیو و دلبر (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب جزیره افسونگر
فصل۲ : کتاب جزیره افسونگر
فصل۳ : کتاب جزیره افسونگر
فصل۴ : کتاب جزیره افسونگر
فصل۵ : کتاب جزیره افسونگر
فصل۶ : کتاب جزیره افسونگر
فصل۷ : کتاب جزیره افسونگر
فصل۸ : کتاب جزیره افسونگر
فصل۹ : کتاب جزیره افسونگر (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

جیم میمون (درس مکمل)
جیم میمون (قسمت پرسش و پاسخ)
دختر حیله گر (قسمت لغات)
دختر حیله گر (داستان کوتاه قسمت ب)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب مرگ سفید
فصل۲ : کتاب مرگ سفید
فصل۳ : کتاب مرگ سفید
فصل۴ : کتاب مرگ سفید
فصل۵ : کتاب مرگ سفید
فصل۶ : کتاب مرگ سفید
فصل۷ : کتاب مرگ سفید
فصل۸ : کتاب مرگ سفید (فصل آخر)

:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:

فصل۱ : کتاب زورو
فصل۲ : کتاب زورو
فصل۳ : کتاب زورو
فصل۴ : کتاب زورو
فصل۵ : کتاب زورو
فصل۶ : کتاب زورو
فصل۷ : کتاب زورو
فصل۸ : کتاب زورو
فصل۹ : کتاب زورو (فصل آخر)


این تاپیک مربوط به فصل« فصل 02 » در نرم‌افزار «زیبوک» است. مجموعه: « کتاب های خیلی ساده » کتاب: « جزیره گنج »

7 پسندیده

وای خدای من بازم ترجمه کردین من هنوز قبلی رو ندیدم
آخه ترجمه خیلی وقت میگیره، اگه من میخواستم همینو ترجمه کنم بدون اغراق دوساعت کم کمش وقتمو میگیره

2 پسندیده

خسته نباشید یادم رفت😑⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩

2 پسندیده

سلام شبتون بخیروشادی :tulip::blossom::sunflower::hibiscus::rose::rose::cherry_blossom:سلامت باشید همچنین شما :tulip::blossom::sunflower::rose::rose::rose:والا از من بیش از ۲ساعت وقت میگیره اما خب در بین ساعتهای بیکاریم تیکه تیکه ترجمه میکنم زیاد نمود پیدا نمیکنه :joy::joy::joy::joy::joy::joy::wink::wink::wink::wink::wink::tulip::blossom::hibiscus::hibiscus::rose::rose::rose:کل این ترجمه ها تلاش و زحمت نزدیک۶۰ روزه ام :blush::blush::blush::blush::blush::blush:کل این کتابها رو که ۱روزه ترجمه نکردم بنظرتون بااین سطح زیر صفرم ۱روزه امکانش وجود داشته ؟؟؟؟ :thinking::thinking::thinking::thinking::thinking::thinking::see_no_evil::see_no_evil::see_no_evil::see_no_evil::see_no_evil::grin::grin::grin::grin::blush::blush::blush::wink::wink::wink:

4 پسندیده

خب پس من احتمالا بد محاسبه کردم، شاید ازمنم بیشتر وقت بگیره، ولی ترجمه هاتون قشنگه، لااقل اون چندتا جمله ای که من دیدم، هم علامات نگارشی داره، هم فعل و فاعل جا خودشونن هم رسا هست، البته احتمالش خیلی زیاده تو این حجم زیاد یکی دوتا اشتباه باشه اما بعید میدونم خیلی بزرگ باشه که بگم بهتون

2 پسندیده

شما لطف داریند :blush::blush::blush::blush:الان هرچی هست از لطف و محبت بچه های تالار که طی این مدت زحمت اصلاح ترجمه هام رو کشیدند و هم تذکرات و راهنماییهاشون و هم مطالبی که در تالار بوده همه دست به دست هم داد الان این ترجمه های دست و پاشکسته به وجود بیاد :blush::blush::blush::blush::blush::tulip::blossom::blossom::sunflower::hibiscus::hibiscus::rose::rose:برای همین شما لطف و محبت میکنید جای ایرادی هست حتما بهم تذکر بدهید شرمنده ی لطف بیکرانتون :blush::blush::blush::blush::see_no_evil::see_no_evil::see_no_evil::see_no_evil::tulip::blossom::blossom::sunflower::sunflower::hibiscus::hibiscus::rose::cherry_blossom::cherry_blossom::bouquet::rosette::rosette::tulip::blossom::sunflower::sunflower::hibiscus::rose::rose::rose::cherry_blossom:مطمین باشید ترجمه ها ایراد داره اما خودم اکثرا متوجه شون نمیشم :see_no_evil::see_no_evil::see_no_evil::see_no_evil:

4 پسندیده

سلام خانم کیومرث
من کلا یه کتاب کامل به انگلیسی خوندم اونم همین بوده
با اپ دهکده هم خوندنش شاید سه سال پیش
اون موقع هم نمی دونستم اکسنت بریتیش داره
یعنی متوجه نمیشدم
و گرنه عمرا میخوندمش :sweat_smile::sweat_smile:
هیچی همین
تاپیک دیدم گفتم شاید واستون جالب باشه بدونید
ترجمه واقعا کار سختیه
خسته نباشید :tulip::tulip::tulip:

5 پسندیده

سلام آقا محمد گرامی صبحتون بخیروشادی :tulip::blossom::blossom::sunflower::hibiscus::hibiscus::rose::cherry_blossom:
ترجمه واقعاکارسخت و طاقت فرسایی است.اما برای من از صحبت کردن خیلی خیلی راحتتر کلا ترجمه میکنم حس خوبی بهم میده تا بتونم زبان بخونم وسعیم رو بکنم صحبت کنم بقول معروف برام موتور محرک :blush::blush::blush::wink::wink::wink:
هنوز اینقدر پیشرفت نکردم بااینکه کتابهای آواهای بریتیش رو خوندم امافرق امریکن و بریتیش رو متوجه نمیشم برای همین فعلاکتابهابرام یکسان هستند و فقط متن داستانهاست که باعث میشه خوشم نیاد :blush::blush::blush::blush:بقول معروف در حال حاضر آسیابم هرنوع کتاب باهرنوع لهجه ای رو آسیاب میکنه :see_no_evil::see_no_evil::see_no_evil::see_no_evil::blush::blush::blush::blush:لهجه ی بریتیش رو به این خاطر دوست دارم چون براساس تعریفهای که در دوران تحصیلم شنیدم لهجه ی کاملا اتو کشیده ای است :wink::wink::wink::wink:
شماهم خسته نباشی و ممنون :tulip::blossom::sunflower::sunflower::rose::rose::cherry_blossom::cherry_blossom::rose::hibiscus::sunflower::sunflower::blossom::tulip::tulip::tulip:

4 پسندیده

این کتاب داستان جالب و جذابی داره ⁦👌🏻⁩⁦👌🏻⁩

1 پسندیده